دلم می خواست دست عشق چون روز نخستین مستی ام را زیرو رو می
دلم میخواست دست عشق چون روز نخستین مستیام را زیرو رو میکرد!
دلم میخواست سقف معبد هستی فرو میریخت
پلید یها و زشتیها به زیر خاک میماندند
بهاری جاودان آغوش وا میکرد
جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا میکرد!
بهشت عشق میخندید
به روی آسمان آبی آرام
پرستوهای مهر و دوستی پرواز میکردند
دلم میخواست سقف معبد هستی فرو میریخت
پلیدیها و زشتیها، به زیر خاک میماندند
بهاری جاودان آغوش وا میکرد
جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا میکرد!
بهشت عشق میخندید
به روی آسمان آبی آرام
پرستوهای مهر و دوستی پرواز میکردند
به روی بامها ناقوس آزادی صدا میکرد
مگو: این آرزو خام است!
مگو: روح بشر همواره سرگردان و ناکام است!
اگر این کهکشان از هم نمیپاشد
وگر این آسمان در هم نمیریزد
بیا تا ما فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
به شادی گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم!
فریدون مشیری
دلم میخواست سقف معبد هستی فرو میریخت
پلید یها و زشتیها به زیر خاک میماندند
بهاری جاودان آغوش وا میکرد
جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا میکرد!
بهشت عشق میخندید
به روی آسمان آبی آرام
پرستوهای مهر و دوستی پرواز میکردند
دلم میخواست سقف معبد هستی فرو میریخت
پلیدیها و زشتیها، به زیر خاک میماندند
بهاری جاودان آغوش وا میکرد
جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا میکرد!
بهشت عشق میخندید
به روی آسمان آبی آرام
پرستوهای مهر و دوستی پرواز میکردند
به روی بامها ناقوس آزادی صدا میکرد
مگو: این آرزو خام است!
مگو: روح بشر همواره سرگردان و ناکام است!
اگر این کهکشان از هم نمیپاشد
وگر این آسمان در هم نمیریزد
بیا تا ما فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
به شادی گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم!
فریدون مشیری
۱.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.