چرخُ فلک p51
پوفی کردم..اصلا حوصله یکی بدو کردن باهاش رو نداشتم:
_پس بنال بینم واسه چی میخواستی منو ببینی
_غلط کردم آقا
مشتمو کوبیدم تو میز که از ترس دو متر پرید
_چیکار کردی که الان به غلط کردن افتادی...اون دهن گشادتو باز کن و درست زر بزن
با استرس گفت:
_به جون یدونه خواهرم که الان زن داداش شما هم شده...اون جانگ هیوی پست فطرت هی تو گوشم خوند و گولم زد
داشت دود از سرم بلند میشد
باز جانگ هیو چه گندی به بار آورده بود که حالا برادر زنش اومده پیش من اعتراف کنه
ادامه داد:
_گفت یه یارو هست کار کوچیک براش انجام بدی پول گنده میزاره کف دستت...منم یکی دو تا از دوستامو خبر کردم که بیان
دندونامو رو هم فشردم:
_خب...بعدش
_گفت یکیو میزدیم لت و پار میکردیم....یه شب دور هم بودیم زیاده روی کرده بودیم...از قضا اون شب هم خبر دادن اون طرف تنهاس و وقت خوبیه ...ما هم گوش دادیم...یجای خلوت که ماشینه رو گیر انداختیم...فهمیدیم دختره ،
جانگ هیو نگفته بود باید دختر رو بزنیم ولی دیگه چاره نداشتیم....بردیمش تو همین خونه متروکه که چند ساله خالیه....همونجا تا میخورد زدیمش....بعد ..بعد..
رنگش زرد شده بود
چرا نمیگفت و خلاصم نمیکرد؟
_ادامه بدهههه
_حالمون دست خودمون نبود..زیاد خورده بودیم....اونم خب...دختر بود...یکی یه پیشنهاد بی شرمانه داد....ما هم که حالیمون نبود چی به چیه...چند نفری ریختیم سرش و ...
دیگه چیزی نگفت
_پس بنال بینم واسه چی میخواستی منو ببینی
_غلط کردم آقا
مشتمو کوبیدم تو میز که از ترس دو متر پرید
_چیکار کردی که الان به غلط کردن افتادی...اون دهن گشادتو باز کن و درست زر بزن
با استرس گفت:
_به جون یدونه خواهرم که الان زن داداش شما هم شده...اون جانگ هیوی پست فطرت هی تو گوشم خوند و گولم زد
داشت دود از سرم بلند میشد
باز جانگ هیو چه گندی به بار آورده بود که حالا برادر زنش اومده پیش من اعتراف کنه
ادامه داد:
_گفت یه یارو هست کار کوچیک براش انجام بدی پول گنده میزاره کف دستت...منم یکی دو تا از دوستامو خبر کردم که بیان
دندونامو رو هم فشردم:
_خب...بعدش
_گفت یکیو میزدیم لت و پار میکردیم....یه شب دور هم بودیم زیاده روی کرده بودیم...از قضا اون شب هم خبر دادن اون طرف تنهاس و وقت خوبیه ...ما هم گوش دادیم...یجای خلوت که ماشینه رو گیر انداختیم...فهمیدیم دختره ،
جانگ هیو نگفته بود باید دختر رو بزنیم ولی دیگه چاره نداشتیم....بردیمش تو همین خونه متروکه که چند ساله خالیه....همونجا تا میخورد زدیمش....بعد ..بعد..
رنگش زرد شده بود
چرا نمیگفت و خلاصم نمیکرد؟
_ادامه بدهههه
_حالمون دست خودمون نبود..زیاد خورده بودیم....اونم خب...دختر بود...یکی یه پیشنهاد بی شرمانه داد....ما هم که حالیمون نبود چی به چیه...چند نفری ریختیم سرش و ...
دیگه چیزی نگفت
۴۹.۷k
۲۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.