hot chocolate
پارت ¹³
جنی : یونا میدونی اگه در حال مرگم باشی باید بری دانشگاه
یونا : نمیخوام برادرت میخواد فردا امتحان بگیره
کوک : تو از کجا فهمیدی
یونا : چرا به بقیه میگی به من نمیگی
کوک : دلم میخواد
یونا : ما گروه همکلاسی های پاچه گیرو داریم
کوک : چرا پاچه گیر
یونا : چون به قول همه خفن ترین کلاسیم معلم قبلیم بخاطر ما مرد
کوک : چه طمع شیر دوست داری
یونا : چرا ؟
کوک : من همیشه برا خودم شیرموز و برا جنی شیرتوت فرنگی سفارش میدم میخوام برا توهم سفارش بدم
یونا : من شیر کاکائو دوست دارم
جنی : کوک سفارش بده منو یونا هم میریم برا شام یه چیزی بخریم
یونا : چرا ؟ یخچال که پره
کوک : جنی میخواد برام تولد بگیره
یونا : آهان وایسا من برم لباسمو عوض کنم
رفتم لباسمو عوض کردم و با جنی رفتیم فروشگاه
جنی : یونا تو برو انواع چیپس ها رو بخر و انواع نوشیدنی
یونا : پنج دقیقه دیگه کنار صندوق میبینمت
از هم جدا شدیم و من رفتم چیپس و نوشیدنی خریدم و سر موقع رسیدم کنار صندوق جنیم اومد حساب کردیم و رفتیم پاساژ
جنی : بریم کادو بخریم
یونا : من که نمیدونم برادرت چی دوست داره
جنی : هرچی میخوای بخر فقط یادت باشه کادوش کنی رنگشم مشکی باشه
یونا : اوکی
از هم جدا شدیم منم از سلیقهی خودم استفاده کردم و رفتم براش یه ادکلن خریدم بعدشم رفتم پیش جنی
جنی : بریم لباس بخریم
یونا : باشه
رفتیم چند دست لباس خریدیم و ساعت ۶:۳۰ رسیدیم خونه
جنی : کوک برو زنگ بزن به مهمونا
کوک : یونا نظرت چیه بچه های کلاس هم دعوت کنم
یونا : مثبته
رفتم تو اشپز خونه و وسیله هارو گذاشتم بعدشم رفتم تو اتاقم و لباسهای جدیدمو گذاشتم تو کمد کادو هم گذاشت رو میز
رفتم حموم و تغریبا تا ساعت ۹ تو حموم بودم بعد اومد بیرون و یکی از لباسهای جدیدمو پوشیدم وقتی رفتم پایین همه اومده بودن
جین : یونا بیا
یونا : بله هیونگ
جین : برو به جنی بگو که بیاد کمک من دست تنها نمیتونم غذا بپزم
جنی : اومدم هیونگ
یونا : جیمین هیونگ
جیمین : سلام خوشگله شماره میدی
یونا : او بله حتما آقای جذاب
یونگی : بازوت چی شده
یونا : " توضیح داد "
هیوجو : سلام یوناااااااااااااااااااااااا
یونا : مامانییییییییییی
جیمین : هیونگ این دوتا همون دخترای دیروزی نیستن
شینا : عه هیوجو اوپاعه
یونا : همو میشناسین
هیوجو : دیروز باهم آشنا شدیم
شینا : البته من به جیمین هیوجو با یونگی
یونا : مبارکه
سوجون : یونا اون کیه
یونا : استاده
سانگ بوم : ولی استاد اینقدر خشن نیست شاید برادرشه
جنی : من یه برادر دارم نه دوتا
بچه ها اومدن دورم
بچه های کلاس : بازوت چی شده نکنه بخاطر
یونا : آره
که استاد اومد کنارمون
میشا : شما ؟
کوک : استادتونم
سوجون : ولی استاد ما انقدر خشن نبود
کوک : من کجام خشنه
سانگ بوم :
🍊🧡
