proud love پارت6
بلند شدم رفتم پایین
جیسو. اتتتت چراا از جات بلند شدییی
ات. بابا خشک شدم از بس موندم تو اتاق فقط میخوابم 😐
جیسو. 😂😂باشه بیا
رفتیم با هم تو حیاط اون داشت حیاطو تمیز میکرد منم نشستم رو صندلی خواستم کمکش کنم ک نزاشت گفت کمرت درد میگیره بالاخره بعد چند دقیقه کارش تموم شد رفت برای هردومون قهوه اورد
ات. جیسووو تو چجوری اومدی اینجا
جیسو. هعییی منو دزدیدن من تو ی مغازه کار میکردم (داستان جیسو من با شوگا تو کافه اشنا شدم رابطمون داشت خوب پیش میرفت ک دزدیدنم و منو ب عنوان برده خریدن ک جیمین منو خرید و اومدم تو این عمارت باز خوبه کنار شوگام دوماه بعد اومدنم ب این عمارت شوگا بهم اعتراف کرد منم دوستش داشتم قبولش کردم ما یواشکی با هم قرار میزاریم) کافه بود منو دزدیدن ب عنوان برده گرفتن ک ارباب منو خرید اومدم اینجا
ات. اوووو شکنجت داده منم داستان خانوادمو تعریف کردم براش اشکم در اومده بود ولی بیخیالش شدم جیسو هم ناراحت شده بود
ات. بیخیاللل بابا بیا بریم تو دیگه هوا سرده رفتیم شب بود خدمتکارا میزو چیدن داشتم میرفتم بشینم ک خوردم ب چیزی
نامجون. او ببخشید حالت خوبه
ات. پسس فقط شوگا مهربون نیستت تو هم مهربونی دستشو اورد جلو گرفتم بلند شدم
ات. ممنون خوبم
نامجون. من نامجونم
ات. منم ات
نامجون. بهتره بریم سر میز
رفتیم سر میز همه جاها پر بود فقط کنار جیمین اهههه خالی بود رفتم نشستم زیاد میل نداشتم نگاهی رو خودم حس کردم جیمین داشت جامشو سر میکشید ب من نگا میکرد چشم غره ای رفتم بلند شدم گفتم با اجازه رفتم بالا
نامجون. باز دختر جدید اوردی
جیمین. این دختر خونش با بقیه دخترا فرق میکنه همونیه ک میخواستیم
نامجون. ولی من حس دیگه ای نسبت بهش دارم
جیمین. اه چرا شما همتون همینو میگید
نامجون. تو خودتم همین حسو داری مگه نه انکارنکن
جیمین. این حس مزخرف همیشه هست
نامجون. حداقل بهش نگو خون اشامی ک مثل بقیه دخترا خودکشی کنه
(سوپرایزززز😂😂😂)
جیمین. دیگه ب خودم مربوطه هرچند اون تا الان متوجه شده فکنم
نامجون. جیمین یکم گوش کن این دختر مهمه ایندمونو درست میکنه
جیمین. من خودم میفهمم چیکار دارم میکنم شما دخالت نکنید
ات
رفتم تو بالکن ب گردنبندی ک برادرم داد نگاه میکردم هعیی داداش جونم دلم برات تنگ شده گردنبندو بوس کردم انداختم تو لباسم
ویو ب گذشته ات
ات. داداشیییی پریدم بغلش
داداش ات. ارومم بچه میوفتیی
ات. دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارممم
داداش ات. منم همینطور فسقلی بیا پایین یچیزی بهت بدم
ات. اومدم پایین خبب چی میخواییی بدییی
داداشش. اتت این گردنبندرو بنداز ک ی موقعه از هم جدا شدیم با این پیدا کنیم همو باشهه نصفشو من میندازم نصفشو تو مشکیش مال منه همیشه یادت باشه
ات. ولی ما هیچوقتتت از هم جدا نمیشیم مگه نههه
داداشش. البته ک همینطوره سرشو بوس کردم گردنبندو انداختم بغل کردیم همو ات. بیاا رو این درخته اسمامونو بنویسیم
داداشش. باششش
اسممونو رو درخت بزرگی یادگاری نوشتیم و راه افتادیم خونه ک برای جشن حاضر بشیم (همون جشنی ک جدا شدن)
پایان ویو
ات
اشک گوشه چشمممو پاک کردم لباس راحتی پوشیدم رفتم رو تخت انقدر گریه کردم ک خوابم برد
فردا
اینم از پارت 6 دیگهه بقیشو فردا میزارمم بایییی شبب خوشش
