𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝²²
جیمین :من اونروزی که شمارودیدم...وقتی به اعماق چشمهاتون نگاه کردم،وقتی طرز صحبت کردنتون رو دیدم،وقتی خنده هاتون رو دیدم و شاهدشجاعتتون بودم دیگه نتونستم از فکرشمابیرون بیام
دختر ماتش برده بود...
جیمین :بانو جانگ شاید اینطور صحبت کردنم مرسوم نباشه اما حرف دلمه !
سویا سرش را پایین انداخت و گفت :منظورتون از این حرف ها چیه ؟
جیمین :منظورم اینه که واست جای خاصی رو تو قلبم گذاشتم !
سویا با چشمانی که از سر خوشحالی برق می زد به عشقش نگاه کرد ...
جیمین :فکر میکنمیک عاشق نگاه معشوقش رو بهتر از هرکسی بشناسه و حرف نگاهشو بفهمه ...فکر میکنم این یعنی بله ؟
سویا :این بله برای دل خودمه اما طبق قوانین قصر ...
جیمین :بانو من حتی شده باشه با قوانین قصر میجنگم ...اگر این جنگ به اتمام نرسید دستاتو میگیرم و به یک جای دور میریم ...
سویا : شما خواهر زاده عزیز ملکه و وزیر اعظم هستین ...شما تنها پسر وزیر دفاع این مملکتین.
جیمین :اما قبل از اون یک انسانم و حالا یک انسان عاشق
سویا :سرورم
جیمین :راحت نیستم باهام رسمی صحبت کنی
سویا :شما نمیتونین از همه قدرت خانوادگیتون بگذرین ...
جیمین :از عشقم بگذرم برای حفظ قدرت خانوادگیم؟
جیمین دیگر طاقت شنیدن صحبت های سویا را نداشت مچ دستان دختر را گرفت او را در بند آغوشش گرفت
دختر به شدت ماتش برده بود اما چندی بعد دستانش را دور کمر پسر حلقه کرد
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝²²
جیمین :من اونروزی که شمارودیدم...وقتی به اعماق چشمهاتون نگاه کردم،وقتی طرز صحبت کردنتون رو دیدم،وقتی خنده هاتون رو دیدم و شاهدشجاعتتون بودم دیگه نتونستم از فکرشمابیرون بیام
دختر ماتش برده بود...
جیمین :بانو جانگ شاید اینطور صحبت کردنم مرسوم نباشه اما حرف دلمه !
سویا سرش را پایین انداخت و گفت :منظورتون از این حرف ها چیه ؟
جیمین :منظورم اینه که واست جای خاصی رو تو قلبم گذاشتم !
سویا با چشمانی که از سر خوشحالی برق می زد به عشقش نگاه کرد ...
جیمین :فکر میکنمیک عاشق نگاه معشوقش رو بهتر از هرکسی بشناسه و حرف نگاهشو بفهمه ...فکر میکنم این یعنی بله ؟
سویا :این بله برای دل خودمه اما طبق قوانین قصر ...
جیمین :بانو من حتی شده باشه با قوانین قصر میجنگم ...اگر این جنگ به اتمام نرسید دستاتو میگیرم و به یک جای دور میریم ...
سویا : شما خواهر زاده عزیز ملکه و وزیر اعظم هستین ...شما تنها پسر وزیر دفاع این مملکتین.
جیمین :اما قبل از اون یک انسانم و حالا یک انسان عاشق
سویا :سرورم
جیمین :راحت نیستم باهام رسمی صحبت کنی
سویا :شما نمیتونین از همه قدرت خانوادگیتون بگذرین ...
جیمین :از عشقم بگذرم برای حفظ قدرت خانوادگیم؟
جیمین دیگر طاقت شنیدن صحبت های سویا را نداشت مچ دستان دختر را گرفت او را در بند آغوشش گرفت
دختر به شدت ماتش برده بود اما چندی بعد دستانش را دور کمر پسر حلقه کرد
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
۲.۳k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.