تک پارتی هیونجین ✨
وقتی رفتی بار و ساعت 3 شب می گردی:
در حال رقصیدن توی بار بودی و هر از گاهی به خاطر مستی زیاد با افراد غریبه لاس می زدی.
لباست باز بود و نگاه های همه ی افراد به تو بود. نگاهی به ساعتت کردی ساعت 3 شب رو نشون می داد.
مطمئن بودی هیونجین دیر از کمپانی بر می گرده اما باز هم نگران بودی تا یه وقت هیونجین نیومده باشه.
از بار خارج شدی و شروع به راه رفتن در خیابون ها کردی هر چند نزدیک بود چند بار بیوفتی تا به خونه برسی.
کلید رو توی قفل انداختی و در رو باز کردی. وارد پذیرایی شدی که با دیدن شخص مقابلت یخ کردی. هیونجین روی مبل بود و عصبانی به تو نگاه می کرد.
گفتی : اوه هیون..جین کی اومدی؟
هیونجین با خشم به سمتت اومد گفت :کجا بودی؟
گفتی :من خب...
هیونجین داد زد : گفتم کجا بودی؟!
در یک کلمه و با صدای آروم گفتی:بار
هیونجین گفت : خوش گذشت؟! مثل یه ه*ر*ز*ه بودی؟ با بقیه لاس می زدی؟
محکم بغلش کردی که پست زد و گفت : برو بقیه رو بغل کن!
گفتی : ببخشید هیون.
گفت : ببخشید؟
فقط همین؟
می فهمی نزدیک بود چه بلایی سرت بیاد؟
من فقط نگرانتم
گفتی : معذرت می خوام دیگه تکرار نمی کنم.
گفت : اما می دونی که باید تنبیه بشی نه؟
پوزخند زد و تو رو به دیوار کوبوند و کنار گوشت گفت : الان خیلی حوصله تنبیه کردنتو دارم بیب.
در حال رقصیدن توی بار بودی و هر از گاهی به خاطر مستی زیاد با افراد غریبه لاس می زدی.
لباست باز بود و نگاه های همه ی افراد به تو بود. نگاهی به ساعتت کردی ساعت 3 شب رو نشون می داد.
مطمئن بودی هیونجین دیر از کمپانی بر می گرده اما باز هم نگران بودی تا یه وقت هیونجین نیومده باشه.
از بار خارج شدی و شروع به راه رفتن در خیابون ها کردی هر چند نزدیک بود چند بار بیوفتی تا به خونه برسی.
کلید رو توی قفل انداختی و در رو باز کردی. وارد پذیرایی شدی که با دیدن شخص مقابلت یخ کردی. هیونجین روی مبل بود و عصبانی به تو نگاه می کرد.
گفتی : اوه هیون..جین کی اومدی؟
هیونجین با خشم به سمتت اومد گفت :کجا بودی؟
گفتی :من خب...
هیونجین داد زد : گفتم کجا بودی؟!
در یک کلمه و با صدای آروم گفتی:بار
هیونجین گفت : خوش گذشت؟! مثل یه ه*ر*ز*ه بودی؟ با بقیه لاس می زدی؟
محکم بغلش کردی که پست زد و گفت : برو بقیه رو بغل کن!
گفتی : ببخشید هیون.
گفت : ببخشید؟
فقط همین؟
می فهمی نزدیک بود چه بلایی سرت بیاد؟
من فقط نگرانتم
گفتی : معذرت می خوام دیگه تکرار نمی کنم.
گفت : اما می دونی که باید تنبیه بشی نه؟
پوزخند زد و تو رو به دیوار کوبوند و کنار گوشت گفت : الان خیلی حوصله تنبیه کردنتو دارم بیب.
۲۱.۴k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.