my love
my love
pt.12
( بورام + جیمین_ خودم@ دوست بورام که اسمش یادم نی فک کنم یونجی بود حالا*)
* بورام( گریه)
+ وا خاک تو سرم چیشده
* بابام( همه حرفاش با گریه اس
+ بابات چی
* مرده( شدیدتر
+ وایییییی نگووووووو عزیزم الهی بگردم خودتو ناراحت نکن مرگ برای همه هست نباید خودتو اذیت کنی که درسته اون به رحمت خدا رفته ولی هنوزم تو قلبت هست درسته؟
* اوهوم
+ ببین یجا خوندم وقتی ینفر فوت میکنه تو قلب عزیزانش ۴۰ تا شمع روشن میشه و روز به روز اون شمعا خاموش میشن( ینی آدم کمتر به فکرشه) و آخر سر فقط یه شمع روشن میمونه( و کلی حرف زدن)
جیمین ویو
نمیدونم چرا یهو دلم برا بورام تنگ شد( میخوام عشقولانه کنم داستانو )
تاحالا وقت نکردم که امروز چشماشو دیدم چشمای طوسی با حاله های ( درست نوشتم؟) مشکی که خیلی بهش میومد منو یاد یکی مینداختن داشتم بهش فکر میکردم که با صدا زدنای کوک رشته افکارم جر خورد
( کوک])
] جیمین جان زیادی تو فکری هاااا
_ بنال ببینم چیشده
] مادربزرگ بهم زنگ زد و گفت فردا باید ۳ روز پیشش باشین
_ خیل خوب برو
عمارت نقاب سیاه(×)( اگه یادتون باشه گفتم مادر جیمینه ولی نیس)
× مکس(=)
= بله خانم
× راجب این بورام تحقیق کن برام
= چشم
× انتقاممو ازت میگیرم
عمارت مادر جیمین(÷)
فردا باید برم عمارت خانم بزرگ( چ عمارت تو عمارت شد)
و نقاب سیاه بهم ماموریت داده اوفف کارم گیره
_______ فلش بک_______
داشتم ۴ شیشه ویسکی رو میخوردم که یه زنه اومد کنارم
؟؟ داری به مرحله اوردوز نزدیک میشی
÷ ربطی داره بهت
؟؟ اگه میخوای میتونم بهت کمک کنم
÷ چرا باید اعتماد کنم؟
؟؟ مجبوری
______پایان فلش بک______
بورام ویو
* عزیزم مرسی که اومدی
+ خواهش میکنم این چه حرفیه اخه هر موقع حالت خوب نبود بهم زنگ بزن
* باشه بوس بوس بای
+ بای
خب برم خونه جیمین بهم زنگ زد که فردا میریم بوسان پیش مامان بزرگ باید وسیله هام رو جمع کنم
آجوما. خوش اومدی دخترم
+ مرسی اجوما جیمین اومده
اجوما. الان میاد
خمارییییی
خب اینو فعلا داشته باشین تا بیام
pt.12
( بورام + جیمین_ خودم@ دوست بورام که اسمش یادم نی فک کنم یونجی بود حالا*)
* بورام( گریه)
+ وا خاک تو سرم چیشده
* بابام( همه حرفاش با گریه اس
+ بابات چی
* مرده( شدیدتر
+ وایییییی نگووووووو عزیزم الهی بگردم خودتو ناراحت نکن مرگ برای همه هست نباید خودتو اذیت کنی که درسته اون به رحمت خدا رفته ولی هنوزم تو قلبت هست درسته؟
* اوهوم
+ ببین یجا خوندم وقتی ینفر فوت میکنه تو قلب عزیزانش ۴۰ تا شمع روشن میشه و روز به روز اون شمعا خاموش میشن( ینی آدم کمتر به فکرشه) و آخر سر فقط یه شمع روشن میمونه( و کلی حرف زدن)
جیمین ویو
نمیدونم چرا یهو دلم برا بورام تنگ شد( میخوام عشقولانه کنم داستانو )
تاحالا وقت نکردم که امروز چشماشو دیدم چشمای طوسی با حاله های ( درست نوشتم؟) مشکی که خیلی بهش میومد منو یاد یکی مینداختن داشتم بهش فکر میکردم که با صدا زدنای کوک رشته افکارم جر خورد
( کوک])
] جیمین جان زیادی تو فکری هاااا
_ بنال ببینم چیشده
] مادربزرگ بهم زنگ زد و گفت فردا باید ۳ روز پیشش باشین
_ خیل خوب برو
عمارت نقاب سیاه(×)( اگه یادتون باشه گفتم مادر جیمینه ولی نیس)
× مکس(=)
= بله خانم
× راجب این بورام تحقیق کن برام
= چشم
× انتقاممو ازت میگیرم
عمارت مادر جیمین(÷)
فردا باید برم عمارت خانم بزرگ( چ عمارت تو عمارت شد)
و نقاب سیاه بهم ماموریت داده اوفف کارم گیره
_______ فلش بک_______
داشتم ۴ شیشه ویسکی رو میخوردم که یه زنه اومد کنارم
؟؟ داری به مرحله اوردوز نزدیک میشی
÷ ربطی داره بهت
؟؟ اگه میخوای میتونم بهت کمک کنم
÷ چرا باید اعتماد کنم؟
؟؟ مجبوری
______پایان فلش بک______
بورام ویو
* عزیزم مرسی که اومدی
+ خواهش میکنم این چه حرفیه اخه هر موقع حالت خوب نبود بهم زنگ بزن
* باشه بوس بوس بای
+ بای
خب برم خونه جیمین بهم زنگ زد که فردا میریم بوسان پیش مامان بزرگ باید وسیله هام رو جمع کنم
آجوما. خوش اومدی دخترم
+ مرسی اجوما جیمین اومده
اجوما. الان میاد
خمارییییی
خب اینو فعلا داشته باشین تا بیام
۳.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.