parte: 4
parte: 4
~دوستمه.... حالا از اتاق برو بیرون می خوام لباسمو عوض کنم.
•تو از کجا کایو میشناسی؟
واکنش تهیونگ برای جنی بسیار جالب بود. در حالی که جنی نفهمید منظور تهیونگ چیه گفت:
~اون دوستمهه!
جواب ساده ی جنی ، تهیونگو عصبی کرد و به طور ناخاسته صدای تهیونگ بلند شد.
•این لعنتی کدوی کای هست؟(باصدای خیلی بلند)
•زود باش حرف بزننن.
پلک هاش رو روی هم فشرد و صداشو بالا برد.از اینکه زود تر از ساعت نه بلند شم متنفرم و الان نه تنها بیدارم نکردی داری ازم بازجویی هم میکنی.
~زیادی داری گیر میدی اون فقط دوسته پس تمومش کن.
~کای دوستمه که تو سفرم باهاش آشنا شدم راضی شدیی یا نه؟
تهیونگ صداشو پایین اورد و با لحن دستوری گفت:
•فامیلیشو بگو!
بر عکس تهیومگ جنی کلافه داد زد:
~مین...جانگ... یادم نمیاد یه چیزی بود دیگه!بجای این حرف ها بگو ببینم تو الان تو اتاق من چیکار داری؟
تهیونگ زیاد کشش نداد و جواب سوال جنیو داد :
•اومدم بگم صبحونه آمادس.
~بعد عوض کردن لباسام میام حالا هم برو بیرون!
وقتی تهیونگ از اتاق بیرون شد،جنی خودشو بخاطر اون سوتی احمقانه سرزنش کرد اون نمی خاست حقیقتو بگه.این باید مثل یه راز بمونه و جنی دوست نداشت که این رازو با تهیونگ در میون بزاره.از طرفی تهیونگ با شنیدن اسم کای عصبی شد با اینکه میلیون ها آدم با این اسم در جهان زندگی می کنن.
سوالات زیادی تو سر جنی اومد.
مثل: تهیونگ در مورد کدوم کای حرف میزد؟ چرا وقتی اسمشو شنید عصبی شد؟کی میتونه باشه؟ چرا عصبی شد؟
جنی نتو نست هیچ جوابی برای سوالایی که در ذهنش به وجود آمده بود پیدا کنه پس فکر کردنشو تموم کرد.
ادامه دارد....:)
#جنی.تهیونگ.جنگکوک.رزی.
#پارت.بعدی.فرداا.
♡☆
~دوستمه.... حالا از اتاق برو بیرون می خوام لباسمو عوض کنم.
•تو از کجا کایو میشناسی؟
واکنش تهیونگ برای جنی بسیار جالب بود. در حالی که جنی نفهمید منظور تهیونگ چیه گفت:
~اون دوستمهه!
جواب ساده ی جنی ، تهیونگو عصبی کرد و به طور ناخاسته صدای تهیونگ بلند شد.
•این لعنتی کدوی کای هست؟(باصدای خیلی بلند)
•زود باش حرف بزننن.
پلک هاش رو روی هم فشرد و صداشو بالا برد.از اینکه زود تر از ساعت نه بلند شم متنفرم و الان نه تنها بیدارم نکردی داری ازم بازجویی هم میکنی.
~زیادی داری گیر میدی اون فقط دوسته پس تمومش کن.
~کای دوستمه که تو سفرم باهاش آشنا شدم راضی شدیی یا نه؟
تهیونگ صداشو پایین اورد و با لحن دستوری گفت:
•فامیلیشو بگو!
بر عکس تهیومگ جنی کلافه داد زد:
~مین...جانگ... یادم نمیاد یه چیزی بود دیگه!بجای این حرف ها بگو ببینم تو الان تو اتاق من چیکار داری؟
تهیونگ زیاد کشش نداد و جواب سوال جنیو داد :
•اومدم بگم صبحونه آمادس.
~بعد عوض کردن لباسام میام حالا هم برو بیرون!
وقتی تهیونگ از اتاق بیرون شد،جنی خودشو بخاطر اون سوتی احمقانه سرزنش کرد اون نمی خاست حقیقتو بگه.این باید مثل یه راز بمونه و جنی دوست نداشت که این رازو با تهیونگ در میون بزاره.از طرفی تهیونگ با شنیدن اسم کای عصبی شد با اینکه میلیون ها آدم با این اسم در جهان زندگی می کنن.
سوالات زیادی تو سر جنی اومد.
مثل: تهیونگ در مورد کدوم کای حرف میزد؟ چرا وقتی اسمشو شنید عصبی شد؟کی میتونه باشه؟ چرا عصبی شد؟
جنی نتو نست هیچ جوابی برای سوالایی که در ذهنش به وجود آمده بود پیدا کنه پس فکر کردنشو تموم کرد.
ادامه دارد....:)
#جنی.تهیونگ.جنگکوک.رزی.
#پارت.بعدی.فرداا.
♡☆
۱۸۰
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.