جیسو. اتتتت چراا از جات بلند شدییی
ات. بابا خشک شدم از بس موندم تو اتاق فقط میخوابم 😐
جیسو. 😂😂باشه بیا
رفتیم با هم تو حیاط اون داشت حیاطو تمیز میکرد منم نشستم رو صندلی خواستم کمکش کنم ک نزاشت گفت کمرت درد میگیره بالاخره بعد چند دقیقه کارش تموم شد رفت برای هردومون قهوه اورد
ات. جیسووو تو چجوری اومدی اینجا
جیسو. هعییی منو دزدیدن من تو ی مغازه کار میکردم (داستان جیسو من با شوگا تو کافه اشنا شدم رابطمون داشت خوب پیش میرفت ک دزدیدنم و منو ب عنوان برده خریدن ک جیمین منو خرید و اومدم تو این عمارت باز خوبه کنار شوگام دوماه بعد اومدنم ب این عمارت شوگا بهم اعتراف کرد منم دوستش داشتم قبولش کردم ما یواشکی با هم قرار میزاریم) کافه بود منو دزدیدن ب عنوان برده گرفتن ک ارباب منو خرید اومدم اینجا
ات. اوووو شکنجت داده منم داستان خانوادمو تعریف کردم براش اشکم در اومده بود ولی بیخیالش شدم جیسو هم ناراحت شده بود
ات. بیخیاللل بابا بیا بریم تو دیگه هوا سرده رفتیم شب بود خدمتکارا میزو چیدن داشتم میرفتم بشینم ک خوردم ب چیزی
نامجون. او ببخشید حالت خوبه
ات. پسس فقط شوگا مهربون نیستت تو هم مهربونی دستشو اورد جلو گرفتم بلند شدم
ات. ممنون خوبم
نامجون. من نامجونم
ات. منم ات
نامجون. بهتره بریم سر میز
رفتیم سر میز همه جاها پر بود فقط کنار جیمین اهههه خالی بود رفتم نشستم زیاد میل نداشتم نگاهی رو خودم حس کردم جیمین داشت جامشو سر میکشید ب من نگا میکرد چشم غره ای رفتم بلند شدم گفتم با اجازه رفتم بالا
نامجون. باز دختر جدید اوردی
جیمین. این دختر خونش با بقیه دخترا فرق میکنه همونیه ک میخواستیم
نامجون. ولی من حس دیگه ای نسبت بهش دارم
جیمین. اه چرا شما همتون همینو میگید
نامجون. تو خودتم همین حسو داری مگه نه انکارنکن
جیمین. این حس مزخرف همیشه هست
نامجون. حداقل بهش نگو خون اشامی ک مثل بقیه دخترا خودکشی کنه
(سوپرایزززز😂😂😂)
جیمین. دیگه ب خودم مربوطه هرچند اون تا الان متوجه شده فکنم
نامجون. جیمین یکم گوش کن این دختر مهمه ایندمونو درست میکنه
جیمین. من خودم میفهمم چیکار دارم میکنم شما دخالت نکنید
ات
رفتم تو بالکن ب گردنبندی ک برادرم داد نگاه میکردم هعیی داداش جونم دلم برات تنگ شده گردنبندو بوس کردم انداختم تو لباسم
ویو ب گذشته ات
ات. داداشیییی پریدم بغلش
داداش ات. ارومم بچه میوفتیی
ات. دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارممم
داداش ات. منم همینطور فسقلی بیا پایین یچیزی بهت بدم
ات. اومدم پایین خبب چی میخواییی بدییی
داداشش. اتت این گردنبندرو بنداز ک ی موقعه از هم جدا شدیم با این پیدا کنیم همو باشهه نصفشو من میندازم نصفشو تو مشکیش مال منه همیشه یادت باشه
ات. ولی ما هیچوقتتت از هم جدا نمیشیم مگه نههه
داداشش. البته ک همینطوره سرشو بوس کردم گردنبندو انداختم بغل کردیم همو ات. بیاا رو این درخته اسمامونو بنویسیم
داداشش. باششش
اسممونو رو درخت بزرگی یادگاری نوشتیم و راه افتادیم خونه ک برای جشن حاضر بشیم (همون جشنی ک جدا شدن)
پایان ویو
ات
اشک گوشه چشمممو پاک کردم لباس راحتی پوشیدم رفتم رو تخت انقدر گریه کردم ک خوابم برد
فردا
اینم از پارت 6 دیگهه بقیشو فردا میزارمم بایییی شبب خوشش
۳۷.۹k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.