فیک کوک ( عشق ) پارت 3
از زبان ا/ت :
فردا که رفتم رستوران بازم اونجا بود.
نهال بهم گفت : دختر دیروز چی شده که رییس میگه رستورانو گذاشته بودید رو سرتون؟
براش همه چیو تعریف کردم و گفت : وایی دختر خوش به حالتا.
گفتم: چی منو میگی!! کم مونده گیر همچین ادمی بیوفتم.
رییس اومد گفت : ا/ت برو میز شماره 18 سفارش شونو ببر نهال تو هم سفارش میز 11 رو بگیر.
رفتیم سر کارمون که متوجه شدم جونگ کوک داره نگام می کنه.
بعد که سفارشارو دادم نهال گفت : داره بهت نگاه می کنه ها
عصبی شدم و رفتم سمت میزش و مچ دستشو گرفتم و کشوندمش دنبالم.
گفت : ا/ت چی شده؟
بردمش توی اتاقه وسایل گارسونا گفتم : باچه رویی به من نگاه می کنی؟ هااا؟ بعد از کی تاحالا انقدر صمیمیم که میگی ا/ت؟
لبخند زد و گفت: پس بهت چی بگم ها؟
گفتم : ا/ت خانم اقا جنگ کوک!
صورتشو اورد جلوم و با اخم گفت : من نمیتونم بهت بگم خانم
گفتم : چه پرو
گفت : من پرو تر از این حرفام چی فکر کردی؟
گفتم : مثلا چی کارم می خوای بکنی؟
بهم نگاه کرد بعد دستشو گذاشت رو کمرم و لباشو گذاشت رو لبای و بعد برداشت.
گفت : خب از این پیشتر می خوای ببینی؟ هوم؟
زدم تو دهنش و گفتم : بیشعور.
بعد گفتم: برو بیرون
دستشو گذاشت روی صورتش و گفت : که اینطور.
بعد رفت منم سریع لباس کارمو در اوردم و لباس نیم تنه استین بلند مشکیمو و شلوار جین مشکیمو تنم کردم.
گوشیمو برداشتم و به رییس گفتم : من ی چند روزی نمیام فعلا خداحافظ.
بعد رفتم و رییس داد زد گفت : ا/ت کجا میری؟
نهال اومد دنبالم و گفت : چیکارت کرد؟
گفتم : یه دیوونه روانیه که فقط مزاحمم میشه.
یهو جونگ کوک اومد سمتم و گفت : خب مزاحم اره؟
نهال گفت : هوش چته مرتیکه
مچ دستمو گرفت و کشوند دنباله خودش. داد زدم گفتم : چیکار می کنی روانی.
نهال اومد دنبالمونو گفت : چی کار می کنی؟
گفتم : نهال برو خودم حسابشو میرسم.
بعد نهال سریع رفت به پلیس خبر بده. به جونگ کوک نگاه کردم و گفتم : چیکارم داری ولم کن.
سوار ماشینم کرد و بردم یه جایی. بعد پیاده شدیم. یه عمارت بود جلوی ماشین وایستاده بودیم.
گفت : تا وقتی ادم نشی همینجا میمونیم.
گفتم : جونگ کوک این چه کاریه مگه دیوونه ای؟
گفت : اره دیوونم دیوونه تو شدم ........... عاشقت شدم.
گفتم : وا وا چه حرفا...... کی عاشق یه گارسون بی پدر و مادر میشه ها؟
گفت : من ...... منی که شب روزم با تو میگذره
گفتم : خب نگذره.
داد زد گفت : نمیشه مگه عشق الکیه ها؟
بعد بردم تو و درو قفل کرد. گریم گرفت. ترسیده بودم چشام پر اشک بود نشستم روی مبل و اروم گفتم : خدایا نجاتم بده از دست این.
گفت : اتاقت طبقه بالاعه توی راهرو اتاق اخر سمت چپ.
اشکامو پاک کردم و گفتم : نترس امروز از اینجا میرم.
گفت : به همین خیال باش.
بعد رفت توی اتاق خودش و درو بست. اروم پاشدم و رفتم توی همون اتاقی که گفت خیلی مرتب و خوشگل بود.
اروم نشستم روی تخت و گفتم : آیییی گیر چه کسایی میوفتم این عاشق نی روانیه.
بعد اروم خوابم برد.
