کوک منp38
کوک: توی این اشغال دونی یه دکتر هم پیدا نمیشه(عربده)
دکتر: چی شده آقا صداتونو بیارید پایین
کوک: توروخدا نجاتش بدین
دکتر: پرستار پارک
پرستار: بله دکتر
دکتر : ببرین این خانم رو معاینه کنید
پرستار : چشم
به زبان نویسنده 🤍
یه تخت آوردن و ات رو گذاشتن رو تخت و بردن تخت رو به سمت اتاق معاینه و دکتر ها فهمیدن شلاق خورده و سریع بردنش اتاق عمل و کوک هم همین طوری گریه میکرد
که دکتر ها بعد ۳۰ دقیقه از اتاق عمل اومدن بیرون و گفتن
دکتر: همراه این خانم کیه
کوک: منم
دکتر: براتون متاسفم
کوک: چیییی(اول فکر کرد ات مرده)
دکتر: نوزاد مردن ولی خانمتون زندس
کوک:(گریه میکنه)
کوک: الان حالش چطوره
دکتر:۱۰ دقیقه دیگه بهوش میان
کوک: ممنون
۱۰ دقیقه بعد
کوک ویو
الان دیگه ۱۰ دقیقه شده و حتما ات بهوش اومده باید برم پیشش
ولی نمیدونم چطوری بهش بگم که بچمون مرده
به زبان نویسنده 🤍
کوک رفت داخل اتاق مخصوص ات و دید که ات بیدار شده و داره با یه دکتر دیگه صحبت میکنه
و ات هم در حال گریه کردنه
کوک سریع میره پیش ات و میگه
کوک: تو کی هستی (عصبانی)
ات: آقای محترم آروم باش اون یکی از دوستای دکترم هست که یکبار توی کنسرت جئون جونگ کوک با هم دیگه آشنا شدیم
کوک: ات چرا اینطوری صحبت میکنی
که یهو ات با چشم به کوک فهموند که اون دوستش ارومیه و نباید اونو ببینه
دوست ات: خب ات من دیگه میرم به خودت سخت نگیر
ات: باشه عزیزم خداحافظ
دوست ات: خداحافظ
دوست ات رفت و کوک و ات تنها شدن
کوک: خوبی عشقم درد که نداری
ات: کوک(با بغض)
کوک: جون کوک
ات: بچمون(زد زیر گریه)
کوک: تو میدونی(با تعجب) اشکال نداره تو خودتو اذیت نکن تقصیر تو نیست
که یهو تهیونگ اومد توی اتاق
وی: سلام
کوک: سلام
ات: تهیونگ
وی: بله
ات: میشه بری میا رو بیاری
وی: میا کجاست
ات: یا شرکته یا خونه
وی: باشه
تهیونگ رفت بیرون
کوک: چیزی میخوای؟
ات:اره
کوک:چی
ات: میخوام برم خونه
کوک: نمیشه تو باید چند روز بمونی ات: کوک تو مگه کنسرت نداری توی بوسان
کوک: دارم
ات
دکتر: چی شده آقا صداتونو بیارید پایین
کوک: توروخدا نجاتش بدین
دکتر: پرستار پارک
پرستار: بله دکتر
دکتر : ببرین این خانم رو معاینه کنید
پرستار : چشم
به زبان نویسنده 🤍
یه تخت آوردن و ات رو گذاشتن رو تخت و بردن تخت رو به سمت اتاق معاینه و دکتر ها فهمیدن شلاق خورده و سریع بردنش اتاق عمل و کوک هم همین طوری گریه میکرد
که دکتر ها بعد ۳۰ دقیقه از اتاق عمل اومدن بیرون و گفتن
دکتر: همراه این خانم کیه
کوک: منم
دکتر: براتون متاسفم
کوک: چیییی(اول فکر کرد ات مرده)
دکتر: نوزاد مردن ولی خانمتون زندس
کوک:(گریه میکنه)
کوک: الان حالش چطوره
دکتر:۱۰ دقیقه دیگه بهوش میان
کوک: ممنون
۱۰ دقیقه بعد
کوک ویو
الان دیگه ۱۰ دقیقه شده و حتما ات بهوش اومده باید برم پیشش
ولی نمیدونم چطوری بهش بگم که بچمون مرده
به زبان نویسنده 🤍
کوک رفت داخل اتاق مخصوص ات و دید که ات بیدار شده و داره با یه دکتر دیگه صحبت میکنه
و ات هم در حال گریه کردنه
کوک سریع میره پیش ات و میگه
کوک: تو کی هستی (عصبانی)
ات: آقای محترم آروم باش اون یکی از دوستای دکترم هست که یکبار توی کنسرت جئون جونگ کوک با هم دیگه آشنا شدیم
کوک: ات چرا اینطوری صحبت میکنی
که یهو ات با چشم به کوک فهموند که اون دوستش ارومیه و نباید اونو ببینه
دوست ات: خب ات من دیگه میرم به خودت سخت نگیر
ات: باشه عزیزم خداحافظ
دوست ات: خداحافظ
دوست ات رفت و کوک و ات تنها شدن
کوک: خوبی عشقم درد که نداری
ات: کوک(با بغض)
کوک: جون کوک
ات: بچمون(زد زیر گریه)
کوک: تو میدونی(با تعجب) اشکال نداره تو خودتو اذیت نکن تقصیر تو نیست
که یهو تهیونگ اومد توی اتاق
وی: سلام
کوک: سلام
ات: تهیونگ
وی: بله
ات: میشه بری میا رو بیاری
وی: میا کجاست
ات: یا شرکته یا خونه
وی: باشه
تهیونگ رفت بیرون
کوک: چیزی میخوای؟
ات:اره
کوک:چی
ات: میخوام برم خونه
کوک: نمیشه تو باید چند روز بمونی ات: کوک تو مگه کنسرت نداری توی بوسان
کوک: دارم
ات
۳۸
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.