چند پارتی جونگکوک پارت 2
نام چند پارتی:جدایی از عشق❤️🩹
ویو جونگکوک
امروز رفته بودم شرکت ..خدمتکار ها از هیونجین مراقبت میکنم اما من دلتنگش میشم..هی میگم نکنه بلایی سرش بیاد ...به هرحال توی شرکت مشغول انجام کار هام شدم که یهو..
ویو ات
امروز یه جایی استخدام شدم توی یه شرکت ..رسیدم شرکت و رفتم پیش منشی
+سلام ببخشید من برای استخدامی اومده بودم
منشی:بله حتماً..برید طبقه ی بالا ..در سفید رنگ
+بله ممنون
رفتم سوار آسانسور شدم و رسیدم طبقه ی دوم یادم افتاد که منشی عه گفت در سفید ..در همه ی اتاق ها سیاه بود چرا فقط اون سفیده..جای تعجب بود .. اصلاً به من چه..رفتم در زدم که گفت بیام تو رفتم تو که با چیزی که دیدم خشکم زد...اون ..اون کوک بود
+جونگکوک!
_ات!
(هردوتاشون تعجب کردم)
+تو اینجا چیکار میکنی
_در واقع تو اینجا چیکار میکنی..اینجا شرکت کنه
+اها
+..
_خب
+چی
_برای چی اینجایی
+آها..راستش من برای استخدامی اومده بودم
_چه عجب
+مگه چیه
_هیچی فقط میبینم بعد 6 سال دارم میبینمت تعجب کردم
+...
_خب توی کدوم بخش کاری میکنی؟
+هرچی شما بگید رییس
_رییس؟!
+مگه چیه..از این به بعد بایدم بهت بگم رییس
_اوکی
(تلفن جونگکوک زنگ میخوره)
_الو بله
_چی!!
_الان میان باشه
(جونگکوک گوشی رو قطع میکنه)
+چی شده
_...
+با تو ام دیگه
_هیونجین مریض شده
+چی!
_خب..دیگه من باید برم
+..(تعجب)
جونگکوک میره بیرون و ات هم همینجوری میمونه اما تصمیم میگیره که بره جونگکوک رو تعقیب کنه
پس سوار ماشینش میشه و میره دنبال جونگکوک
که آخر سر میرسه خونه ی جونگکوک ات تو ماشین بود و خودشو قایم کرده بود تا جونگکوک اونو نبینه
دید که جونگکوک رفته داخل و با خودش
+ای به خشکی شانس.. اوفففف
از اونجا میره و برمیگرده شرکت تا جونگکوک شک نکنه...
شرایط
6لایک
7کامنت
•••••|•••••
ویو جونگکوک
امروز رفته بودم شرکت ..خدمتکار ها از هیونجین مراقبت میکنم اما من دلتنگش میشم..هی میگم نکنه بلایی سرش بیاد ...به هرحال توی شرکت مشغول انجام کار هام شدم که یهو..
ویو ات
امروز یه جایی استخدام شدم توی یه شرکت ..رسیدم شرکت و رفتم پیش منشی
+سلام ببخشید من برای استخدامی اومده بودم
منشی:بله حتماً..برید طبقه ی بالا ..در سفید رنگ
+بله ممنون
رفتم سوار آسانسور شدم و رسیدم طبقه ی دوم یادم افتاد که منشی عه گفت در سفید ..در همه ی اتاق ها سیاه بود چرا فقط اون سفیده..جای تعجب بود .. اصلاً به من چه..رفتم در زدم که گفت بیام تو رفتم تو که با چیزی که دیدم خشکم زد...اون ..اون کوک بود
+جونگکوک!
_ات!
(هردوتاشون تعجب کردم)
+تو اینجا چیکار میکنی
_در واقع تو اینجا چیکار میکنی..اینجا شرکت کنه
+اها
+..
_خب
+چی
_برای چی اینجایی
+آها..راستش من برای استخدامی اومده بودم
_چه عجب
+مگه چیه
_هیچی فقط میبینم بعد 6 سال دارم میبینمت تعجب کردم
+...
_خب توی کدوم بخش کاری میکنی؟
+هرچی شما بگید رییس
_رییس؟!
+مگه چیه..از این به بعد بایدم بهت بگم رییس
_اوکی
(تلفن جونگکوک زنگ میخوره)
_الو بله
_چی!!
_الان میان باشه
(جونگکوک گوشی رو قطع میکنه)
+چی شده
_...
+با تو ام دیگه
_هیونجین مریض شده
+چی!
_خب..دیگه من باید برم
+..(تعجب)
جونگکوک میره بیرون و ات هم همینجوری میمونه اما تصمیم میگیره که بره جونگکوک رو تعقیب کنه
پس سوار ماشینش میشه و میره دنبال جونگکوک
که آخر سر میرسه خونه ی جونگکوک ات تو ماشین بود و خودشو قایم کرده بود تا جونگکوک اونو نبینه
دید که جونگکوک رفته داخل و با خودش
+ای به خشکی شانس.. اوفففف
از اونجا میره و برمیگرده شرکت تا جونگکوک شک نکنه...
شرایط
6لایک
7کامنت
•••••|•••••
۶.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.