part 3
part 3
صبح با صدای آلارم گوشیش از خواب پرید... به کاراش رسیدگی کرد و از خونه رفت بیرون.
یک ماه میشه که با جیمین قرار میزاره و براش بهترین روز های عمرش هست.
توی راه مدرسه، خوراکی برای خودش خرید و دوباره به راهش ادامه داد.
توی کلاس منتظر جیمین بود ولی اون روز جیمین نیومد اما یکساعت بعد گفتن که جیمین انتقالی گرفته به یک مدرسه دیگه.
هه این ناراحت ولی به روی خودش نیاورد چون کسی از رابطه اشون خبر نداشت.
اون روز هم پشت سر گزاشت.
توی راه که داشت برمیگشت ماشینی دم خونش دید. سری رفت جلوی ماشین و تقه ای به پنجره وارد کرد اما کسی توی ماشین نبود که جواب بده و باز هم ناامید به داخل خونه رفت.
روزها گذشت تا هه این فارغالتحصیل شد و به مرور زمان جیمین رو فراموش کرد.
پارت بعدی رو فعلا آپ نمیکنم
امیدوارم لذت برده باشید
حمایت فراموش نشه ❤️😘
صبح با صدای آلارم گوشیش از خواب پرید... به کاراش رسیدگی کرد و از خونه رفت بیرون.
یک ماه میشه که با جیمین قرار میزاره و براش بهترین روز های عمرش هست.
توی راه مدرسه، خوراکی برای خودش خرید و دوباره به راهش ادامه داد.
توی کلاس منتظر جیمین بود ولی اون روز جیمین نیومد اما یکساعت بعد گفتن که جیمین انتقالی گرفته به یک مدرسه دیگه.
هه این ناراحت ولی به روی خودش نیاورد چون کسی از رابطه اشون خبر نداشت.
اون روز هم پشت سر گزاشت.
توی راه که داشت برمیگشت ماشینی دم خونش دید. سری رفت جلوی ماشین و تقه ای به پنجره وارد کرد اما کسی توی ماشین نبود که جواب بده و باز هم ناامید به داخل خونه رفت.
روزها گذشت تا هه این فارغالتحصیل شد و به مرور زمان جیمین رو فراموش کرد.
پارت بعدی رو فعلا آپ نمیکنم
امیدوارم لذت برده باشید
حمایت فراموش نشه ❤️😘
۲.۶k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.