I make you mine
ویو سولی :
بهترین موقعیت بود که مال خودم کنمش
ولی ی حسی بهم میگفت خودش نمیخواد.... خبببب مگه مهمه 😑 ( پدصگ)
نمیتونم دیگه صبر کنم پس دیگه برام هیچی مهم نیس ( بیا پایبن سرمون درد گرفت) .... همینطور داشتم فکر میکردم که کلیسی صدام کرد
کلیسی:میگم ااااا شام حاضره
سولی : اوک
رفتم نشستم سر میز که تو فکر فرو رفتم
کلیسی: به چی فک میکنی
سولی: اااا هیچی
شامم رو خوردم و بعدش رفتم دستشویی
وقتی اومدم بیرون کلیسی تو اتاقش رو تخت نشسته بود رفتم پیشش نشستم
سولی: ی سوال
کلیسی: بپرس
سولی : هنوزم منو دوست نداری
کلیسی : به تو چههه
سولی: بگوووووو
کلیسی : نه نیستم
سولی : مطمئنی ؟
کلیسی: ارععع .. خیلی
سولی : ی خیلی ای بهت نشون بدم
بعدش پاشدم و اون و هولش دادم رو تخت خودمم انداختم روش و شروع کردم لباسشو باز کردن که دستمو گرفت
سولی: ول کن
کلیسی : خودت ول کن از روم پاشو من دوست ندارم
سولی : خب منم مجبورت میکنم
بعد دستشو کشیدم اونور و لباسشو جرررر دادم
کلیسی: سولی ولم کن من نمیخوا....
سولی وسط حرفش پریدم .. دیگه بهم نگو سولی از الان من ددیتم😈( اخ جاننن)
بعد که کامل لباسشو جرر دادم بلندش کردم و گفتم که لباسمو در بیاره
کلیسی: نععععع
سولی : ی کاری نکن از شدت درد التماسم کنی تمومش کنم😈( پدصگ)
بعد مجبورش کردم لباسامو در بیاره الان هردوتامون لخت لخت بودیم و اون داشت از شدت خجالت میرفت زیر زمین
سولی: خجالت نکش
کلیسی : سولی ..
سولی: بگو ددی
کلیسی: د..دی ولم کن
بعد شروع کردم به مکیدنش
چقدر خوشمزا بود .....
بهترین موقعیت بود که مال خودم کنمش
ولی ی حسی بهم میگفت خودش نمیخواد.... خبببب مگه مهمه 😑 ( پدصگ)
نمیتونم دیگه صبر کنم پس دیگه برام هیچی مهم نیس ( بیا پایبن سرمون درد گرفت) .... همینطور داشتم فکر میکردم که کلیسی صدام کرد
کلیسی:میگم ااااا شام حاضره
سولی : اوک
رفتم نشستم سر میز که تو فکر فرو رفتم
کلیسی: به چی فک میکنی
سولی: اااا هیچی
شامم رو خوردم و بعدش رفتم دستشویی
وقتی اومدم بیرون کلیسی تو اتاقش رو تخت نشسته بود رفتم پیشش نشستم
سولی: ی سوال
کلیسی: بپرس
سولی : هنوزم منو دوست نداری
کلیسی : به تو چههه
سولی: بگوووووو
کلیسی : نه نیستم
سولی : مطمئنی ؟
کلیسی: ارععع .. خیلی
سولی : ی خیلی ای بهت نشون بدم
بعدش پاشدم و اون و هولش دادم رو تخت خودمم انداختم روش و شروع کردم لباسشو باز کردن که دستمو گرفت
سولی: ول کن
کلیسی : خودت ول کن از روم پاشو من دوست ندارم
سولی : خب منم مجبورت میکنم
بعد دستشو کشیدم اونور و لباسشو جرررر دادم
کلیسی: سولی ولم کن من نمیخوا....
سولی وسط حرفش پریدم .. دیگه بهم نگو سولی از الان من ددیتم😈( اخ جاننن)
بعد که کامل لباسشو جرر دادم بلندش کردم و گفتم که لباسمو در بیاره
کلیسی: نععععع
سولی : ی کاری نکن از شدت درد التماسم کنی تمومش کنم😈( پدصگ)
بعد مجبورش کردم لباسامو در بیاره الان هردوتامون لخت لخت بودیم و اون داشت از شدت خجالت میرفت زیر زمین
سولی: خجالت نکش
کلیسی : سولی ..
سولی: بگو ددی
کلیسی: د..دی ولم کن
بعد شروع کردم به مکیدنش
چقدر خوشمزا بود .....
۲.۳k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.