عضو هشتم بی تی اس فصل ۲ پارت ۸
بایول ویو
باخودش میگه چون افسردم یعنی هروقت تنها میرم بیرون یعنی میخوام یه بلایی سر خودم بیارم ، مسخرست ، بیا هنوز ۵ دقیقه نشده داره بهم زنگ میزه
بایول: بله سوک هیون
سوک هیون: بایول حمله داریم
بایول:چی؟ لعنتی من فقط پنج دیقه اومدم بیرون
سوک هیون:مهمه؟ من قایم شدم سریع خودتو برسون خونه
بایول: اوکی زود میایم
سوک هیون:میایم؟
بایول:با بچه ها دیگه !
سوک هیون: خوب باشه بیاین
بایول ویو
زود رفتم پی بچه ها و خبرشون کردم ، رفتیم سمت عمارت و از در پشتی وارد شدیم ، رفتم تو انباری و در مخفی رو براشون باز کردم
بایول:هر تفنگی که دوست دارین بردارین و جلوی من وایسید
خب ، داسام (دختر) یون سوک (دختر) میونگ (دختر) شما بالا میمونید و از بالا شلیک میکنید ، یونگ سو ، یونگ جه (دوقولو پسر) شما دوتا با من میاین پایین ، سوک هیونم میفرستیم دنبال نخود سیاه ، اوکی؟
همه:اوکی (خنده)
اره ، گفتم میفرستیمش دنبال نخود سیاه ولی کسی نمیدونه دلم نمخواد اسیب ببینه ، افکارم و پس زدم و راه افتادم ،
بایول:یونگ جه ، یونگ سو ؟
هردوشون:اینجاییم
بایول: با علامت سرم مطمئن شدم دخترا هم سر جاشونن ، رفتیم تو حیات ، سوک هیون داره مبارزه میکنه ، واااای چقد هات شده اَاااه اینا چیه دارم میگم ، شروع کردم به حرف زدن تو بیسیمم
بایول:داسام ، میونگ ، بیاین پایین تو حیات ، یون سوک همونجا باش و مطمئن شو کسی داخل عمارت نیست
داسام ، میونگ ، یون سوک :دریافت شد
شروع کردم به تیر اندازی ، خیلی زیاد بودن ، ولی الکی به من نمیگم ملکه مافیا😏 ۱۲ نفر بودت و ما شیش نفر ، سوک هیونو فرستادم داخل و به یون سوک گفتم زخماشو پانسمان کنه رفتم جلو و ۲ نفرو زدم میونگ و داسام ۵ نفرو زدن ۵ نفر موندن که ۴ نفرشون رو یونگ جه زد و اخرین نفر قایم شده بود ، بچه هارو فرستادم جلو و خودم چند متر پشت سرشون راه میرفتم و دنبال اخری بودم داسام برگشت سمتم تا چیزی بگه ، ولی تا برگشت چشماش گرد شد و سمتم دوید ولی چیزی نگذشت که با درد بدی که توی سرم پیچید دیگه هیجی نفهمیدم
داسام ویو
برگشتم سمت بایول تا بهش بگم :دیگه خسته شدم ، شاید رفته بیرون و فرار کرده ، ولی تا برگشتم دیدم یاروعه پشت سره بایول عه ، دویدن سمتش ولی با پشت تفنگش زد تو سر بایول و گفت
.....:اسلحه هاتونو بندازین و دستاتونو ببرین بالا
به حرفش گوش دادیم تا بلایی سر بایول نیاره ولی بایول و از رو زمین بلند کرد با خودش برد ، منتظر موندی تا از عمارت بره بیرون و بعد دنبالش کنیم ، من فقط تونستم پلاکش و بردارم (ازش عکس بگیره) بقیه رفتن دنبالش و من برگشتم تو خونه تا ببینم وضعیت زخمای سوک هیون چطوره ، اها ، نگفته بودم ، ما خوهر برادریم (خواهر شوهر بایول لو رفت😂)
یه توک پا تا کامنتا بیا
باخودش میگه چون افسردم یعنی هروقت تنها میرم بیرون یعنی میخوام یه بلایی سر خودم بیارم ، مسخرست ، بیا هنوز ۵ دقیقه نشده داره بهم زنگ میزه
بایول: بله سوک هیون
سوک هیون: بایول حمله داریم
بایول:چی؟ لعنتی من فقط پنج دیقه اومدم بیرون
سوک هیون:مهمه؟ من قایم شدم سریع خودتو برسون خونه
بایول: اوکی زود میایم
سوک هیون:میایم؟
بایول:با بچه ها دیگه !
