p7
(ویو ا.ت)
خیلی حوصله سر رفته بود پس زنگ زدم به دوستم (اسم دوستش سونا هست )
سونا: الو
+ الو سونا منم ا.ت
سونا: ا.تتتتت عشقممممممم دلم برات تنگ شده بوددددد
+ منم همینطور عشقمممم
سونا: کجایی بیام پیشت
+ خونه م توروخدا بیا دلم برات تنگ شده
سونا:باشه الان میام
+منتظرممم
و دیگه سونا اومد پیشم و جریان رو براش تعریف کردم انتظار داشتم ناراحت بشه برعکس خوشحال شد و گفت که هر رمانی خونده که ازدواج اجباری بوده داستان هاش به خوبی تموم میشد منم یکی زدم پس کله ش و تا شب پیش هم بودیم دیگه سونا گفت که مادرش نگرانش میشه و باید بره خلاصه رفت و بعد آر اینگه رفت میخواستم برم دوش بگیرم دیدم گوشیم زنگ خورد پس جواب دادم دیدم جونگکوک هست
_ الو ا.ت
+ الو سلام کوک خوبی
_سلام خوبم ممنون
+کارم داشتی ؟
_ آره ا.ت عروسی هفته ی بعد هست و من باید به آرمیا بگم که میخوایم ازدواج کنیم تو از این موضوع ناراضی نیستی ؟
+ نه چرا ناراحت بشم چیزه مهمی نیست ولی آرمی ها باید بدونن تو میخوای ازدواج کنی بلاخره طرفدارت هستن
_ اره پس اوکی خب ا.ت امشب میخوام بیام پیشت
+ واقعا؟ خیلی خوشحال میشم پس منتظرتم
_ آره واقعا . اوه پس اوکیه من یکم دیگه حرکت میکنم میام باشه ؟
+ باشه
وقتی گوشی رو قطع کردم کلی ذوق کردم و بالا و پایین میپریدم نمیدونم چرا اینقدر خوشحال بودم ولی به هر حال من رفتم یه دوش گرفتم و حوله م رو دورم انداختم یه شلوارک کوتاه. با یه کراپ کوتاه که ست ش بود پوشیدم و موهامو خشک کردم و روی لباسم هودی پوشیدم و بعدش رفتم پایین و شام آماده کردم و دیدم آیفون خونه به صدا دراومد و منم رفتم در رو باز کردم
(ویو کوک)
رفتم خونه ا.ت و وقتی ا.ت در رو برام باز کرد اون بدن سفید و خوش اندامش داشت جلوی چشمام برق میزد خیلی خودمو کنترل کردم فقط یه سلام ساده کردم و رفتم داخل اون یه شلوارک کوتاه و یه کراپ سفید و یه هودی هم روش پوشیده بود خیلی زیبا بود شام خوردیم و ا.ت گفت که فیلم ببینیم من نمیدونستم چه ژانری انتخاب کرد فقط فیلم رو دیدم بعد فهمیدم صحنه داره و ا.ت گفت
+ اوپس فکر کنم اشتباه ژانر رو انتخاب کردم عیب نداره الان تموم میشه
هرچی فیلم جلو تر میرفت من بیشتر تحریک میشدم دیگه درد رو توی پایین تنه م احساس میکردم یه لحظه به ا.ت نگاه کردن و دیدم اونم عرق کرده توی اون لحظه بدن ا.ت خیلی خیلی بیش از حد زیبا بود دلم میخواست مال خودم کنمش پس نزدیکش شدم و لباشو شروع کردم به بوسیدن و سرمو بردم توی گردنش و م*ا*ر*ک گزاشتم و لباساشو درآوردم براید بغلش کردم و گزاشتم روی تخت لباسای خودمم درآوردم ....
اسمات توی کامنت ها
خیلی حوصله سر رفته بود پس زنگ زدم به دوستم (اسم دوستش سونا هست )
سونا: الو
+ الو سونا منم ا.ت
سونا: ا.تتتتت عشقممممممم دلم برات تنگ شده بوددددد
+ منم همینطور عشقمممم
سونا: کجایی بیام پیشت
+ خونه م توروخدا بیا دلم برات تنگ شده
سونا:باشه الان میام
+منتظرممم
و دیگه سونا اومد پیشم و جریان رو براش تعریف کردم انتظار داشتم ناراحت بشه برعکس خوشحال شد و گفت که هر رمانی خونده که ازدواج اجباری بوده داستان هاش به خوبی تموم میشد منم یکی زدم پس کله ش و تا شب پیش هم بودیم دیگه سونا گفت که مادرش نگرانش میشه و باید بره خلاصه رفت و بعد آر اینگه رفت میخواستم برم دوش بگیرم دیدم گوشیم زنگ خورد پس جواب دادم دیدم جونگکوک هست
_ الو ا.ت
+ الو سلام کوک خوبی
_سلام خوبم ممنون
+کارم داشتی ؟
_ آره ا.ت عروسی هفته ی بعد هست و من باید به آرمیا بگم که میخوایم ازدواج کنیم تو از این موضوع ناراضی نیستی ؟
+ نه چرا ناراحت بشم چیزه مهمی نیست ولی آرمی ها باید بدونن تو میخوای ازدواج کنی بلاخره طرفدارت هستن
_ اره پس اوکی خب ا.ت امشب میخوام بیام پیشت
+ واقعا؟ خیلی خوشحال میشم پس منتظرتم
_ آره واقعا . اوه پس اوکیه من یکم دیگه حرکت میکنم میام باشه ؟
+ باشه
وقتی گوشی رو قطع کردم کلی ذوق کردم و بالا و پایین میپریدم نمیدونم چرا اینقدر خوشحال بودم ولی به هر حال من رفتم یه دوش گرفتم و حوله م رو دورم انداختم یه شلوارک کوتاه. با یه کراپ کوتاه که ست ش بود پوشیدم و موهامو خشک کردم و روی لباسم هودی پوشیدم و بعدش رفتم پایین و شام آماده کردم و دیدم آیفون خونه به صدا دراومد و منم رفتم در رو باز کردم
(ویو کوک)
رفتم خونه ا.ت و وقتی ا.ت در رو برام باز کرد اون بدن سفید و خوش اندامش داشت جلوی چشمام برق میزد خیلی خودمو کنترل کردم فقط یه سلام ساده کردم و رفتم داخل اون یه شلوارک کوتاه و یه کراپ سفید و یه هودی هم روش پوشیده بود خیلی زیبا بود شام خوردیم و ا.ت گفت که فیلم ببینیم من نمیدونستم چه ژانری انتخاب کرد فقط فیلم رو دیدم بعد فهمیدم صحنه داره و ا.ت گفت
+ اوپس فکر کنم اشتباه ژانر رو انتخاب کردم عیب نداره الان تموم میشه
هرچی فیلم جلو تر میرفت من بیشتر تحریک میشدم دیگه درد رو توی پایین تنه م احساس میکردم یه لحظه به ا.ت نگاه کردن و دیدم اونم عرق کرده توی اون لحظه بدن ا.ت خیلی خیلی بیش از حد زیبا بود دلم میخواست مال خودم کنمش پس نزدیکش شدم و لباشو شروع کردم به بوسیدن و سرمو بردم توی گردنش و م*ا*ر*ک گزاشتم و لباساشو درآوردم براید بغلش کردم و گزاشتم روی تخت لباسای خودمم درآوردم ....
اسمات توی کامنت ها
۱۱.۱k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.