name:impugn part:27
***
ا.ت رو به روی تلویزیون نشست و به فیلم نکاه میکرد ولی تمام فکرش سمت جیمین بود.
یون هی روی پای ا.ت دراز کشیده بود و از ماساژ کمری که ا.ت انحامش میداد لذت میبرد و گه گاهی چشاش بسته میشد
ا.ت نگاهی به چشای بسته یون هی کرد و دستش رو برداشت.
چند ثانیه گذشت که یون هی سرشو بلند کرد: ماشاژ...
ا.ت خندید و گفت: باش باش سرت و بزار
یون هی سرشو برگردوند و گزاشتش روی پای ا.ت
ا.ت: مامانی خوابت میاد
یون هی: نه
ا.ت نگاهی به لپای یون هی کرد و دوباره گازشون گرفت
یون هی که دنبال بهونه ای بود گریه کرد
ا.ت یون هی رو بغل کرد و با لبخند گفت: ببخشید ببخشید ... اروم گاز گرفتم...
ا.ت اروم یون هی رو از خودش جدا کرد و اشکاش رو پاک کرد.
ا.ت: مامان معذرت میخواددد...یون هی گوش کن...ببین من چون دوست دارم،چون خوشگلی ،هوم؟
چون لپای بزرگ و خوشگلی داره
یون هی اروم شد و اشکاش رو پاک کرد
ا.ت: بخشیدی؟
یون هی سرشو تکون داد
ا.ت: وای ...خیلی خستم
یون هی: اوما...شیر
ا.ت یون هی رو بغل کرد و تلویزیون رو خاموش کرد : بیا بریم...
ا.ت لامپا رو خاموش کرد و روی تخت دراز کشید
***
(هفته بعد)
جیمین یون هی رو بغل کرد سمت خونه خودش راه افتاد
ا.ت هم پشت سرش اروم راه میرفت
ا.ت: خونه تنهایی
سوار اسانسور شدن و جیمین گفت: نه مامان بابا هم اونجا هستن
ا.ت با نگرانی سمت جیمین برگشت
جیمین لبخندی زد و نگاهشو از روی یون هی که خوابیده بود برداشت و به ا.ت نگاه کرد: نترس کوچولو
ا.ت نفس عمیقی کشید با استرس به رو به روش خیره شد
جیمین: هی...استرس نداشته باش
ا.ت: نمیشه
در اسانسور باز شد و جیمین اول رفت
و ا.ت هم پشت سرش راه افتاد ا.ت از پشت اروم پیرهن جیمین رو گرفت
جیمین کلید و دست ا.ت داد .
ا.ت کلید و گرفت و در و باز کرد .
جیمین با پاش در و هل داد و داخل رفت
ا.ت داخل شد و کیف یون هی رو روی زمین گذاشت و در و بست
جیمین لبخندی زد و کمی جلو تر رفت.
ا.ت در و بست و پشت سر جیمین راه افتاد .
لیا از روی مبل بلند شد و سریع سمت جیمین اومد هنری هم پشت سرش اومد و سمت جیمین رفتن تا برای اولین بار نوه اشون رو ببینن
لیا نکاهی به چهره دختر کوچولویی که خوابدیه بود کرد وسمت هنری برکشت: وای خدا...خیلیییی نازه ...مگه نه؟
هنری لبخندی زد و انگشتش رو روی گونه یون هی گذاشت و اروم نوازش کرد: خیلی خوشگله
لیا نگاهی به پشت سر جیمین کرد و ا.ت و دید
.
.
.
.
#بی_تی_اس#کیپاپ#نامجون#جین#شوگا#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#سناریو#وانشات#رمان#ویسگون
ا.ت رو به روی تلویزیون نشست و به فیلم نکاه میکرد ولی تمام فکرش سمت جیمین بود.
یون هی روی پای ا.ت دراز کشیده بود و از ماساژ کمری که ا.ت انحامش میداد لذت میبرد و گه گاهی چشاش بسته میشد
ا.ت نگاهی به چشای بسته یون هی کرد و دستش رو برداشت.
چند ثانیه گذشت که یون هی سرشو بلند کرد: ماشاژ...
ا.ت خندید و گفت: باش باش سرت و بزار
یون هی سرشو برگردوند و گزاشتش روی پای ا.ت
ا.ت: مامانی خوابت میاد
یون هی: نه
ا.ت نگاهی به لپای یون هی کرد و دوباره گازشون گرفت
یون هی که دنبال بهونه ای بود گریه کرد
ا.ت یون هی رو بغل کرد و با لبخند گفت: ببخشید ببخشید ... اروم گاز گرفتم...
ا.ت اروم یون هی رو از خودش جدا کرد و اشکاش رو پاک کرد.
ا.ت: مامان معذرت میخواددد...یون هی گوش کن...ببین من چون دوست دارم،چون خوشگلی ،هوم؟
چون لپای بزرگ و خوشگلی داره
یون هی اروم شد و اشکاش رو پاک کرد
ا.ت: بخشیدی؟
یون هی سرشو تکون داد
ا.ت: وای ...خیلی خستم
یون هی: اوما...شیر
ا.ت یون هی رو بغل کرد و تلویزیون رو خاموش کرد : بیا بریم...
ا.ت لامپا رو خاموش کرد و روی تخت دراز کشید
***
(هفته بعد)
جیمین یون هی رو بغل کرد سمت خونه خودش راه افتاد
ا.ت هم پشت سرش اروم راه میرفت
ا.ت: خونه تنهایی
سوار اسانسور شدن و جیمین گفت: نه مامان بابا هم اونجا هستن
ا.ت با نگرانی سمت جیمین برگشت
جیمین لبخندی زد و نگاهشو از روی یون هی که خوابیده بود برداشت و به ا.ت نگاه کرد: نترس کوچولو
ا.ت نفس عمیقی کشید با استرس به رو به روش خیره شد
جیمین: هی...استرس نداشته باش
ا.ت: نمیشه
در اسانسور باز شد و جیمین اول رفت
و ا.ت هم پشت سرش راه افتاد ا.ت از پشت اروم پیرهن جیمین رو گرفت
جیمین کلید و دست ا.ت داد .
ا.ت کلید و گرفت و در و باز کرد .
جیمین با پاش در و هل داد و داخل رفت
ا.ت داخل شد و کیف یون هی رو روی زمین گذاشت و در و بست
جیمین لبخندی زد و کمی جلو تر رفت.
ا.ت در و بست و پشت سر جیمین راه افتاد .
لیا از روی مبل بلند شد و سریع سمت جیمین اومد هنری هم پشت سرش اومد و سمت جیمین رفتن تا برای اولین بار نوه اشون رو ببینن
لیا نکاهی به چهره دختر کوچولویی که خوابدیه بود کرد وسمت هنری برکشت: وای خدا...خیلیییی نازه ...مگه نه؟
هنری لبخندی زد و انگشتش رو روی گونه یون هی گذاشت و اروم نوازش کرد: خیلی خوشگله
لیا نگاهی به پشت سر جیمین کرد و ا.ت و دید
.
.
.
.
#بی_تی_اس#کیپاپ#نامجون#جین#شوگا#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#سناریو#وانشات#رمان#ویسگون
۱۳.۰k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.