چند پارتی از شوگا پارت ۱ / درخواستی
شوگا : هرzه ی عوضی دیشب کجا بودییییی؟(عربده)
ا.ت: نه شوگا باور کن اونطور که تو فکر میکنی نیست صبر کن بزار برات توضیح میدم(گریه)
شوگا: خفه شوووو..دیگه خسته شدم از این کارات...
فلش بک
ویو ا.ت
(علامت ها: ا.ت سوجون÷ شوگا_)
داشتم از دست اون سوهو عوضی فرار میکردم..من خانوادم رو وقتی ۱۳ ساله بودم از دست دادم و پدر و مادر سوجون منو به خونه ی خودشون بردن..البته ابن محبت الکی هم نبود..اونا مثل خدمتکارا از من کار میکشیدن..ولی سوجون خیلی باهام مهربون بود..الان ۴ سال از وقتی که پیشش بودم میگذره..رفته بودم اتاق سوجون و داشتم ملافه ی تختش رو عوض میکردم..خواستم خارج بشم..
÷راستی ا.ت امشب بیا اتاقم باهات کار دارم..
چشم ارباب کانگ
÷دیگه لازم نیست اینطور منو صدا کنی بهم بگو سوجون
چشم س..سوجون
بعد از اونجا رفتم..این چش بود؟
ویو شب
چند بار در زدم ولی جوابی نشنیدم..آروم وارد اتاق شدم که یهو سه نفر مچ دستمو کشید و منو کوبوند به دیوار..
آخخخ
÷هیسس بیب آروم باش..
یهو dیکشو مaلید روی عضوم(از روی شلوار)
آههه..داری چیکار میکنی لعنتی!
بهش نگاه کردم هیچی تنش نبود!
÷هیچی فقط میخوام با دختر سkسی روبه روم سkس کنم!
گمشو عوضییی
شروع کردم به دست و پا زدن ولی فایده ای نداشت..یهو لbاشو روی لbام کوبید و محکم مk میزد..دستمو روی sینش گذاشتم و محکم فشار دادم..حتی یه سانت هم تکون نخورد..یهو فکری به سرم زد..محکم با زانوم زدم اونجاش🗿...به خودش مچاله شد و منو ول کرد منم از فرصت اسفاده کردم و پا به فرار گذاشتم و از اون عمارت لعنتی اومدم بیرون..داشتم فرار میکردم..که یهو صدای سوجون رو شنیدم..
÷صبر کن دختره ی فaکیییی
سرمو به عقب چرخوندم که موهام با شدت با صورتم برخورد کردن..دستمو روی صورتم گذاشتم..نگاش کردم فقط شلوار پوشیده بود..سرعتمو زیاد کردم اونم داشت بهم نزدیک میشد..یهو یه نفر از پشت دیوار منو کشید که توی بغلش پرت شدم و سرم به sینش چsبید..خواستم سرم رو بالا بیارم که دستشو روی موهام کشید..
..:آروم باش من کاری باهات ندارم.
کم کم صدای فریاد کشیدنای یوجون دور شد..آروم از بغلش بیرون اومدم و بهش نگاه کردم..قیافه ی خیلی جذابی داشت و با تعجب بهم نگاه میکرد..
..: ببینم تو خوبی؟
ممنون من خوبم..امم میتونم اسمتون رو بپرسم؟
..: البته من شوگام
÷منم ا.ت ام
_خوشبختم..ببینم چرا اون پسر دنبالت بود؟
یهو با گفتن این حرفش اشکام جاری شد..همه چیزو براش تعریف کردم..یهو منو توی آغوشش کشید و دستش رو روی موهام میکشید..
_آروم باش دیگه تموم شد..میشه ازت یه درخواستی کنم؟
چی؟
_از این به بعد بیا خونه ی من..
چ..چیی؟
_نگران نباش کاری باهات ندارم من مثل اون عوضی نیستم..فقط برای این میگم چون...چون...اممم..خببب..