( یک ساعت بعد)
بعد اومد توی اتاقم بیدار شدم ولی چشامو بسته بودم فک کنه خوابم . گفت : اخه دختر تو چیکارم کردی. دیگه هوش از سرم پریده. حتی دیگه شب با فکر تو خوابم میبره. چجوری بزارم بری؟ ها چجوری دل بکنم ازت؟
بعد از اتاق رفت بیرون و درو اروم بست. به نهال زنگ زدم و گفت : ا/ت به پلیس خبر بدم؟
گفتم : نه کاریم نداره به فکر من نباش
گفت : باشه به خاطر تو به پلیس نمیگم ولی قول نمیدم به فکرت نباشم.
خندیدم و قطع کردم.
جونگ کوک اومد توی اتاق و گفت : گرسنت نیست؟
گفتم : نه ممنون
گفت : میبینم به فکر فرار نیستی نه ؟
رفتم سمتش و گفتم : چرا هستم بالاخره میترسم.
گفت : از چی می ترسی؟
به چشاش خیره شدم و گفتم : ازین که کسه اشتباهی عاشقم باشه و منم گیر خودش بندازه.
لبخند از روی صورتش رفت و نفس عمیق کشید و گفت : یعنی من ادم بدیم؟
گفتم : کاری که کردی خیلی بده. یه دختر رو توی خونت حبس کردی!
گفت : تا قبول نکنه که عاشقتم نمیزارم بری.
بعد از اتاق رفت بیرون. داد زدم و گفتم : روانی خودم فرار می کنم.
از زبان جونگ کوک :
انگار نفرین شده بودم. اونجوری که نگام می کرد قلبم تند میزد. می خواستم برای خودم باشه . کسی بهش نگاه نکنه. برای خوده خودم باشه.
از بان ا/ت :
رفتم بیرون اتاق طبقه پایین که برم دستشویی. جونگ کوک گفت : کجا؟
بهش حتی نگاهم نکردم رفتم سمت دستشویی . اومد دنبالم و وقتی در دستشویی رو باز کردم پشتم بود و رو کردم بهش و اخم کردم گفتم : میخوای بیا تو؟
گفت : ببخشید من میرم.
بعد رفت منم یه لبخند زدم.
۰۰۰۰۰۰۰۰
فردا که رفتم رستوران بازم اونجا بود.
نهال بهم گفت : دختر دیروز چی شده که رییس میگه رستورانو گذاشته بودید رو سرتون؟
براش همه چیو تعریف کردم و گفت : وایی دختر خوش به حالتا.
گفتم: چی منو میگی!! کم مونده گیر همچین ادمی بیوفتم.
رییس اومد گفت : ا/ت برو میز شماره 18 سفارش شونو ببر نهال تو هم سفارش میز 11 رو بگیر.
رفتیم سر کارمون که متوجه شدم جونگ کوک داره نگام می کنه.
بعد که سفارشارو دادم نهال گفت : داره بهت نگاه می کنه ها
عصبی شدم و رفتم سمت میزش و مچ دستشو گرفتم و کشوندمش دنبالم.
گفت : ا/ت چی شده؟
بردمش توی اتاقه وسایل گارسونا گفتم : باچه رویی به من نگاه می کنی؟ هااا؟ بعد از کی تاحالا انقدر صمیمیم که میگی ا/ت؟
لبخند زد و گفت: پس بهت چی بگم ها؟
گفتم : ا/ت خانم اقا جنگ کوک!
صورتشو اورد جلوم و با اخم گفت : من نمیتونم بهت بگم خانم
گفتم : چه پرو
گفت : من پرو تر از این حرفام چی فکر کردی؟
گفتم : مثلا چی کارم می خوای بکنی؟
بهم نگاه کرد بعد دستشو گذاشت رو کمرم و لباشو گذاشت رو لبای و بعد برداشت.
گفت : خب از این پیشتر می خوای ببینی؟ هوم؟
زدم تو دهنش و گفتم : بیشعور.
بعد گفتم: برو بیرون
دستشو گذاشت روی صورتش و گفت : که اینطور.
بعد رفت منم سریع لباس کارمو در اوردم و لباس نیم تنه استین بلند مشکیمو و شلوار جین مشکیمو تنم کردم.
گوشیمو برداشتم و به رییس گفتم : من ی چند روزی نمیام فعلا خداحافظ.
