سناریو
#سناریو
وقتی از بیرون میایم و اول پسر ۵ ساله مون بغل میکنیم و یادمون میره اونا رو بغل کنیم
نامجون: من اینجا چیم پس، ایش اصلا منو ندیدییییی
جین: داره خودشو راضی میکنه که ندیدیش وگرنه بقلش میکردی
شوگا: یعنی تو اون چینگیلیو دیدی منو ندیدی، من ادم بزرگوووو
جیهوب:هی... نمی خوام دیگه صداتو بشنومممم، بسه رو دید محو ندید(حاجی بت نیومده این بچه بازیا)
جیمین: هـــــی گل پونههه( که صداشو بشنوی و بیای اونم بقل کنی)
تهیونگ: بابایی از این به بعد وقتی مامانی اومد نیای اینجا ها برو تو اتاقت
جونگکوک: بگم ای بچه چی شییی، که همیشه فرصتارو از من می گیری
وقتی از بیرون میایم و اول پسر ۵ ساله مون بغل میکنیم و یادمون میره اونا رو بغل کنیم
نامجون: من اینجا چیم پس، ایش اصلا منو ندیدییییی
جین: داره خودشو راضی میکنه که ندیدیش وگرنه بقلش میکردی
شوگا: یعنی تو اون چینگیلیو دیدی منو ندیدی، من ادم بزرگوووو
جیهوب:هی... نمی خوام دیگه صداتو بشنومممم، بسه رو دید محو ندید(حاجی بت نیومده این بچه بازیا)
جیمین: هـــــی گل پونههه( که صداشو بشنوی و بیای اونم بقل کنی)
تهیونگ: بابایی از این به بعد وقتی مامانی اومد نیای اینجا ها برو تو اتاقت
جونگکوک: بگم ای بچه چی شییی، که همیشه فرصتارو از من می گیری
۴.۸k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.