پارت پنججججج
ارتا به من من کردن افتاده بود لپ هایش گل انداخته بود و لبخند میزد و مشخصا استرس شدید داشت.
ارتا:ام...راستش....من...هوف...تارا من عاشقت شدم.
_و...واقعا؟راستش منم...همینطور
ارتا:چهههه؟...جدا؟؟؟؟
قشنگ قرمز شده بودم.
_ارههههه.
ارتا:پس تارا...ازت یه درخواست دارم...مال من میشی؟؟؟
_ینی چی؟؟منظورت اینه باهم بریم تو رابطه؟
ارتا نمیتوانست حرف بزند و فقط سرش را به نشانه تایید تکان داد.
_ا...ار..ارههه.
جفتمون تو شوک شدید بودیم.
بهم زل زدیم بعد یکم نگاش کردم کم کم یخمون آب شد.رفتیم رو مبل من کنارش نشستمو بغلش کردم اونم بوسم کرد.
ارتا:عشقم بریم یکمی قدم بزنیم تا شب!؟
_اره عزیزم بریم.
لباسمو عوض کردم و رفتم حیاط و زنجیر پاسکال به قلاده وصل کردم.
_پاسکال پسربیا بریم دور بزنیم هوا بخوریم.
پاسکال به نشانه تایید پارس کرد.
ارتا اومد بیرون با خنده گف:عجب...پس اسمش پاسکال.. چ خوشگله سگ خیلی خوبیه عشقم.بریم.
رفتیم داشتیم تو پیاده رو قدم میزدیم و به پارک رفتیم.همچی خوب بود اما یدفعه مامانمو داداشمو دیدم تو پارک داداشم یه لحظه منو دید.اول نشناخت بعد با دقت نگا کرد و تعجب کرد.
_ارتا ارتا بدو بیا باید از اینجا بریم الااان نپرس چیشده بت میگم فقط بدو.
ارتا با تعجب دنبالم اومد.سریع رفتم تو اولین فروشگاه و رفتم ته اون فروشگاه که دید نداشت.
ارتا:نفسم چیشدهه؟؟؟
_داداشم و مامانم تو پارک بوون و داداشم منو دید فک کنم به فنا رفتم.
ادامه پارت بعد
ارتا:ام...راستش....من...هوف...تارا من عاشقت شدم.
_و...واقعا؟راستش منم...همینطور
ارتا:چهههه؟...جدا؟؟؟؟
قشنگ قرمز شده بودم.
_ارههههه.
ارتا:پس تارا...ازت یه درخواست دارم...مال من میشی؟؟؟
_ینی چی؟؟منظورت اینه باهم بریم تو رابطه؟
ارتا نمیتوانست حرف بزند و فقط سرش را به نشانه تایید تکان داد.
_ا...ار..ارههه.
جفتمون تو شوک شدید بودیم.
بهم زل زدیم بعد یکم نگاش کردم کم کم یخمون آب شد.رفتیم رو مبل من کنارش نشستمو بغلش کردم اونم بوسم کرد.
ارتا:عشقم بریم یکمی قدم بزنیم تا شب!؟
_اره عزیزم بریم.
لباسمو عوض کردم و رفتم حیاط و زنجیر پاسکال به قلاده وصل کردم.
_پاسکال پسربیا بریم دور بزنیم هوا بخوریم.
پاسکال به نشانه تایید پارس کرد.
ارتا اومد بیرون با خنده گف:عجب...پس اسمش پاسکال.. چ خوشگله سگ خیلی خوبیه عشقم.بریم.
رفتیم داشتیم تو پیاده رو قدم میزدیم و به پارک رفتیم.همچی خوب بود اما یدفعه مامانمو داداشمو دیدم تو پارک داداشم یه لحظه منو دید.اول نشناخت بعد با دقت نگا کرد و تعجب کرد.
_ارتا ارتا بدو بیا باید از اینجا بریم الااان نپرس چیشده بت میگم فقط بدو.
ارتا با تعجب دنبالم اومد.سریع رفتم تو اولین فروشگاه و رفتم ته اون فروشگاه که دید نداشت.
ارتا:نفسم چیشدهه؟؟؟
_داداشم و مامانم تو پارک بوون و داداشم منو دید فک کنم به فنا رفتم.
ادامه پارت بعد
۱.۷k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.