(ازدواج اجباری )
(ازدواج اجباری )
P1
خوب سلام بچه ها من آ.ت هستم .
۱۹ سالمه و دانشگاه میرم .
با صدای ساعت از خواب پریدم .
وای دیرم شده باید زود برم دانشگاه،رفتم سرویس بهداشتی کارم رو کردم .
لباسم رو پوشیدم رفتم صبحانه خوردم
مامان آ.ت :آ.ت حواست به خودت باشه
آ.ت:باشه مامان خدانگهدار .
پنج ساعت بعد .
رفتم خونه بعد دیدیم مامانم داره گریه میکنه
آ.ت :مامان مامان چی شده ؟
ما آ.ت هق هق هق دخترم تو تووووهق هق باید بایه مافیا ازدواج کنی (با گریه )
آ.ت چی چی چی میگی مامان
حالم خوب نبود و رفتم بالا در اتاق رو قفل کردم و شروع کردم به گریه کردن .
و یهو خابم برد ،با آلارم گوشیم بیدار شدم سری لباسم رو پوشیدم رفتم صبحانه خوردم
و بدونه توجه به مامان و بابام رفتم بیرون
بابا آ.ت امروز یکی میاد دنبالت
هیچ توجه نکردم و رفتم
وقتی وارد دانشگاه شدم به لیا (دوست آ.ت )اشاره کردم که بیاید
همه چیز رو به لیا گفتم
لیا وای آ.ت آلان میخوای چی کار کنی ؟
آ.ت هیچی مجبورم با هاش ازدواج کنم
لیا مجبوری دیگه
ادامه دارد....
P1
خوب سلام بچه ها من آ.ت هستم .
۱۹ سالمه و دانشگاه میرم .
با صدای ساعت از خواب پریدم .
وای دیرم شده باید زود برم دانشگاه،رفتم سرویس بهداشتی کارم رو کردم .
لباسم رو پوشیدم رفتم صبحانه خوردم
مامان آ.ت :آ.ت حواست به خودت باشه
آ.ت:باشه مامان خدانگهدار .
پنج ساعت بعد .
رفتم خونه بعد دیدیم مامانم داره گریه میکنه
آ.ت :مامان مامان چی شده ؟
ما آ.ت هق هق هق دخترم تو تووووهق هق باید بایه مافیا ازدواج کنی (با گریه )
آ.ت چی چی چی میگی مامان
حالم خوب نبود و رفتم بالا در اتاق رو قفل کردم و شروع کردم به گریه کردن .
و یهو خابم برد ،با آلارم گوشیم بیدار شدم سری لباسم رو پوشیدم رفتم صبحانه خوردم
و بدونه توجه به مامان و بابام رفتم بیرون
بابا آ.ت امروز یکی میاد دنبالت
هیچ توجه نکردم و رفتم
وقتی وارد دانشگاه شدم به لیا (دوست آ.ت )اشاره کردم که بیاید
همه چیز رو به لیا گفتم
لیا وای آ.ت آلان میخوای چی کار کنی ؟
آ.ت هیچی مجبورم با هاش ازدواج کنم
لیا مجبوری دیگه
ادامه دارد....
۲۴.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.