"وقتی حامله ای و میزنتت"
"وقتی حامله ای و میزنتت"
ویو ا.ت
این چند وقته همش حالم بد میشد حالت تهوع داشتم و سرگیجه میگرفتم به اصرار یونا قرار شد امروز برم دکتر
سریع یه حموم ده دقیقه ای گرفتم و اومدم و یه لباس خوشگل پوشیدم و اومدم بیرون
که یونا اومد
یونا...ا.ت زود باش بریم
ا.ت...باشه
بیمارستان
.........................
ا.ت...سلام
پرستار...سلام بفرمایید
ا.ت...من برای ازمایش اومدم
پرستار...بفرمایید داخل اتاق
ا.ت...سلام اقای دکتر
دکتر...سلام بفرمایید مشکلتون چیه؟
ا.ت...اقای دکتر من این چند وقته خیلی حالت تهوع و سرگیجه دارم
دکتر...به احتمال زیاد شما باردار هستید اما باید برای اطمینان بیشتر ازمایش بدید
ا.ت...کی باید ازمایش بدم
دکتر...همین الان
ا.ت...باشه
ویو ا.ت
رفتم ازمایش دادم و رفتم خونه تا فردا که جواب ازمایش بیاد
که کوک از راه اومد
اها راستی من دوسال با جونگ کوک ازدواج کردم و خیلی خوشحالم
ا.ت...سلام کوک
کوک...سلام عشقم چطوری
ا.ت...خوبم،بیا بشین
کوک...اییی خسته شدم دلم الان فقط بغل گرمتو میخواد ا.ت
ا.ت...بیا بغلم
کوک...اخیش
ا.ت...کوک امروز رفتم دکتر
کوک...خب چی گفت
ا.ت...گفت احتمال داره که باردار باشم ولی بازم باید ازمایش بدم
کوک...جوابش چیه
ا.ت...فردا باید جوابش رو بگیرم
کوک...منم میام
ا.ت...تو که باید بری شرکت
کوک...میسپرم به جیمین
ا.ت...باشه
کوک...بریم بخوابیم
ا.ت...بریم
فردا
بیمارستان
.....................
دکتر...خب اقی جئون و همسرشون
کوک...بله
دکتر...خب حدس ما درست بود خانم جئون ا.ت شما باردارید
کوک...هورااااا
دکتر...آقای جئون لطفا
کوک...ببخشید
ا.ت...واقعا؟
دکتر...بله همین طوره الان سه ماه شما باردارید
کوک...ما میتونیم بریم
دکتر...بله حتما بفرمایید
شش ماه بعد
مهمونی تولد کوک
...................
تهیونگ...سلام زن داداش
ا.ت...سلام
تهیونگ...مبارک باشه
ا.ت...ممنون
تهیونگ...کوچولو تولد باباته ها خوشحال باش
ا.ت...اون که نمیشنوه
تهیونگ...معلومه که میشنوه
ا.ت...هه هه هه "مثلا خندید"
کوک...بدون من خوش میگذره
تهیونگ...نه داداش
کوک...راستی ته جین دنبالت میگرده
تهیونگ...اوکی من رفتم
کوک...باشه
تهیونگ...بای
کوک...ا.ت زیادی با تهیونگ گرم میگیری خوشم نمیاد
ا.ت...وااا کوک اون دوستته
کوک...مگه من چیزی گفتم فقط میگم زیاد دور ور بچه ها نباش
ا.ت...اما،
کوک...اما نداره
"کوک به ا.ت سیلی میزنه اما کسی به خاطر صدای موسیقی نمیشنوه"
ویو ا.ت
وقتی کوک منو زد پرت زمین شدم و یه لحظه احساس کردم لای پام خیس شد کوک خودش فهمید چیشده و براید بغلم کرد و برد بیمارستان و بردنم توی یه اتاق و سیاهی...