جنی : یونا میدونی اگه در حال مرگم باشی باید بری دانشگاه
یونا : نمیخوام برادرت میخواد فردا امتحان بگیره
کوک : تو از کجا فهمیدی
یونا : چرا به بقیه میگی به من نمیگی
کوک : دلم میخواد
یونا : ما گروه همکلاسی های پاچه گیرو داریم
کوک : چرا پاچه گیر
یونا : چون به قول همه خفن ترین کلاسیم معلم قبلیم بخاطر ما مرد
کوک : چه طمع شیر دوست داری
یونا : چرا ؟
کوک : من همیشه برا خودم شیرموز و برا جنی شیرتوت فرنگی سفارش میدم میخوام برا توهم سفارش بدم
یونا : من شیر کاکائو دوست دارم
جنی : کوک سفارش بده منو یونا هم میریم برا شام یه چیزی بخریم
یونا : چرا ؟ یخچال که پره
کوک : جنی میخواد برام تولد بگیره
یونا : آهان وایسا من برم لباسمو عوض کنم
رفتم لباسمو عوض کردم و با جنی رفتیم فروشگاه
جنی : یونا تو برو انواع چیپس ها رو بخر و انواع نوشیدنی
یونا : پنج دقیقه دیگه کنار صندوق میبینمت
از هم جدا شدیم و من رفتم چیپس و نوشیدنی خریدم و سر موقع رسیدم کنار صندوق جنیم اومد حساب کردیم و رفتیم پاساژ
جنی : بریم کادو بخریم
یونا : من که نمیدونم برادرت چی دوست داره
جنی : هرچی میخوای بخر فقط یادت باشه کادوش کنی رنگشم مشکی باشه
یونا : اوکی
از هم جدا شدیم منم از سلیقهی خودم استفاده کردم و رفتم براش یه ادکلن خریدم بعدشم رفتم پیش جنی
جنی : بریم لباس بخریم
یونا : باشه
رفتیم چند دست لباس خریدیم و ساعت ۶:۳۰ رسیدیم خونه
جنی : کوک برو زنگ بزن به مهمونا
کوک : یونا نظرت چیه بچه های کلاس هم دعوت کنم
یونا : مثبته
رفتم تو اشپز خونه و وسیله هارو گذاشتم بعدشم رفتم تو اتاقم و لباسهای جدیدمو گذاشتم تو کمد کادو هم گذاشت رو میز
رفتم حموم و تغریبا تا ساعت ۹ تو حموم بودم بعد اومد بیرون و یکی از لباسهای جدیدمو پوشیدم وقتی رفتم پایین همه اومده بودن
جین : یونا بیا
یونا : بله هیونگ
جین : برو به جنی بگو که بیاد کمک من دست تنها نمیتونم غذا بپزم
جنی : اومدم هیونگ
یونا : جیمین هیونگ
جیمین : سلام خوشگله شماره میدی
یونا : او بله حتما آقای جذاب
یونگی : بازوت چی شده
یونا : " توضیح داد "
هیوجو : سلام یوناااااااااااااااااااااااا
یونا : مامانییییییییییی
جیمین : هیونگ این دوتا همون دخترای دیروزی نیستن
شینا : عه هیوجو اوپاعه
یونا : همو میشناسین
هیوجو : دیروز باهم آشنا شدیم
شینا : البته من به جیمین هیوجو با یونگی
یونا : مبارکه
سوجون : یونا اون کیه
یونا : استاده
سانگ بوم : ولی استاد اینقدر خشن نیست شاید برادرشه
جنی : من یه برادر دارم نه دوتا
بچه ها اومدن دورم
بچه های کلاس : بازوت چی شده نکنه بخاطر
یونا : آره
که استاد اومد کنارمون
میشا : شما ؟
کوک : استادتونم
سوجون : ولی استاد ما انقدر خشن نبود
کوک : من کجام خشنه
سانگ بوم :
🍊🧡
۵.۶k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.