F2-P12
از خواب بیدار شدم دیدم که شوگا نیست
دیگه عمرا باهاش حرف بزنم
رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم پایین
هنوز دلم خیلی درد میکرد
رفتم تو اشپز خونه تا قرص بخورم
دیدم که شوگا داره اشپزی میکنه
رفتم بدون توجه بهش یه مسکن برداشتم و رفتم به سمت لیوان تا اب بخورم
خواستم لیوان رو اب کنم که شوگا اومد سمتم و گفت:قرص نخور عادت میکنی
بهش توجه نکردم و لیوانو اب کردم
اومدم قرصو بزارم توی دهنم که شوگا از دستم گرفت و گفت:مگه نمیگم نخور؟
با صدایی نسبتا بلند گفتم:مگه برای تو ارزشی داره؟
گفت:معلومه که داره ...بغلم کرد و ادامه داد:نارگی من الان فصل نارنگی نیست تو نارنگی من باش و منو ببخش خب؟
از بغلش اومدم بیرون و گفتم:میدونی چقدر درد داره؟میدونی چقدر علائم بد داره؟اونوقت تو فکر همین یه قرص لعنتیی؟
چشاش چر از اشک شد و گفت:ببخشید چاگیا بخدا دیگه تکرار نمیشه(بغل)
منم بغلش کردم و گفتم:توهم منو ببخشکه الکی قضاوتت کردم
سرمو بوسید
یهو دلم درد گرفت و گفتم:اخخخ و دستمو گذاشتم روی دلم و از بغلش اومدم بیرون
گفت:بمیرم دلت درد میکنه؟بیا بریم من برات مسازبدم خوب شه
(خدا ازینا برا ماهم بده)
(3روز بعد)
امروز لرز کرده بودم وحالم اصلا خوب نبود تو خونه موندم
اوففف یعنی دوباره سرما خوردم؟
بعد از چند ساعت فیلم دیدن و حال بد بالاخرع شوگا اومد
منو دید که رنگم زرده و گفت:سلام....یابووو حات خوبع؟
گفتم:اوکیم شوگا فک کنم دوباره سرما خوردم و خیلی سرمههه
گفت:برو تو تخت بیب استراحت کن و منم میام
بلند شدم و رفتم تو تخت بعد از نیم ساعت شوگا اومد و لباسشو در اورد و با شلوارک اومد توی بغلم
دیدم بغلش چقدر گرمه محکم بغلش کردم و گفتم :شوگا کجا بودی؟
گفت:بخاط اینکه سردته و بخاری و شوفاژ کارتو راه نمیدازه هر کاری میکنم
واییی این مرد منهههه بخاط من رفت توی حیاط توی این سرما دویده تا گرم بشه
بعداز 5 دقیقه خوابم برد
(6ماه بعد)
دیگه عمرا باهاش حرف بزنم
رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم پایین
هنوز دلم خیلی درد میکرد
رفتم تو اشپز خونه تا قرص بخورم
دیدم که شوگا داره اشپزی میکنه
رفتم بدون توجه بهش یه مسکن برداشتم و رفتم به سمت لیوان تا اب بخورم
خواستم لیوان رو اب کنم که شوگا اومد سمتم و گفت:قرص نخور عادت میکنی
بهش توجه نکردم و لیوانو اب کردم
اومدم قرصو بزارم توی دهنم که شوگا از دستم گرفت و گفت:مگه نمیگم نخور؟
با صدایی نسبتا بلند گفتم:مگه برای تو ارزشی داره؟
گفت:معلومه که داره ...بغلم کرد و ادامه داد:نارگی من الان فصل نارنگی نیست تو نارنگی من باش و منو ببخش خب؟
از بغلش اومدم بیرون و گفتم:میدونی چقدر درد داره؟میدونی چقدر علائم بد داره؟اونوقت تو فکر همین یه قرص لعنتیی؟
چشاش چر از اشک شد و گفت:ببخشید چاگیا بخدا دیگه تکرار نمیشه(بغل)
منم بغلش کردم و گفتم:توهم منو ببخشکه الکی قضاوتت کردم
سرمو بوسید
یهو دلم درد گرفت و گفتم:اخخخ و دستمو گذاشتم روی دلم و از بغلش اومدم بیرون
گفت:بمیرم دلت درد میکنه؟بیا بریم من برات مسازبدم خوب شه
(خدا ازینا برا ماهم بده)
(3روز بعد)
امروز لرز کرده بودم وحالم اصلا خوب نبود تو خونه موندم
اوففف یعنی دوباره سرما خوردم؟
بعد از چند ساعت فیلم دیدن و حال بد بالاخرع شوگا اومد
منو دید که رنگم زرده و گفت:سلام....یابووو حات خوبع؟
گفتم:اوکیم شوگا فک کنم دوباره سرما خوردم و خیلی سرمههه
گفت:برو تو تخت بیب استراحت کن و منم میام
بلند شدم و رفتم تو تخت بعد از نیم ساعت شوگا اومد و لباسشو در اورد و با شلوارک اومد توی بغلم
دیدم بغلش چقدر گرمه محکم بغلش کردم و گفتم :شوگا کجا بودی؟
گفت:بخاط اینکه سردته و بخاری و شوفاژ کارتو راه نمیدازه هر کاری میکنم
واییی این مرد منهههه بخاط من رفت توی حیاط توی این سرما دویده تا گرم بشه
بعداز 5 دقیقه خوابم برد
(6ماه بعد)
۱.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.