★دختری در سیاهی پارت 16★
(ویو صبح)
آنیا:از خواب بیدار شدم که دیدم دامیان داره همینطور نگام میکنه
منم چرخیدم تا بلند شدم دیدم هیچی تنم نیست و یه جیغ
فرابنفش کشیدم و پتو رو از روی دامیان برداشتم و دور خودم کشیدم که
دیدم دامیانم هیچی تنش نیست و سریع برگشتم و گفتم
آنیا:مردک بیشعور یه چیزی بپوش
دامیان:من که دیشب همه دار و ندار ت و دیدم لازم به پنهون کردنش نیست لیدی...
آنیا:دامیان فا*کینگ لباس بده بهم حداقل
دامیان:توی کمده البته سایز منه فقط شلوار نداریم باید با شلوارک و هودی بگردی خانم خوشگله
انیا:بمیری دامیاننننن
دامیان:حیحی...من میرم صبحونه بیارم...
انیا:باش
آنیا:که دامیان رفت و یه دفعه عوق زدم و رفتم دسشویی و بالا آوردم...
شک کردم پس گفتم هیچی نیست اگه دوباره اتفاق افتاد میرم دکتر
که دامیان صبحانه و آورد و بهم گفت:
دامیان:بیا بخور بانو
انیا:باش
دامیان:بیا دهنت و باز کن...بگو عاااا
انیا:عااا
دامیان:آفرین..
انیا:که یه دفعه عوق زدم...
دامیان:انیا حالت خوبه؟
آنیا:دامیان...عوق
دامیان:جان دامیان؟
انیا:ب...بیبی چک داریم؟
دامیان:شوخی میکنی؟...به همین زودی بچه دار شدیم؟
انیا:شاید..حالا داریم؟
دامیان:آره کشو آخر دسشوییه
انیا: ممنون
•
•
•
•
•
•
•
انیا:دامیان...من..من
دامیان:چی؟
انیا:من باردارم
دامیان:بریم دکتر
آنیا:از خواب بیدار شدم که دیدم دامیان داره همینطور نگام میکنه
منم چرخیدم تا بلند شدم دیدم هیچی تنم نیست و یه جیغ
فرابنفش کشیدم و پتو رو از روی دامیان برداشتم و دور خودم کشیدم که
دیدم دامیانم هیچی تنش نیست و سریع برگشتم و گفتم
آنیا:مردک بیشعور یه چیزی بپوش
دامیان:من که دیشب همه دار و ندار ت و دیدم لازم به پنهون کردنش نیست لیدی...
آنیا:دامیان فا*کینگ لباس بده بهم حداقل
دامیان:توی کمده البته سایز منه فقط شلوار نداریم باید با شلوارک و هودی بگردی خانم خوشگله
انیا:بمیری دامیاننننن
دامیان:حیحی...من میرم صبحونه بیارم...
انیا:باش
آنیا:که دامیان رفت و یه دفعه عوق زدم و رفتم دسشویی و بالا آوردم...
شک کردم پس گفتم هیچی نیست اگه دوباره اتفاق افتاد میرم دکتر
که دامیان صبحانه و آورد و بهم گفت:
دامیان:بیا بخور بانو
انیا:باش
دامیان:بیا دهنت و باز کن...بگو عاااا
انیا:عااا
دامیان:آفرین..
انیا:که یه دفعه عوق زدم...
دامیان:انیا حالت خوبه؟
آنیا:دامیان...عوق
دامیان:جان دامیان؟
انیا:ب...بیبی چک داریم؟
دامیان:شوخی میکنی؟...به همین زودی بچه دار شدیم؟
انیا:شاید..حالا داریم؟
دامیان:آره کشو آخر دسشوییه
انیا: ممنون
•
•
•
•
•
•
•
انیا:دامیان...من..من
دامیان:چی؟
انیا:من باردارم
دامیان:بریم دکتر
۲.۲k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.