ملکه قلب یخیم(پارت 20)

دیانا:با دخترا آماده شدیم و هممون لباس سیاه پوشیدیم
بجز آتوسا اون یه لباس سفید پوشید
ارسلان:پسرا هم آماده شدن
..
آتوسا:خب خب موزیک رو بزارمم
نیکا:آرهعه
پانیذ:میزه مزه مون هم تکمیل شدد
عسل:فقد یچی کمه
مهشاد:مشروبب
پانیذ:اون سر میزه با لیوانا
عسل:پس اوکی
دیانا:همه مست بودن من هم دو پیک زده بودم
آتوسا:من واقعا دارم میمیرم
دیانا:همه رفتن تو اتاقاشون
ارسلان:عشقم ما هم بریم
دیانا:اوم بریم
ارسلان:لباس هامو در آوردم و لباس های دیانا
دیانا:رفتم رو تخت پیشش
ارسلان:انگشتم تو بهش.تش بود و اون یکی دستم
رو ب.اسنش
دیانا:حالا نوبت منه
ارسلان:عیجان
دیانا:من میرم تو حمام تا بیای
ارسلان :رفتیم و من نشستم تو وان و دیانا روم بود
دستشو گذاشت رو مردونگیم
دیانا:فشار دادم
ارسلان:با ممه هاش بازی میکردم
دیانا:از حمام در اومدیم و خودمونو خشک کردیم
رفتیم رو تخت و تو بغلم هم خوابیدیم
.صبح.
دیانا:بیدار شدم و دیدم لخ.ت تو بغل ارسلانم زود پاشدم و لباس پوشیدم یکی در زد زود ارسلانو با پتو پوشوندمش
آتوسا:چیکار میکردی
دیانا:هیچچ
آتوسا:چرا سرخ شدی
دیانا:هیچ چون یه دفعه در زدی ترسیدم
آتوسا:اوم خب بیا صبحونه بخوریم با دخترا پسرا خوابن
دیانا:اوکی میام

#ملکه_قلب_یخیم
#رمان


پاک شده بود دوباره گذاشتمش🙂✨