ویو کوک
دکتر گفت ضربه بدی به بچه خورده اما اتفاق خاصی نیوفتاده اما باید بچه رو از شکم مادر در بیارن
بعد چند ساعت بچه رو سالم در اوردن و داخل دستگاه گذاشتن
رفتم کنار ا.ت و ازش معذرت خواهی کردم
ویو ا.ت
این چند وقته همش حالم بد میشد حالت تهوع داشتم و سرگیجه میگرفتم به اصرار یونا قرار شد امروز برم دکتر
سریع یه حموم ده دقیقه ای گرفتم و اومدم و یه لباس خوشگل پوشیدم و اومدم بیرون
که یونا اومد
یونا...ا.ت زود باش بریم
ا.ت...باشه
بیمارستان
.........................
ا.ت...سلام
پرستار...سلام بفرمایید
ا.ت...من برای ازمایش اومدم
پرستار...بفرمایید داخل اتاق
ا.ت...سلام اقای دکتر
دکتر...سلام بفرمایید مشکلتون چیه؟
ا.ت...اقای دکتر من این چند وقته خیلی حالت تهوع و سرگیجه دارم
دکتر...به احتمال زیاد شما باردار هستید اما باید برای اطمینان بیشتر ازمایش بدید
ا.ت...کی باید ازمایش بدم
دکتر...همین الان
ا.ت...باشه
ویو ا.ت
رفتم ازمایش دادم و رفتم خونه تا فردا که جواب ازمایش بیاد
که کوک از راه اومد
اها راستی من دوسال با جونگ کوک ازدواج کردم و خیلی خوشحالم
ا.ت...سلام کوک
کوک...سلام عشقم چطوری
ا.ت...خوبم،بیا بشین
کوک...اییی خسته شدم دلم الان فقط بغل گرمتو میخواد ا.ت
ا.ت...بیا بغلم
کوک...اخیش
ا.ت...کوک امروز رفتم دکتر
کوک...خب چی گفت
ا.ت...گفت احتمال داره که باردار باشم ولی بازم باید ازمایش بدم
کوک...جوابش چیه
ا.ت...فردا باید جوابش رو بگیرم
کوک...منم میام
ا.ت...تو که باید بری شرکت
کوک...میسپرم به جیمین
ا.ت...باشه
کوک...بریم بخوابیم
ا.ت...بریم
فردا
بیمارستان
.....................
دکتر...خب اقی جئون و همسرشون
کوک...بله
دکتر...خب حدس ما درست بود خانم جئون ا.ت شما باردارید
کوک...هورااااا
دکتر...آقای جئون لطفا
کوک...ببخشید
ا.ت...واقعا؟
دکتر...بله همین طوره الان سه ماه شما باردارید
کوک...ما میتونیم بریم
دکتر...بله حتما بفرمایید
شش ماه بعد
مهمونی تولد کوک
...................
تهیونگ...سلام زن داداش
ا.ت...سلام
تهیونگ...مبارک باشه
ا.ت...ممنون
تهیونگ...کوچولو تولد باباته ها خوشحال باش
ا.ت...اون که نمیشنوه
تهیونگ...معلومه که میشنوه
ا.ت...هه هه هه "مثلا خندید"
کوک...بدون من خوش میگذره
تهیونگ...نه داداش
کوک...راستی ته جین دنبالت میگرده
تهیونگ...اوکی من رفتم
کوک...باشه
تهیونگ...بای
کوک...ا.ت زیادی با تهیونگ گرم میگیری خوشم نمیاد
ا.ت...وااا کوک اون دوستته
کوک...مگه من چیزی گفتم فقط میگم زیاد دور ور بچه ها نباش
ا.ت...اما،
کوک...اما نداره
"کوک به ا.ت سیلی میزنه اما کسی به خاطر صدای موسیقی نمیشنوه"
ویو ا.ت
وقتی کوک منو زد پرت زمین شدم و یه لحظه احساس کردم لای پام خیس شد کوک خودش فهمید چیشده و براید بغلم کرد و برد بیمارستان و بردنم توی یه اتاق و سیاهی...
ویو کوک
دکتر گفت ضربه بدی به بچه خورده اما اتفاق خاصی نیوفتاده اما باید بچه رو از شکم مادر در بیارن
بعد چند ساعت بچه رو سالم در اوردن و داخل دستگاه گذاشتن
رفتم کنار ا.ت و ازش معذرت خواهی کردم
۳.۰k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.