فهمیدم قصدت فقط کمک کردنه(خنده
_امم..آره..
ا.ت: نه شوگا باور کن اونطور که تو فکر میکنی نیست صبر کن بزار برات توضیح میدم(گریه)
شوگا: خفه شوووو..دیگه خسته شدم از این کارات...
فلش بک
ویو ا.ت
(علامت ها: ا.ت سوجون÷ شوگا_)
داشتم از دست اون سوهو عوضی فرار میکردم..من خانوادم رو وقتی ۱۳ ساله بودم از دست دادم و پدر و مادر سوجون منو به خونه ی خودشون بردن..البته ابن محبت الکی هم نبود..اونا مثل خدمتکارا از من کار میکشیدن..ولی سوجون خیلی باهام مهربون بود..الان ۴ سال از وقتی که پیشش بودم میگذره..رفته بودم اتاق سوجون و داشتم ملافه ی تختش رو عوض میکردم..خواستم خارج بشم..
÷راستی ا.ت امشب بیا اتاقم باهات کار دارم..
چشم ارباب کانگ
÷دیگه لازم نیست اینطور منو صدا کنی بهم بگو سوجون
چشم س..سوجون
بعد از اونجا رفتم..این چش بود؟
ویو شب
چند بار در زدم ولی جوابی نشنیدم..آروم وارد اتاق شدم که یهو سه نفر مچ دستمو کشید و منو کوبوند به دیوار..
آخخخ
÷هیسس بیب آروم باش..
یهو dیکشو مaلید روی عضوم(از روی شلوار)
آههه..داری چیکار میکنی لعنتی!
بهش نگاه کردم هیچی تنش نبود!
÷هیچی فقط میخوام با دختر سkسی روبه روم سkس کنم!
گمشو عوضییی
شروع کردم به دست و پا زدن ولی فایده ای نداشت..یهو لbاشو روی لbام کوبید و محکم مk میزد..دستمو روی sینش گذاشتم و محکم فشار دادم..حتی یه سانت هم تکون نخورد..یهو فکری به سرم زد..محکم با زانوم زدم اونجاش🗿...به خودش مچاله شد و منو ول کرد منم از فرصت اسفاده کردم و پا به فرار گذاشتم و از اون عمارت لعنتی اومدم بیرون..داشتم فرار میکردم..که یهو صدای سوجون رو شنیدم..
÷صبر کن دختره ی فaکیییی
سرمو به عقب چرخوندم که موهام با شدت با صورتم برخورد کردن..دستمو روی صورتم گذاشتم..نگاش کردم فقط شلوار پوشیده بود..سرعتمو زیاد کردم اونم داشت بهم نزدیک میشد..یهو یه نفر از پشت دیوار منو کشید که توی بغلش پرت شدم و سرم به sینش چsبید..خواستم سرم رو بالا بیارم که دستشو روی موهام کشید..
..:آروم باش من کاری باهات ندارم.
کم کم صدای فریاد کشیدنای یوجون دور شد..آروم از بغلش بیرون اومدم و بهش نگاه کردم..قیافه ی خیلی جذابی داشت و با تعجب بهم نگاه میکرد..
..: ببینم تو خوبی؟
ممنون من خوبم..امم میتونم اسمتون رو بپرسم؟
..: البته من شوگام
÷منم ا.ت ام
_خوشبختم..ببینم چرا اون پسر دنبالت بود؟
یهو با گفتن این حرفش اشکام جاری شد..همه چیزو براش تعریف کردم..یهو منو توی آغوشش کشید و دستش رو روی موهام میکشید..
_آروم باش دیگه تموم شد..میشه ازت یه درخواستی کنم؟
چی؟
_از این به بعد بیا خونه ی من..
چ..چیی؟
_نگران نباش کاری باهات ندارم من مثل اون عوضی نیستم..فقط برای این میگم چون...چون...اممم..خببب..
فهمیدم قصدت فقط کمک کردنه(خنده
_امم..آره..
۴.۵k
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.