پارت۲۵
ویو بنیامین
کارم با جئون ها تموم شد داشتم میرفتم که به جونگکوک گفتم
آقای جئون فکر نکن که اگه از این در برم بیرون دیگه نمیام بزار جانگ رو بفرستم توی اون خراب شده نوبت توهم میرسه
کوک: دعا کن همینطوری که میگی باشه اما رسیدن به این خواستت اونقدراهم راحت نیست جناب بنیامین باتن
بنیامین: این هم اعتماد بنفسو از کجا اوردی جئون؟
کوک: خب بده که به خودم و قدرتم ایمان دارم؟
بنیامین: به هر حال حواست به خودت باشه
کوک: نگران نباش
بنیامین: فعلا آقای جئون و خانم جئون
ات: خدافظ آقای باتن
کوک: دیگه برو
بنیامین رفت
ویو کوک و ات
کوک: ات خوبی؟
ات: کوک این مرد چی میگه یعنی چی بعد جانگ نوبت توعه (نگران)
کوک: عشقم زندگیم میشه بهش فکر نکنی نگران نباش هیچ غلطی نمیتونه بکنه به من اعتماد کن باشه؟
ات: کوک خواهش میکنم حواست به خودت باشه عشقم باشه؟
کوک: باشه قشنگم باشه حالا بیا بغلم
ات و کوک همو بغل کردن
فلش بک به فردا داخل اداره پلیس
ات همه چی رو گفت و لی کوک باهاش نبود چون کوک رو میشناختن برای همین یجی با ات رفت که بنیامین اومد
بنیامین: به به خانم جئون شوهرتون نیومدن؟
می گفتی نگران نباشه فعلا کاریش نداریم (نیشخند)
ات: خیلی دوست داشت کنارم باشه اما حوصله قیافه شمارو نداشت دیروز به حد کافی شمارو دیده بود
بنیامین: جدی خوبه منم حوصلشو نداشتم
ات:....
کارم با جئون ها تموم شد داشتم میرفتم که به جونگکوک گفتم
آقای جئون فکر نکن که اگه از این در برم بیرون دیگه نمیام بزار جانگ رو بفرستم توی اون خراب شده نوبت توهم میرسه
کوک: دعا کن همینطوری که میگی باشه اما رسیدن به این خواستت اونقدراهم راحت نیست جناب بنیامین باتن
بنیامین: این هم اعتماد بنفسو از کجا اوردی جئون؟
کوک: خب بده که به خودم و قدرتم ایمان دارم؟
بنیامین: به هر حال حواست به خودت باشه
کوک: نگران نباش
بنیامین: فعلا آقای جئون و خانم جئون
ات: خدافظ آقای باتن
کوک: دیگه برو
بنیامین رفت
ویو کوک و ات
کوک: ات خوبی؟
ات: کوک این مرد چی میگه یعنی چی بعد جانگ نوبت توعه (نگران)
کوک: عشقم زندگیم میشه بهش فکر نکنی نگران نباش هیچ غلطی نمیتونه بکنه به من اعتماد کن باشه؟
ات: کوک خواهش میکنم حواست به خودت باشه عشقم باشه؟
کوک: باشه قشنگم باشه حالا بیا بغلم
ات و کوک همو بغل کردن
فلش بک به فردا داخل اداره پلیس
ات همه چی رو گفت و لی کوک باهاش نبود چون کوک رو میشناختن برای همین یجی با ات رفت که بنیامین اومد
بنیامین: به به خانم جئون شوهرتون نیومدن؟
می گفتی نگران نباشه فعلا کاریش نداریم (نیشخند)
ات: خیلی دوست داشت کنارم باشه اما حوصله قیافه شمارو نداشت دیروز به حد کافی شمارو دیده بود
بنیامین: جدی خوبه منم حوصلشو نداشتم
ات:....
۱۰.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.