رمان خدمتکار من پارت هشت
خب از خواب بیدار شدم رفتم به دست و صورتم اب زدم ی نایلون برداشتم جعبه ها پیتزا دیشبو انداختم توش و وقتی رفتم نون بگیرم انداختم تو سطل زباله سر خیابون طبق معمول صبحونه چیدم و خوردم و خوردنو ظرفا رو شستم خب چیکار کنم اهان اتاقای فرعی بدون استفاده رو جاروبرقی میکشم و گردگیری میکنم اوففف خیلی خسته شدم تموم شد. تا ناهار خیلی مونده چیکار کنم اهان برم خرید خیلی وقته خرید نرفتم کلی ام پول دارم. رفتم اماده شدم(استایلشو میزارم) بعدشم رفتم طبقه بالا متین اونجا نشسته بود گفتم:اقا من دارم میرم بیرون کار زیادی ندارم امروز هم. متین:اوکی به سلامت. نیکا:ممنون. ی اسنپ گرفتم و رفتم بازار ی مقدار خرت و پرت گرفتم. خوب ی سر رفتم کافه یچی خوردم بعدشم برگشتم خونه. ناهار پختمو خوردمو خوردن ظرفاشو شستم. خب رفتم طبقه بالا ی اتاقک کوچولو موچولو داشت که خیلی دنج بود اونجارم مرتب کردم. کاری ندارم چ کنم به رکسانا یکی از دوستای قدیمیم زنگ زدم باهاش حرف زدم. خب شامم درست کردم و خوردن و خوردم و ظرفاشم شستم. بعدشم با گوشیم ور رفتم و خوابیدم.
گایز ببخشید اگر این پارت ابکی شد بجاش پارت بعدی خیلی خفنه
گایز ببخشید اگر این پارت ابکی شد بجاش پارت بعدی خیلی خفنه
۱۶.۶k
۲۱ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.