پارت ۱۷فیک:جرقه عشق
از حموم اومدم بیرون،یه نگا بهش انداختم ولی بازم بیهوش بود،لباسامو پوشیدم واز اتاق اومدم بیرون
رفتم سمت اتاق کار خودم وداخل شدم وپشت میز نشستم
سرمو تکیه دادم به میز،از یه طرف ناراحت بودم که این کارو باهاش کردم واز یه طرف هم خوشحال بودم که مال خودم شده
من فک نمیکردم بار اولش باشه!
برای بار اول خیلی براش سخت گرفتم
نکنه براش اتفاقی افتاده باشه؟
زود گوشیو ورداشتم وزنگ زدم به دکتر وزود ازش خاستم که بیاد عمارت
۳۰دقیقه بعد
+سلام آقای دکتر خوب هستین؟
*ممنونم آقای کوک،خوب مریض کجاس؟
+طبقه بالا
*لطفا منو ببرین اتاقش
+بله حتما،دنبالم بیاین
با دکتر رفتیم طبقه بالا و وارد اتاق شدیم ودکتر رفت سمت ات تا معاینه اش بکنه
*خوب آقای کوک میشه چن لحظه بیرون باشین؟
+باشه
از اتاق اومدم بیرون،نمیدونم چرا این دختر برام اینقدر مهم شده ،استرس دارم
نکنه به هوش نیاد؟
نمیدونم چرا این دختر با بقیه زیر خابایی که داشتم برام فرق میکرد،تا حالا با دخترای زیادی بودم ولی با هیچکدوم لذتی رو که امروز با ات داشتم با اونا نداشتم
تو این فکرا بودم که دکتر اومد بیرون
+خوب چی شد؟حالش چطوره؟
*آقای کوک ،برای بار اول خیلی براش سخت گرفتین،اون پردش با درد زیادی زده شده برا همین بیهوش شده،ولی جای نگرانی نیس،من یه آمپول تقویتی هم بهش زدم بعد مدتی به هوش میاد
+خیلی ممنون
*پس من دیگه میرم خداحافظ
+خداحافظ
بعد اینکه دکتر رفت وارد اتاق شدم وکنار تختش نشستم،از یه طرف ناراحت بودم که برا بار اول زیادی بهش سخت گرفتم واز یه طرفی هم خوشحال بودم که مال خودم شده
بلند شدم واز اتاق اومدم بیرون وزنگ زدم به بادیگارد وازش خواستم که آجوما وخدمتکار هارو برگردونه
بعد چن دقیقه همگی اومدن
آجوما رو صدا کردم وازش خاستم تا از ات مراقبت کنه وخودم هم با چن نفر از بادیگاردا رفتم سمت انبار تا ببینم پلیسا به اونجا رفتن یا نه....
.
.
.
.
.
.
.خوب دوستان خیلی حمایت کمه
لطفا از فیک جرقه عشق حمایت بشه
اگه حمایت کم باشه شاید ادامه ندم دیگه
پس اگه دوس دارین ادامه بدم لطفا لایک وکامنت یادتون نره
رفتم سمت اتاق کار خودم وداخل شدم وپشت میز نشستم
سرمو تکیه دادم به میز،از یه طرف ناراحت بودم که این کارو باهاش کردم واز یه طرف هم خوشحال بودم که مال خودم شده
من فک نمیکردم بار اولش باشه!
برای بار اول خیلی براش سخت گرفتم
نکنه براش اتفاقی افتاده باشه؟
زود گوشیو ورداشتم وزنگ زدم به دکتر وزود ازش خاستم که بیاد عمارت
۳۰دقیقه بعد
+سلام آقای دکتر خوب هستین؟
*ممنونم آقای کوک،خوب مریض کجاس؟
+طبقه بالا
*لطفا منو ببرین اتاقش
+بله حتما،دنبالم بیاین
با دکتر رفتیم طبقه بالا و وارد اتاق شدیم ودکتر رفت سمت ات تا معاینه اش بکنه
*خوب آقای کوک میشه چن لحظه بیرون باشین؟
+باشه
از اتاق اومدم بیرون،نمیدونم چرا این دختر برام اینقدر مهم شده ،استرس دارم
نکنه به هوش نیاد؟
نمیدونم چرا این دختر با بقیه زیر خابایی که داشتم برام فرق میکرد،تا حالا با دخترای زیادی بودم ولی با هیچکدوم لذتی رو که امروز با ات داشتم با اونا نداشتم
تو این فکرا بودم که دکتر اومد بیرون
+خوب چی شد؟حالش چطوره؟
*آقای کوک ،برای بار اول خیلی براش سخت گرفتین،اون پردش با درد زیادی زده شده برا همین بیهوش شده،ولی جای نگرانی نیس،من یه آمپول تقویتی هم بهش زدم بعد مدتی به هوش میاد
+خیلی ممنون
*پس من دیگه میرم خداحافظ
+خداحافظ
بعد اینکه دکتر رفت وارد اتاق شدم وکنار تختش نشستم،از یه طرف ناراحت بودم که برا بار اول زیادی بهش سخت گرفتم واز یه طرفی هم خوشحال بودم که مال خودم شده
بلند شدم واز اتاق اومدم بیرون وزنگ زدم به بادیگارد وازش خواستم که آجوما وخدمتکار هارو برگردونه
بعد چن دقیقه همگی اومدن
آجوما رو صدا کردم وازش خاستم تا از ات مراقبت کنه وخودم هم با چن نفر از بادیگاردا رفتم سمت انبار تا ببینم پلیسا به اونجا رفتن یا نه....
.
.
.
.
.
.
.خوب دوستان خیلی حمایت کمه
لطفا از فیک جرقه عشق حمایت بشه
اگه حمایت کم باشه شاید ادامه ندم دیگه
پس اگه دوس دارین ادامه بدم لطفا لایک وکامنت یادتون نره
۴.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.