|my sweet dream|
|my sweet dream|
p⁵
کوک:ا.ت نمیدونستم اینقدر دست فرمون خوبی داری!تاحالا ندیده بودم کسی از تهیونگ ببره
تهیونگ:نبرده ، مساوی شدیم!
کارینا:حسود،همه دیدیم ا.ت ماشینش جلوتر بود
کوک:راست میگه ، ماشین ا.ت جلو تر بود
تهیونگ:باشه باشه ، ا.ت برگرد خونه من کار دارم باید برم!
ا.ت:میشه به کسی نگی که من مسابقه میدم؟•تهیونگ به ا.ت نگاه کرد و آهی از سر کلافگی کشید و با یک باشه گفتن جواب ا.ت داد ، ا.ت و کارینا سوار ماشینشون شدن و سمت خونه رفتن ، تهیونگ که مطمئن شد ا.ت رفته خیالش راحت شد و با جونگکوک برگشت•
•ویو کل•
[ا.ت اونشب با کلی رویا پردازی به خواب رفت اما تهیونگ،تهیونگ خیلی ناراحت بود چرا کسی که دوستش داشت باید تو همچنین جاهایی باشه،ا.ت شاید خبر نداشت چه خطر هایی میتونه تهدیدش کنه اما تهیونگ خیلی خوب خبر داشت ، تهیونگ اون شب نتونست بخوابه و صبح با کلافگی رفت سرکار ، هلنا هم صبح با کارینا رفتن دانشگاه]
_____
•تهیونگ ویو•
بعد از کار های شرکت دیدم ساعت دو بعد ازظهر شده ا.ت تا نیم ساعت دیگه تعطیل میشه ، دلم براش تنگ شده میخوام برم ببینمش ، تصمیمم و گرفتم سریع کتم و گرفتم سوار ماشینم شدم و رفتم سمت دانشگاهش ......از دور به در دانشگاه خیره شده بودم وقتی با کارینا اومد بیرون داشتن میخندیدن ، چقدر خنده اش قشنگ بود ، کاش هروقت میخواستم خنده اش و میدیدم خواستم برم سمتش اما دیدم سوار ماشین خودش شد و رفتن ، بهش پیام میدم امشب بیاد پیست درسته جای خطرناکی هست براش اما خب من هستم
«محتوای پیام:چطوری ا.ت،امشب میتونی بیای پیست اما یک ساعت قبل بهم خبر بده»
•ویو ا.ت•
بعد از کلاس های خسته کننده دانشگاه با کارینا رفتیم سمت خونه ،اول کارینا و رسوندم تو راه خونه خودم بودم دیدم گوشیم پیام اومد تهیونگ بود ، با خوند پیامش لبخند روی لبام اومد و اوکی دادم ، با ذوق و شوق رفتم خونه استراحت کنم تا برای امشب سرحال باشم ، وقتی دیشب منو اونجوری دید ناراحت شده اما دلیلش و نمیدونم حداقل امشب مثل آدم باشم شاید یکم به چشمش اومدم
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک
p⁵
کوک:ا.ت نمیدونستم اینقدر دست فرمون خوبی داری!تاحالا ندیده بودم کسی از تهیونگ ببره
تهیونگ:نبرده ، مساوی شدیم!
کارینا:حسود،همه دیدیم ا.ت ماشینش جلوتر بود
کوک:راست میگه ، ماشین ا.ت جلو تر بود
تهیونگ:باشه باشه ، ا.ت برگرد خونه من کار دارم باید برم!
ا.ت:میشه به کسی نگی که من مسابقه میدم؟•تهیونگ به ا.ت نگاه کرد و آهی از سر کلافگی کشید و با یک باشه گفتن جواب ا.ت داد ، ا.ت و کارینا سوار ماشینشون شدن و سمت خونه رفتن ، تهیونگ که مطمئن شد ا.ت رفته خیالش راحت شد و با جونگکوک برگشت•
•ویو کل•
[ا.ت اونشب با کلی رویا پردازی به خواب رفت اما تهیونگ،تهیونگ خیلی ناراحت بود چرا کسی که دوستش داشت باید تو همچنین جاهایی باشه،ا.ت شاید خبر نداشت چه خطر هایی میتونه تهدیدش کنه اما تهیونگ خیلی خوب خبر داشت ، تهیونگ اون شب نتونست بخوابه و صبح با کلافگی رفت سرکار ، هلنا هم صبح با کارینا رفتن دانشگاه]
_____
•تهیونگ ویو•
بعد از کار های شرکت دیدم ساعت دو بعد ازظهر شده ا.ت تا نیم ساعت دیگه تعطیل میشه ، دلم براش تنگ شده میخوام برم ببینمش ، تصمیمم و گرفتم سریع کتم و گرفتم سوار ماشینم شدم و رفتم سمت دانشگاهش ......از دور به در دانشگاه خیره شده بودم وقتی با کارینا اومد بیرون داشتن میخندیدن ، چقدر خنده اش قشنگ بود ، کاش هروقت میخواستم خنده اش و میدیدم خواستم برم سمتش اما دیدم سوار ماشین خودش شد و رفتن ، بهش پیام میدم امشب بیاد پیست درسته جای خطرناکی هست براش اما خب من هستم
«محتوای پیام:چطوری ا.ت،امشب میتونی بیای پیست اما یک ساعت قبل بهم خبر بده»
•ویو ا.ت•
بعد از کلاس های خسته کننده دانشگاه با کارینا رفتیم سمت خونه ،اول کارینا و رسوندم تو راه خونه خودم بودم دیدم گوشیم پیام اومد تهیونگ بود ، با خوند پیامش لبخند روی لبام اومد و اوکی دادم ، با ذوق و شوق رفتم خونه استراحت کنم تا برای امشب سرحال باشم ، وقتی دیشب منو اونجوری دید ناراحت شده اما دلیلش و نمیدونم حداقل امشب مثل آدم باشم شاید یکم به چشمش اومدم
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک
۸.۹k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.