بعد رفتم و رییس داد زد گفت : ا/ت کجا میری؟
نهال اومد دنبالم و گفت : چیکارت کرد؟
گفتم : یه دیوونه روانیه که فقط مزاحمم میشه.
یهو جونگ کوک اومد سمتم و گفت : خب مزاحم اره؟
نهال گفت : هوش چته مرتیکه
مچ دستمو گرفت و کشوند دنباله خودش. داد زدم گفتم : چیکار می کنی روانی.
نهال اومد دنبالمونو گفت : چی کار می کنی؟
گفتم : نهال برو خودم حسابشو میرسم.
بعد نهال سریع رفت به پلیس خبر بده. به جونگ کوک نگاه کردم و گفتم : چیکارم داری ولم کن.
سوار ماشینم کرد و بردم یه جایی. بعد پیاده شدیم. یه عمارت بود جلوی ماشین وایستاده بودیم.
گفت : تا وقتی ادم نشی همینجا میمونیم.
گفتم : جونگ کوک این چه کاریه مگه دیوونه ای؟
گفت : اره دیوونم دیوونه تو شدم ........... عاشقت شدم.
گفتم : وا وا چه حرفا...... کی عاشق یه گارسون بی پدر و مادر میشه ها؟
گفت : من ...... منی که شب روزم با تو میگذره
گفتم : خب نگذره.
داد زد گفت : نمیشه مگه عشق الکیه ها؟
بعد بردم تو و درو قفل کرد. گریم گرفت. ترسیده بودم چشام پر اشک بود نشستم روی مبل و اروم گفتم : خدایا نجاتم بده از دست این.
گفت : اتاقت طبقه بالاعه توی راهرو اتاق اخر سمت چپ.
اشکامو پاک کردم و گفتم : نترس امروز از اینجا میرم.
گفت : به همین خیال باش.
بعد رفت توی اتاق خودش و درو بست. اروم پاشدم و رفتم توی همون اتاقی که گفت خیلی مرتب و خوشگل بود.
اروم نشستم روی تخت و گفتم : آیییی گیر چه کسایی میوفتم این عاشق نی روانیه.
بعد اروم خوابم برد.
( یک ساعت بعد)
بعد اومد توی اتاقم بیدار شدم ولی چشامو بسته بودم فک کنه خوابم . گفت : اخه دختر تو چیکارم کردی. دیگه هوش از سرم پریده. حتی دیگه شب با فکر تو خوابم میبره. چجوری بزارم بری؟ ها چجوری دل بکنم ازت؟
بعد از اتاق رفت بیرون و درو اروم بست. به نهال زنگ زدم و گفت : ا/ت به پلیس خبر بدم؟
گفتم : نه کاریم نداره به فکر من نباش
گفت : باشه به خاطر تو به پلیس نمیگم ولی قول نمیدم به فکرت نباشم.
خندیدم و قطع کردم.
جونگ کوک اومد توی اتاق و گفت : گرسنت نیست؟
گفتم : نه ممنون
گفت : میبینم به فکر فرار نیستی نه ؟
رفتم سمتش و گفتم : چرا هستم بالاخره میترسم.
گفت : از چی می ترسی؟
به چشاش خیره شدم و گفتم : ازین که کسه اشتباهی عاشقم باشه و منم گیر خودش بندازه.
لبخند از روی صورتش رفت و نفس عمیق کشید و گفت : یعنی من ادم بدیم؟
گفتم : کاری که کردی خیلی بده. یه دختر رو توی خونت حبس کردی!
گفت : تا قبول نکنه که عاشقتم نمیزارم بری.
بعد از اتاق رفت بیرون. داد زدم و گفتم : روانی خودم فرار می کنم.
از زبان جونگ کوک :
انگار نفرین شده بودم. اونجوری که نگام می کرد قلبم تند میزد. می خواستم برای خودم باشه . کسی بهش نگاه نکنه. برای خوده خودم باشه.
از بان ا/ت :
رفتم بیرون اتاق طبقه پایین که برم دستشویی. جونگ کوک گفت : کجا؟
بهش حتی نگاهم نکردم رفتم سمت دستشویی . اومد دنبالم و وقتی در دستشویی رو باز کردم پشتم بود و رو کردم بهش و اخم کردم گفتم : میخوای بیا تو؟
گفت : ببخشید من میرم.
بعد رفت منم یه لبخند زدم.
۰۰۰۰۰۰۰۰
۱۷.۱k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.