خاطرات

خاطرات
نه با تنهایی از بین می روند
و نه با پاییز پدیدار
نه با بهار متولد می شوند
و نه در شلوغی رنگ پریده
هر چه هستند همین جایند
گوشه ی قلبمان
در انتهایی ترین حجره
نه می دانی کی به خواب می روند
و نه کی برای نرمش صبحگاهی
بیدار می شوند
گاه در شادترین مهمانی شبانه
یقه ات را می گیرند
و گاه در اولین نم نم باران پاییزی
هیچ به خاطر نمی آوری
جز این فراموشی به همراه آوردن چتر
گاه در تنهایی برگشت به خانه
با چشمان خواب آلود در اتوبوس
هیچ همدمی نداری
و گاه در سفر دسته جمعی به شمال
فقط همین خاطراتند که با پایین زدن شیشه ی اتومبیل
گونه هایت را نوازش می دهند
و من
عاشق همین تک حجره ی کوچک قلبم هستم

#سعید_حسن_آبادی
دیدگاه ها (۳)

می‌ گفت آدم‌ها گنجشک‌های حیاط پشتی‌ خانه تان نیستند که برایش...

اگـــــر قول می دهی و به خواب من می آیی ...بخوابم.و اگر نهوق...

باید چیـزی باشد ؛که پابندت کندکه درِ گوشت بخواند ؛ نـرو !آدم...

خاطره یک پیراهن خالیست که اندازه ی هیچ کس نمی شود باید آویز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط