دلبر کوچولو
دلبر کوچولو
• #پارت_92 •
#ارسلان
ساعت ۴ گذشته بود و خبری از اکبری و دیانا نبود، دو ساعت گذشته بود کدوم گوری بودن؟
گوشی اکبری هم چندبار زنگ زدم خاموش بود.
تقریباً دیگه کاری نداشتم، با گوشزد کردن چندتا کار به خانوم منیری، از شرکت زدم بیرون...
جلوی در ورودی ایستادم و شیشه رو کشیدم پایین، رو به نگهبان گفتم:
_اکبری نیومد دیگه؟
سریع اومد کنار ماشین و با چاپلوسی گفت:
_نه آقا جان، از وقتی رفتن دنبال خانومتون دیگه نیومدن.
ابروهام پرید بالا، خانومم؟
کدوم خری تو گوش اینا این خزعبلات رو خونده بود؟
بدون اینکه جوابش رو بدم پام رو گذاشتم رو گاز و با سرعت فاصله بین خونه تا شرکت رو طی کردم.
با عجله وارد خونه شدم و گوشه به گوشه خونه رو گشتم، ولی هیچ اثری دیانا نبود.
نکنه باز هوس هواخوری زده به سرش؟
با این فکر اخمهام رفت توهم.
شونه ای بالا انداختم و بعد از یه دوش کوتاه مشغول جمع و جور کردن کارهای عقب مونده تو شرکت شدم، بلاخره هر گوری بود خودش پیداش میشد و اونموقع من میدونستم و اون...
نمیدونم چند ساعت گذشته بود، انقد درگیر کارها بودم که کلا زمان از دستم در رفته بود، با صدای غار و غور و شکمم سرم از توی برگهها در آوردم.
خسته چشمهام رو مالیدم و بلند داد زدم:
_دیانا، میز و آماده کن گرسنمه.
با نشنیدن صدایی ازش، با عصبانیت خواستم به سمت در برم که تازه مغزم آپلود شد.
دیانا...دیاتا نبود! لعنتی چرا یادم رفته بود؟
با سرعت نگاهی به ساعت انداختم و با دیدن عقربههای ساعت که از ۱۰ گذشته بود سرم سوت کشید.
عصبی کتمو از روی تخت چنگ زدم و با برداشتن سوییچ از خونه زدم بیرون.
سوار ماشین زدم و استارت زدم که همون لحظه چشمم به گوشی روی داشبورد افتاد.
کلافه خواستم شماره اکبری رو برای بار دیگه بگیرم که نگاهم به مسیج بالای صفحه افتاد، با نگاهی به شماره ناشناسش پیام رو باز کردم، یه ویس بود!!!
این کی بود دیگه؟ معمولا این شماره منو کسی نداشت!
با پلی کردن ویس صدای بم و کلفت مردی تو کابین ماشین پیچید:
_امیدوارم بهت بد نگذره، نظر توهم برای من همینه؟ نباشه هم مهم نیست چون با زن خوشگلت حتما خوش میگذره، این عروسک رو کجا قایم کرده بودی کلک؟
اول فکر کردم شاید اشتباه گرفته، اخه من زنم کجا بود؟
همون لحظه یه ویس دیگه فرستاد، پوفی کشیدم.
ویس رو باز کردم، با شنیدن جیغ و ناسزا گفتن دیانا خون تو تنم منجمد شد.
_ولم کن، دست کثیفتو بهم نزن عوضی، گمشو اونور ح.ر.و.م.ز.ا.د.ه
• #پارت_92 •
#ارسلان
ساعت ۴ گذشته بود و خبری از اکبری و دیانا نبود، دو ساعت گذشته بود کدوم گوری بودن؟
گوشی اکبری هم چندبار زنگ زدم خاموش بود.
تقریباً دیگه کاری نداشتم، با گوشزد کردن چندتا کار به خانوم منیری، از شرکت زدم بیرون...
جلوی در ورودی ایستادم و شیشه رو کشیدم پایین، رو به نگهبان گفتم:
_اکبری نیومد دیگه؟
سریع اومد کنار ماشین و با چاپلوسی گفت:
_نه آقا جان، از وقتی رفتن دنبال خانومتون دیگه نیومدن.
ابروهام پرید بالا، خانومم؟
کدوم خری تو گوش اینا این خزعبلات رو خونده بود؟
بدون اینکه جوابش رو بدم پام رو گذاشتم رو گاز و با سرعت فاصله بین خونه تا شرکت رو طی کردم.
با عجله وارد خونه شدم و گوشه به گوشه خونه رو گشتم، ولی هیچ اثری دیانا نبود.
نکنه باز هوس هواخوری زده به سرش؟
با این فکر اخمهام رفت توهم.
شونه ای بالا انداختم و بعد از یه دوش کوتاه مشغول جمع و جور کردن کارهای عقب مونده تو شرکت شدم، بلاخره هر گوری بود خودش پیداش میشد و اونموقع من میدونستم و اون...
نمیدونم چند ساعت گذشته بود، انقد درگیر کارها بودم که کلا زمان از دستم در رفته بود، با صدای غار و غور و شکمم سرم از توی برگهها در آوردم.
خسته چشمهام رو مالیدم و بلند داد زدم:
_دیانا، میز و آماده کن گرسنمه.
با نشنیدن صدایی ازش، با عصبانیت خواستم به سمت در برم که تازه مغزم آپلود شد.
دیانا...دیاتا نبود! لعنتی چرا یادم رفته بود؟
با سرعت نگاهی به ساعت انداختم و با دیدن عقربههای ساعت که از ۱۰ گذشته بود سرم سوت کشید.
عصبی کتمو از روی تخت چنگ زدم و با برداشتن سوییچ از خونه زدم بیرون.
سوار ماشین زدم و استارت زدم که همون لحظه چشمم به گوشی روی داشبورد افتاد.
کلافه خواستم شماره اکبری رو برای بار دیگه بگیرم که نگاهم به مسیج بالای صفحه افتاد، با نگاهی به شماره ناشناسش پیام رو باز کردم، یه ویس بود!!!
این کی بود دیگه؟ معمولا این شماره منو کسی نداشت!
با پلی کردن ویس صدای بم و کلفت مردی تو کابین ماشین پیچید:
_امیدوارم بهت بد نگذره، نظر توهم برای من همینه؟ نباشه هم مهم نیست چون با زن خوشگلت حتما خوش میگذره، این عروسک رو کجا قایم کرده بودی کلک؟
اول فکر کردم شاید اشتباه گرفته، اخه من زنم کجا بود؟
همون لحظه یه ویس دیگه فرستاد، پوفی کشیدم.
ویس رو باز کردم، با شنیدن جیغ و ناسزا گفتن دیانا خون تو تنم منجمد شد.
_ولم کن، دست کثیفتو بهم نزن عوضی، گمشو اونور ح.ر.و.م.ز.ا.د.ه
۵.۸k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.