P.3
ا/ت:من...من با ماسک درمانش می کنم...
جی با تعحب لب زد.
جی:چرا ماسک؟!
ا/ت:من...روی من حساسه....اگه منو ببینه عصبی میشه و...و بهم حمله می کنه....
جی:خیلی خب قبوله
دیگه حوصله ی حرفاشو نداشتم.از روی صندلی بلند شدم و به سمت در رفتم که با صدای پارک متوقف شدم.
جی:کجا؟
با تعجب به سمتش برگشتم.
ا/ت:خونم
جی:باید درمانو از همین الان شروع کنی!
یعنی چی باید الان شروع کنم؟دلم می خواد بگیرم خفش کنم که دیگه نتونه زر بزنه!
ا/ت:چرا همین الان؟
جی:همسرتون همه دو کلافه کرده!همش سعی می کنه به بقیه آسیب بزنه.تیمارستانو گذاشته رک سرش.
کلافه دستمو به موهام کشیدم و بهمش ریختم.نفس عمشقی کشیدم تا عصباینتم کم شه.
ا/ت:باشه...اتاقش کجاست؟
جی:طبقه ی ۲ اتاق شماره ی ۲۳ ل...
بدون اینکه اجازه بدم جملش کامل شه از اتاق اوموم بیرون.
مردیکه ی احمق!مغزمو خورد!همش همسرتون همسرتون.بزنم خفش کنم!آخه من از دست اون روانی فراریم الان باید برم درمانش کنم؟
به خودم اومدم.جلوی در رختکن بودم.وارد شدم و.....
ماسک رو چک کردم.خو...خوبه محکمه.
درو آروم باز کردم و وارد اتاق شدم.با چشم دنبالش گشتم که دیدم رو تخت خوابیده.مچ دستش روی چشماش بود و این باعت می شد نتونم ببینم بیداره یا نه؟
آروم درو بستم.به سمت صندلی جلوش رفتم و روش نشستم.صدامو صاف کردم و سعی کردم صدامو تغییر بدم.
ا/ت:جن....
جانگ کوک:حوصله ندارم(حرفای کوک سرده)
چقدر پروعه!
ا/ت:ولی...
یه دفعه نیم خیز شد و انگشتاشو دوی گردنم گره زد و فشار داد.
جانگ کوک:گفتم دهنتو ببند هرزه ی لعنتی!
دستمو روی دستش گذاشتم و سعی کردم گرهشو باز کنم.هر کاری کردم گرهش باز نشد.چنگ محکمی به پوست دستش انداختم که سوزش بدی رو روی گونم حس کردم.
دیگه به این سیلی ها عادت کرده بودم.بدون ری اکشن خاصی بلند شدم و به سمت زنجیراش رفتم و بازشون کردم.برای اینکه بتونم درمانش کنم اول باید بهم اعتماد کنه.
به سمتش رفتم و جلوش بایستادم.
ا/ت:کوک...من می خوام بهت کمک....
جانگ کوک:منو با این اسم صدا نزن....کوک مخصوص اونه...اون فقط میتونه منو کوک صدا کنه(عربده)
از دادی که زد ترسیدم ولی خودمو عادی نشون دادم.
جالبه!آفرین به خودم اول کاری ریدم به عصابش!
ا/ت:م..مخصوص کیه؟
نگاهی بهم انداخت.
جانگ کوک.....
جی با تعحب لب زد.
جی:چرا ماسک؟!
ا/ت:من...روی من حساسه....اگه منو ببینه عصبی میشه و...و بهم حمله می کنه....
جی:خیلی خب قبوله
دیگه حوصله ی حرفاشو نداشتم.از روی صندلی بلند شدم و به سمت در رفتم که با صدای پارک متوقف شدم.
جی:کجا؟
با تعجب به سمتش برگشتم.
ا/ت:خونم
جی:باید درمانو از همین الان شروع کنی!
یعنی چی باید الان شروع کنم؟دلم می خواد بگیرم خفش کنم که دیگه نتونه زر بزنه!
ا/ت:چرا همین الان؟
جی:همسرتون همه دو کلافه کرده!همش سعی می کنه به بقیه آسیب بزنه.تیمارستانو گذاشته رک سرش.
کلافه دستمو به موهام کشیدم و بهمش ریختم.نفس عمشقی کشیدم تا عصباینتم کم شه.
ا/ت:باشه...اتاقش کجاست؟
جی:طبقه ی ۲ اتاق شماره ی ۲۳ ل...
بدون اینکه اجازه بدم جملش کامل شه از اتاق اوموم بیرون.
مردیکه ی احمق!مغزمو خورد!همش همسرتون همسرتون.بزنم خفش کنم!آخه من از دست اون روانی فراریم الان باید برم درمانش کنم؟
به خودم اومدم.جلوی در رختکن بودم.وارد شدم و.....
ماسک رو چک کردم.خو...خوبه محکمه.
درو آروم باز کردم و وارد اتاق شدم.با چشم دنبالش گشتم که دیدم رو تخت خوابیده.مچ دستش روی چشماش بود و این باعت می شد نتونم ببینم بیداره یا نه؟
آروم درو بستم.به سمت صندلی جلوش رفتم و روش نشستم.صدامو صاف کردم و سعی کردم صدامو تغییر بدم.
ا/ت:جن....
جانگ کوک:حوصله ندارم(حرفای کوک سرده)
چقدر پروعه!
ا/ت:ولی...
یه دفعه نیم خیز شد و انگشتاشو دوی گردنم گره زد و فشار داد.
جانگ کوک:گفتم دهنتو ببند هرزه ی لعنتی!
دستمو روی دستش گذاشتم و سعی کردم گرهشو باز کنم.هر کاری کردم گرهش باز نشد.چنگ محکمی به پوست دستش انداختم که سوزش بدی رو روی گونم حس کردم.
دیگه به این سیلی ها عادت کرده بودم.بدون ری اکشن خاصی بلند شدم و به سمت زنجیراش رفتم و بازشون کردم.برای اینکه بتونم درمانش کنم اول باید بهم اعتماد کنه.
به سمتش رفتم و جلوش بایستادم.
ا/ت:کوک...من می خوام بهت کمک....
جانگ کوک:منو با این اسم صدا نزن....کوک مخصوص اونه...اون فقط میتونه منو کوک صدا کنه(عربده)
از دادی که زد ترسیدم ولی خودمو عادی نشون دادم.
جالبه!آفرین به خودم اول کاری ریدم به عصابش!
ا/ت:م..مخصوص کیه؟
نگاهی بهم انداخت.
جانگ کوک.....
۴.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.