مافیا گرل وحشی🖤
مافیا گرلوحشی🖤
کوک: لبم روتکون میدادم اونم بیشتر لباسم رو فشار میداد ک بالاخره ولکردم چشماش بسته بود و هیچینمیگفت ک بالامخرهزبون باز کرد
جئون
کوک: فکنکنمدیگهجئون بیاد بهم بعد این کار
چرا همچینکاریکردی چرا بهت اعتماد کردم سو استفاده کردی؟
کوک: دستش رو گرفتم وبلندش کردم بردمش سمت آینه
این دختری ک توی آینه میبینی کسیه که هیچ وقت قرار نیس چیزیش بشه این بوسه برای این بود بدونی حتی اگه من مردم نباید خودت رو ناراحت کنی ا/ت تو حتی ردمم کنی یا حتی عاشق کس دیگه ای بشی برایمن فرقی نداره اون حس من عوضنمیشه اگه هم دوست نداری منو بیینی میرم خونه تهیونگ شوگا این همه آدم ولی مدیونی فک کنی داشتم سو استفاده میکردم تو دختر باهوشی هستی و سریع میفهمی یه چیزی ادیته یا نه ولی تو دختری هستی وقتی با کلی سختی به دستت میارم نه خیانت میکنم نه چیزی فقط خدا میدونه حرفی ک زدم از توی قلبم بود
ا/ت: باحرفاش آرامش گرفتم صداقت خاصیتوی چشماش هست نمیدونستم چیکار کنم جئون رسید جلوی در اتاق و خواست بره بیرون رفتم سمتش از لباسش گرفتم و برگردوندمش ک خورد به در و دوباره بسته شد خابوندم زیر گوشش دست خودم گزگز کرد پس صورتش به فنا رفت
کوک: یه جوری زد توی گوشم ک حس کردم نصف صورتم رو از دست دادم که یه دفعه یقم رو گرفت
ا/ت: کجا میخوای بری ها چرا میخوای برییی مگه نگفتی ولت نمیکنم چرا رفتی مگه قول ندادیمگه ندادیییی با داد گفتم بهش رگه های خشم توی صورتم موج زد
کوک: باشه آروم باش غلط کردمنمیرم بریم صبحونه بخوریم؟؟
یااا بوسم کردی حالا صبحونه هم میخوای؟؟
وایساااا تو الان بهم گفتیدوست دارم؟؟
کوک: به نظرت؟؟
پارت چهل وپنج🖤👸🏻
کوک: لبم روتکون میدادم اونم بیشتر لباسم رو فشار میداد ک بالاخره ولکردم چشماش بسته بود و هیچینمیگفت ک بالامخرهزبون باز کرد
جئون
کوک: فکنکنمدیگهجئون بیاد بهم بعد این کار
چرا همچینکاریکردی چرا بهت اعتماد کردم سو استفاده کردی؟
کوک: دستش رو گرفتم وبلندش کردم بردمش سمت آینه
این دختری ک توی آینه میبینی کسیه که هیچ وقت قرار نیس چیزیش بشه این بوسه برای این بود بدونی حتی اگه من مردم نباید خودت رو ناراحت کنی ا/ت تو حتی ردمم کنی یا حتی عاشق کس دیگه ای بشی برایمن فرقی نداره اون حس من عوضنمیشه اگه هم دوست نداری منو بیینی میرم خونه تهیونگ شوگا این همه آدم ولی مدیونی فک کنی داشتم سو استفاده میکردم تو دختر باهوشی هستی و سریع میفهمی یه چیزی ادیته یا نه ولی تو دختری هستی وقتی با کلی سختی به دستت میارم نه خیانت میکنم نه چیزی فقط خدا میدونه حرفی ک زدم از توی قلبم بود
ا/ت: باحرفاش آرامش گرفتم صداقت خاصیتوی چشماش هست نمیدونستم چیکار کنم جئون رسید جلوی در اتاق و خواست بره بیرون رفتم سمتش از لباسش گرفتم و برگردوندمش ک خورد به در و دوباره بسته شد خابوندم زیر گوشش دست خودم گزگز کرد پس صورتش به فنا رفت
کوک: یه جوری زد توی گوشم ک حس کردم نصف صورتم رو از دست دادم که یه دفعه یقم رو گرفت
ا/ت: کجا میخوای بری ها چرا میخوای برییی مگه نگفتی ولت نمیکنم چرا رفتی مگه قول ندادیمگه ندادیییی با داد گفتم بهش رگه های خشم توی صورتم موج زد
کوک: باشه آروم باش غلط کردمنمیرم بریم صبحونه بخوریم؟؟
یااا بوسم کردی حالا صبحونه هم میخوای؟؟
وایساااا تو الان بهم گفتیدوست دارم؟؟
کوک: به نظرت؟؟
پارت چهل وپنج🖤👸🏻
۱۵.۷k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.