سوک هیون: خوب باشه بیاین
بایول ویو
زود رفتم پی بچه ها و خبرشون کردم ، رفتیم سمت عمارت و از در پشتی وارد شدیم ، رفتم تو انباری و در مخفی رو براشون باز کردم
بایول:هر تفنگی که دوست دارین بردارین و جلوی من وایسید
خب ، داسام (دختر) یون سوک (دختر) میونگ (دختر) شما بالا میمونید و از بالا شلیک میکنید ، یونگ سو ، یونگ جه (دوقولو پسر) شما دوتا با من میاین پایین ، سوک هیونم میفرستیم دنبال نخود سیاه ، اوکی؟
همه:اوکی (خنده)
اره ، گفتم میفرستیمش دنبال نخود سیاه ولی کسی نمیدونه دلم نمخواد اسیب ببینه ، افکارم و پس زدم و راه افتادم ،
بایول:یونگ جه ، یونگ سو ؟
هردوشون:اینجاییم
بایول: با علامت سرم مطمئن شدم دخترا هم سر جاشونن ، رفتیم تو حیات ، سوک هیون داره مبارزه میکنه ، واااای چقد هات شده اَاااه اینا چیه دارم میگم ، شروع کردم به حرف زدن تو بیسیمم
بایول:داسام ، میونگ ، بیاین پایین تو حیات ، یون سوک همونجا باش و مطمئن شو کسی داخل عمارت نیست
داسام ، میونگ ، یون سوک :دریافت شد
شروع کردم به تیر اندازی ، خیلی زیاد بودن ، ولی الکی به من نمیگم ملکه مافیا😏 ۱۲ نفر بودت و ما شیش نفر ، سوک هیونو فرستادم داخل و به یون سوک گفتم زخماشو پانسمان کنه رفتم جلو و ۲ نفرو زدم میونگ و داسام ۵ نفرو زدن ۵ نفر موندن که ۴ نفرشون رو یونگ جه زد و اخرین نفر قایم شده بود ، بچه هارو فرستادم جلو و خودم چند متر پشت سرشون راه میرفتم و دنبال اخری بودم داسام برگشت سمتم تا چیزی بگه ، ولی تا برگشت چشماش گرد شد و سمتم دوید ولی چیزی نگذشت که با درد بدی که توی سرم پیچید دیگه هیجی نفهمیدم
داسام ویو
برگشتم سمت بایول تا بهش بگم :دیگه خسته شدم ، شاید رفته بیرون و فرار کرده ، ولی تا برگشتم دیدم یاروعه پشت سره بایول عه ، دویدن سمتش ولی با پشت تفنگش زد تو سر بایول و گفت
.....:اسلحه هاتونو بندازین و دستاتونو ببرین بالا
به حرفش گوش دادیم تا بلایی سر بایول نیاره ولی بایول و از رو زمین بلند کرد با خودش برد ، منتظر موندی تا از عمارت بره بیرون و بعد دنبالش کنیم ، من فقط تونستم پلاکش و بردارم (ازش عکس بگیره) بقیه رفتن دنبالش و من برگشتم تو خونه تا ببینم وضعیت زخمای سوک هیون چطوره ، اها ، نگفته بودم ، ما خوهر برادریم (خواهر شوهر بایول لو رفت😂)
یه توک پا تا کامنتا بیا
۲.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.