آنتی bts 💚پــارت۵💚 کپ👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(جزیره)
*نامجون
خیلی خوشحالم که بالاخره تونستیم یه استراحتی بکنیم مخصوصا بچه ها که خیلی کار کرده بودن. تعجبم از اینه که کمپانی چطور به راحتی اجازه داده! تو این چند روز فهمیدیم که مینسو دختر خوبیه. ولی شوگا اصلا بهش اهمیت نمیده. رفتم پیش شوگا که کنار پنجره ایستاده بود و بیرونو نگاه میکرد. بچه ها داشتند بازی میکردن.........
ــ چرا تو نمیای بازی؟
شوگا: حوصلشونو ندارم.
ــ این دختره..
شوگا: خیلی مشکوک میزنه.
ــ چی؟؟
خندیدم...........
شوگا: چرا میخندی؟ حرف خنده داری نزدم.
ــ باشه باشه. حالا چیشد که به این فکر کردی؟
شوگا: خودش نمیدونه ولی چشاش لو میده که هنوز ازم کینه داره.
ــ نخیرم اشتباه فکر میکنی. تو باهاش بدرفتاری میکنی بخاطر همینه.
شوگا: نوچ. اصلا نمیدونم مگه من از خواهرش خواستم خودشو به سمت بندازه تا گلوله به اون بخوره؟!! هااا..
ــ خب اون الان از کاراش پشیمون شده.
شوگا: من که نمیتونم بهش اعتماد کنم. اصلا ول کن. میدونم نمیتونم تو رو قانع کنم. پس بیخیال من هر چی بگم تو باز حرف خودتو میزنی.
ــ شوگااا.
رفت به اتاقش. هوفففف. اوضام خیلی داغونه. نمیدونم مراقب بچه ها باشم یا شوگایی که به گفته پلیسا هدف دشمنای کله گندشه. رفتم کنار تهیونگ نشستم..........
تهیونگ: داداش بیا بازی.
ــ حوصلشو ندارم. خودتون بازی کنید.
جین: اوک.
گوشیمو برداشتم. رفتم به دایرکت شوگا. بهش پیام دادم که جواب نداد. حتما باز خوابیده. گوشیو گذاشتم کنار. هوس قدم زدن کردم............
ــ بچه ها من میرم یکمی بیرون قدم بزنم.
جین: چشت به دخترا بیفته با من طرفیاااا.
جیهوپ: نترس مامانی بابایی از اونا نیست.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💚
#آنتی_bts
(جزیره)
*نامجون
خیلی خوشحالم که بالاخره تونستیم یه استراحتی بکنیم مخصوصا بچه ها که خیلی کار کرده بودن. تعجبم از اینه که کمپانی چطور به راحتی اجازه داده! تو این چند روز فهمیدیم که مینسو دختر خوبیه. ولی شوگا اصلا بهش اهمیت نمیده. رفتم پیش شوگا که کنار پنجره ایستاده بود و بیرونو نگاه میکرد. بچه ها داشتند بازی میکردن.........
ــ چرا تو نمیای بازی؟
شوگا: حوصلشونو ندارم.
ــ این دختره..
شوگا: خیلی مشکوک میزنه.
ــ چی؟؟
خندیدم...........
شوگا: چرا میخندی؟ حرف خنده داری نزدم.
ــ باشه باشه. حالا چیشد که به این فکر کردی؟
شوگا: خودش نمیدونه ولی چشاش لو میده که هنوز ازم کینه داره.
ــ نخیرم اشتباه فکر میکنی. تو باهاش بدرفتاری میکنی بخاطر همینه.
شوگا: نوچ. اصلا نمیدونم مگه من از خواهرش خواستم خودشو به سمت بندازه تا گلوله به اون بخوره؟!! هااا..
ــ خب اون الان از کاراش پشیمون شده.
شوگا: من که نمیتونم بهش اعتماد کنم. اصلا ول کن. میدونم نمیتونم تو رو قانع کنم. پس بیخیال من هر چی بگم تو باز حرف خودتو میزنی.
ــ شوگااا.
رفت به اتاقش. هوفففف. اوضام خیلی داغونه. نمیدونم مراقب بچه ها باشم یا شوگایی که به گفته پلیسا هدف دشمنای کله گندشه. رفتم کنار تهیونگ نشستم..........
تهیونگ: داداش بیا بازی.
ــ حوصلشو ندارم. خودتون بازی کنید.
جین: اوک.
گوشیمو برداشتم. رفتم به دایرکت شوگا. بهش پیام دادم که جواب نداد. حتما باز خوابیده. گوشیو گذاشتم کنار. هوس قدم زدن کردم............
ــ بچه ها من میرم یکمی بیرون قدم بزنم.
جین: چشت به دخترا بیفته با من طرفیاااا.
جیهوپ: نترس مامانی بابایی از اونا نیست.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💚
#آنتی_bts
۱۱.۲k
۱۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.