فیک moon river 🌧💙پارت¹⁶
راوی « با رسیدن به اقامتگاه یئون عطر گل رزی که کل محوطه عمارتش رو پوشش میداد به سمت ریه هاش هدایت کرد و حس میکرد کمی از خستگیش رفع شده... ندیمه ها با دیدن کوک تعظیم کردن و رفتن یئون رو خبر کنن
کوک « وایسا ببینم....سولی کجاست؟
ندیمه « دارن با پرنسس کتاب میخونن
کوک « کتاب؟ خیلی خب باشه....توی قصر خوندن رمان ممنوع بود و اینکه یئون همیشه گیر میفتاد و مچش رو میگرفتم باعث میشد احساس قدرت بکنم....نیشخند شیطانی زدم و خیلی آروم رفتم داخل اتاق...
راوی « کوک عین شیری که شکارش رو پیدا کرده و آروم آروم بهش نزدیک میشه وارد اتاق شد.. حرکت کوک اونقدر کیوت و خنده دار بود که وون از خنده ترکید....ماجرا هیجانی بود پس پشت سر کوک رفت داخل
کوک « وقتی داخل اتاق شدم با دوتا جوجه کله پوک مواجح شدم که کتاب 200 صفحه ای تموم کرده بودن و به خاطر مرگ شخصیت اصلی داشتن زار میزدن....به به چشمم روشن...ملکه باید الگوی بقیه بانوان قصر باشه نه اینکه خودش خلاف بکنه
یئون « با شنیدن صدای امپراطور عین مرگ ترسیدیم و سولی از بس هول کرد با سر رفت تو دیوار و پخش زمین شد....خوشبختانه وون بود و جمعش کرد بردش...البته اینکه از خنده داشت جر میخورد از چشمم دور نموند...عالیجناب چرا یهو از پشت میاین همیشه؟
کوک « غافلگیر کردن شکار لذت خاصی داره
یئون « الان من شکارم؟ 🗿
کوک « نه خیر یه جوجه خنگ کیوتی که همیشه گیر میفته...🗿🤏🏻
یئون « صحیح....تازه ویندوزم بالا اومده بود و فهمیدم دقیقا کی جلوم نشسته....دلم خیلی برای امپراطور تنگ شده بود و اون دقیقا جلوم بود....فکر کنم کاراما باهام صلح کرده.....
کوک « اگه خوردن من تموم شد...یه چای با هم بخوریم
یئون « هان؟ اوه شیتتت....چیزه...🤦🏻♀️گند زدم رفت...بله بفرمایید...
راوی « یئون درحالی که توی دلش به خودش فحش میداد فنجان کوک رو پر چای کرد و هر دوتاشون در سکوت چایشون رو خوردن
یئون « عالیجناب
کوک « هوم؟
یئون « ملکه باید مهارت های رزمی بلد باشه درسته؟
کوک « باز تو یه رمان خوندی جوگیر شدی؟
یئون « یاععع.. یعنی شما هم این کتاب رو خوندین؟؟ـ
کوک « نه 🗿 ( او مای گاد گند زدی حاجی)
یئون « پس چطور میدونید ملکه توی داستان مبارز بوده؟
کوک « راجبش شنیدم....الان منو سیم جیم میکنی؟
یئون « نه نه.....خب میشه به من شمشیر زنی و تیراندازی یاد بدین؟؟🥺👈🏻👉🏻تروخدا
کوک «.... صد دفعه گفتن مظلوم نمایی نکن....اگه آسیب ببینی چی؟
یئون « حواسم رو جمع میکنم....خواهش میکنمممممم
کوک « آههه...خیلی خب اما با خودم تمرین میکنی....و باید حواسم بهت باشه..
یئون « میشه از امروز شروع کنیم!
کوک « 눈_눈
خودم این پارت رو خیلی دوست داشتم🗿🍫😂امیدوارم خوشتون بیاد
کوک « وایسا ببینم....سولی کجاست؟
ندیمه « دارن با پرنسس کتاب میخونن
کوک « کتاب؟ خیلی خب باشه....توی قصر خوندن رمان ممنوع بود و اینکه یئون همیشه گیر میفتاد و مچش رو میگرفتم باعث میشد احساس قدرت بکنم....نیشخند شیطانی زدم و خیلی آروم رفتم داخل اتاق...
راوی « کوک عین شیری که شکارش رو پیدا کرده و آروم آروم بهش نزدیک میشه وارد اتاق شد.. حرکت کوک اونقدر کیوت و خنده دار بود که وون از خنده ترکید....ماجرا هیجانی بود پس پشت سر کوک رفت داخل
کوک « وقتی داخل اتاق شدم با دوتا جوجه کله پوک مواجح شدم که کتاب 200 صفحه ای تموم کرده بودن و به خاطر مرگ شخصیت اصلی داشتن زار میزدن....به به چشمم روشن...ملکه باید الگوی بقیه بانوان قصر باشه نه اینکه خودش خلاف بکنه
یئون « با شنیدن صدای امپراطور عین مرگ ترسیدیم و سولی از بس هول کرد با سر رفت تو دیوار و پخش زمین شد....خوشبختانه وون بود و جمعش کرد بردش...البته اینکه از خنده داشت جر میخورد از چشمم دور نموند...عالیجناب چرا یهو از پشت میاین همیشه؟
کوک « غافلگیر کردن شکار لذت خاصی داره
یئون « الان من شکارم؟ 🗿
کوک « نه خیر یه جوجه خنگ کیوتی که همیشه گیر میفته...🗿🤏🏻
یئون « صحیح....تازه ویندوزم بالا اومده بود و فهمیدم دقیقا کی جلوم نشسته....دلم خیلی برای امپراطور تنگ شده بود و اون دقیقا جلوم بود....فکر کنم کاراما باهام صلح کرده.....
کوک « اگه خوردن من تموم شد...یه چای با هم بخوریم
یئون « هان؟ اوه شیتتت....چیزه...🤦🏻♀️گند زدم رفت...بله بفرمایید...
راوی « یئون درحالی که توی دلش به خودش فحش میداد فنجان کوک رو پر چای کرد و هر دوتاشون در سکوت چایشون رو خوردن
یئون « عالیجناب
کوک « هوم؟
یئون « ملکه باید مهارت های رزمی بلد باشه درسته؟
کوک « باز تو یه رمان خوندی جوگیر شدی؟
یئون « یاععع.. یعنی شما هم این کتاب رو خوندین؟؟ـ
کوک « نه 🗿 ( او مای گاد گند زدی حاجی)
یئون « پس چطور میدونید ملکه توی داستان مبارز بوده؟
کوک « راجبش شنیدم....الان منو سیم جیم میکنی؟
یئون « نه نه.....خب میشه به من شمشیر زنی و تیراندازی یاد بدین؟؟🥺👈🏻👉🏻تروخدا
کوک «.... صد دفعه گفتن مظلوم نمایی نکن....اگه آسیب ببینی چی؟
یئون « حواسم رو جمع میکنم....خواهش میکنمممممم
کوک « آههه...خیلی خب اما با خودم تمرین میکنی....و باید حواسم بهت باشه..
یئون « میشه از امروز شروع کنیم!
کوک « 눈_눈
خودم این پارت رو خیلی دوست داشتم🗿🍫😂امیدوارم خوشتون بیاد
۸۵.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.