🔐قفل بدون کلید🔐
🔐قفل بدون کلید🔐
پارت(۳)
«اما قربان ارباب تهیونگ مارو میکشه
@میگی چیکار کنم فکر میکنی الان من خیلی خوشحالم که باید باهاش رو به رو شم ؟
داشتیم برمیگشتیم که یک فکری به ذهنم رسید برگشتم رفتیم همون سمتی که دختره دوید دیدم میره سمت یک خونه پیچیدیم با ماشین جلوش
_واییی باز شما
@وایساا ببین من یک پیشنهاد برات دارم(پیشنهادشو گفت)
_اوکی پس قبوله
@خوبه حالا سوار ماشین شو
_باشه
سوار ماشین شدیم رفتیم به سمت عمارت ساعت ۱۱:۵۹ بود اومدیم تو عمارت ارباب تفنگشو در اورد که دید دختره هم داره با دستای بسته پشت سرمون میاد
∆خب خب بالاخره به یک دردی خوردین گمشین
@بله چشم قربان
(تهیونگ ویو)
تو نور ماه زیبا تر شده بود دستشو گرفتم کشوندمش سمت اتاق خودم انداختمش رو تخت و دکمه های پیراهنمو باز کردم و رفتم کنارش خوابیدم(هااااچیه😂😂😑😑انتظار داشتی یکجور دیگه پیش بره نهههه😑😑متاسفم برات برو نمازتو بخون🗿🗿📿📿)
صبح بیدار شدم رفتم بیرون کارامو کردم رفتم پایین پیش کوکی( تهیوگ جونگ کوک رو کوکی صدا میزنه)
∆خب بیاین بریم که الان دیرمون میشه
@برای چی ارباب؟
∆برای آماده سازی مراسم ازدواج منو اون دختره چی بود اسمش؟
@ا/ت
∆همون
بیاین بریم
@بله قربان
رفتیم بیرون داشتیم خریدامون و میکردیم که یک کت و شلوار قهوه ای خیلی خوشگل دیدم و خریدمش رفتیم مغازه لباس عروس فروشی اونجا هم یک لباس برای ا/ت خریدیم و اومدیم خونه
∆برین بیارینش
@بله قربان
ا/ت رو اوردن پایین لبساشو نشونش دادم و فرستادمش تا بره بپوشتشون وقتی اومد دستش خونی بود
∆چیکار کردیییی ببرینششش بیمارستان
@اما اینکه زخم بدی نیست
∆همین که گفتم
@بله قربان اما اگر فرار کنه چی؟
∆اون موقع از شما عصبانی نمیشممم حالا گمشیننن
@چشم
(کوک ویو)
نقشم داشت میگرفت دختره رو بردیم بیمارستان دستشو بستن بعد از پنجره توی اتاق دکتر با پارتی بازی دکتر فراریش دادیم
@ار....باب دختره فرار کرد
∆هااااا لعنتتتت بهششش صبح مراسمممم ازدواجمونهههههه
برین دنبالش بگردین
@بله قربان
رفتیم توی خیابونا همینطوری الکی میگشتیم چون میدونستم کجاست بعد از ۶ساعت برگشتیم
@پیداش نکردیم
∆اههههه
........................
خب بچه ها اینم از این پارت
امیدوارم خوشتون اومده باشه
شرایط:
لایک:۱۵
کامنت:۱۵
پارت(۳)
«اما قربان ارباب تهیونگ مارو میکشه
@میگی چیکار کنم فکر میکنی الان من خیلی خوشحالم که باید باهاش رو به رو شم ؟
داشتیم برمیگشتیم که یک فکری به ذهنم رسید برگشتم رفتیم همون سمتی که دختره دوید دیدم میره سمت یک خونه پیچیدیم با ماشین جلوش
_واییی باز شما
@وایساا ببین من یک پیشنهاد برات دارم(پیشنهادشو گفت)
_اوکی پس قبوله
@خوبه حالا سوار ماشین شو
_باشه
سوار ماشین شدیم رفتیم به سمت عمارت ساعت ۱۱:۵۹ بود اومدیم تو عمارت ارباب تفنگشو در اورد که دید دختره هم داره با دستای بسته پشت سرمون میاد
∆خب خب بالاخره به یک دردی خوردین گمشین
@بله چشم قربان
(تهیونگ ویو)
تو نور ماه زیبا تر شده بود دستشو گرفتم کشوندمش سمت اتاق خودم انداختمش رو تخت و دکمه های پیراهنمو باز کردم و رفتم کنارش خوابیدم(هااااچیه😂😂😑😑انتظار داشتی یکجور دیگه پیش بره نهههه😑😑متاسفم برات برو نمازتو بخون🗿🗿📿📿)
صبح بیدار شدم رفتم بیرون کارامو کردم رفتم پایین پیش کوکی( تهیوگ جونگ کوک رو کوکی صدا میزنه)
∆خب بیاین بریم که الان دیرمون میشه
@برای چی ارباب؟
∆برای آماده سازی مراسم ازدواج منو اون دختره چی بود اسمش؟
@ا/ت
∆همون
بیاین بریم
@بله قربان
رفتیم بیرون داشتیم خریدامون و میکردیم که یک کت و شلوار قهوه ای خیلی خوشگل دیدم و خریدمش رفتیم مغازه لباس عروس فروشی اونجا هم یک لباس برای ا/ت خریدیم و اومدیم خونه
∆برین بیارینش
@بله قربان
ا/ت رو اوردن پایین لبساشو نشونش دادم و فرستادمش تا بره بپوشتشون وقتی اومد دستش خونی بود
∆چیکار کردیییی ببرینششش بیمارستان
@اما اینکه زخم بدی نیست
∆همین که گفتم
@بله قربان اما اگر فرار کنه چی؟
∆اون موقع از شما عصبانی نمیشممم حالا گمشیننن
@چشم
(کوک ویو)
نقشم داشت میگرفت دختره رو بردیم بیمارستان دستشو بستن بعد از پنجره توی اتاق دکتر با پارتی بازی دکتر فراریش دادیم
@ار....باب دختره فرار کرد
∆هااااا لعنتتتت بهششش صبح مراسمممم ازدواجمونهههههه
برین دنبالش بگردین
@بله قربان
رفتیم توی خیابونا همینطوری الکی میگشتیم چون میدونستم کجاست بعد از ۶ساعت برگشتیم
@پیداش نکردیم
∆اههههه
........................
خب بچه ها اینم از این پارت
امیدوارم خوشتون اومده باشه
شرایط:
لایک:۱۵
کامنت:۱۵
۱۲.۴k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.