شب برفی پارت پنجم
شب برفی پارت پنجم
کازوتورا : ا/ت مگه نخوابیده بودی
ا/ت : نه اما مطمئن بودم تو خوابی
کازوتورا : نه کابوس دیدم دیگه خوابم نبرد
ا/ت : چه کابوسی ؟
کازوتورا : نمیخوام بگم شخصیه (کازوتورا گوجه میشود )
کازوتورا از همون اول که ا/ت رو دید
عاشقش شده بود بخواتر همین هم بود که بهش کمک کرد
خواب کازوتورا هم این بودش که به ا/ت اطراف کرده بود اما ا/ت از کازوتورا خوشش نمیاد و با یه لحن
خیلی بدی به کازوتورا میگه که ازش بدش میاد ( پدر سگ از خوداتم باشه )
کازوتورا و ا/ت رفتن سر جاهاشون
کازوتورا : ا/ت میتونم یه سوالی ازت بپرسم
ا/ت : حتما
کازوتورا : تو اگه یه کسی بهت ابراز علاقه کرد چیکار میکنی ؟
ا/ت : خب بستگی داره کی باشه من به غریبه که نمیتونم جواب بدم
کازوتورا : هوم باشه
ا/ت : حالا چرا اینو میپرسی
کازوتورا : ها نه همین جوری و گونه هاش سرخ میشه
ا/ت : حالا من میپرسم تو خونواده داری ؟
کازوتورا یاد خواطرات بچه گیش میوفته و با لحنی عصبی میگه نه
ا/ت میفهمه که ناراحت شده
ا/ت : بخشید اگه ناراحتت کردم
کازوتورا : نه اشکالی نداره
و یه لبخند ملیح میزنه
(خودتون داستان تلاغ پدر مادرش رو میدونید دیگه )
ا/ت کم کم خوابش می بره و پشتش رو به کازوتورا میکنه اما کازوتورا هم چنان بیداره وقتی دید دیگه از ا/ت هیچ صدایی نمیاد امد ببینه ا/ت خوابه یا بیدار که دید خوابه
ذهن کازوتورا :
دیگه خوابه ینی اگه یزره نازش کنم بیدار میشه اما بنظر میاد خوابش عمیق باشه پس یه نوازش صدا فکر نکنم بیدارش کنه و کازوتورا شروع به
نوازش کردن ا/ت میکنه ا/ت وست وستاش میفهمه اما چیزی نمیگه
چون خیلی بهش آرامش میده
و یاد نوازش کردهای مادرش میوفته
(ساعت ۲عه شبه من این جغد نشستم دارم وانشات مینیویسم)
کازوتورا : ا/ت مگه نخوابیده بودی
ا/ت : نه اما مطمئن بودم تو خوابی
کازوتورا : نه کابوس دیدم دیگه خوابم نبرد
ا/ت : چه کابوسی ؟
کازوتورا : نمیخوام بگم شخصیه (کازوتورا گوجه میشود )
کازوتورا از همون اول که ا/ت رو دید
عاشقش شده بود بخواتر همین هم بود که بهش کمک کرد
خواب کازوتورا هم این بودش که به ا/ت اطراف کرده بود اما ا/ت از کازوتورا خوشش نمیاد و با یه لحن
خیلی بدی به کازوتورا میگه که ازش بدش میاد ( پدر سگ از خوداتم باشه )
کازوتورا و ا/ت رفتن سر جاهاشون
کازوتورا : ا/ت میتونم یه سوالی ازت بپرسم
ا/ت : حتما
کازوتورا : تو اگه یه کسی بهت ابراز علاقه کرد چیکار میکنی ؟
ا/ت : خب بستگی داره کی باشه من به غریبه که نمیتونم جواب بدم
کازوتورا : هوم باشه
ا/ت : حالا چرا اینو میپرسی
کازوتورا : ها نه همین جوری و گونه هاش سرخ میشه
ا/ت : حالا من میپرسم تو خونواده داری ؟
کازوتورا یاد خواطرات بچه گیش میوفته و با لحنی عصبی میگه نه
ا/ت میفهمه که ناراحت شده
ا/ت : بخشید اگه ناراحتت کردم
کازوتورا : نه اشکالی نداره
و یه لبخند ملیح میزنه
(خودتون داستان تلاغ پدر مادرش رو میدونید دیگه )
ا/ت کم کم خوابش می بره و پشتش رو به کازوتورا میکنه اما کازوتورا هم چنان بیداره وقتی دید دیگه از ا/ت هیچ صدایی نمیاد امد ببینه ا/ت خوابه یا بیدار که دید خوابه
ذهن کازوتورا :
دیگه خوابه ینی اگه یزره نازش کنم بیدار میشه اما بنظر میاد خوابش عمیق باشه پس یه نوازش صدا فکر نکنم بیدارش کنه و کازوتورا شروع به
نوازش کردن ا/ت میکنه ا/ت وست وستاش میفهمه اما چیزی نمیگه
چون خیلی بهش آرامش میده
و یاد نوازش کردهای مادرش میوفته
(ساعت ۲عه شبه من این جغد نشستم دارم وانشات مینیویسم)
۵.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.