P12
حرفم که تموم شد سرم رو از بغل گوشش کشیدم کنار و فقط نگاهم رو به زمین دادم منتظر بودم جین چیزی بگه اصلا دعوام کنه ، مسخرم کنه با این که میدونستم جین هرگز همچین کارایی نمیکنه ، یکم که نگاهم زمین بود جین اومد نزدیکم و بغلم کرد بعدم دستش رو نوازش وار روی کمرم کشید و گفت : ا/ت
ا/ت : هوم
جین : از اینکه اینو شنیدم خیلی خوشحالم
ا/ت : چرا ؟
جین : همیشه منتظر بودم که تو و جونگ کوک عاشق هم بشین
ا/ت : اما الان فقط منم که ...
نذاشت حرفم تموم بشه و سریع پرید وسط حرفم و گفت : مگه تو میدونی ؟
ا/ت : چی ؟
جین : احساسات جونگ کوکو
چیزی نگفتم راست میگفت من چیزی راجب احساسات اون نمیدونستم پس نمیتونم بگم چه احساساتی داره ، مغزم میگفت خوش خیالی نکن ولی قلبم میگفت شاید اونم اینطوری باشه ولی نمیتونم زیاد به قلبم اعتماد کنم چون فکر میکنم احتمالش تقریبا زیر صفره ، قبلا تو یه روانشناسی خوندم که وقتی کسی ، کسی رو دوست داره ناخوداگاه فکر میکنه طرف مقابلم اونو دوست داره اما واقعا به احساسات شخص مقابل بستگی داره پس من نمیتونم توی ذهنم احساسات اونو تصورم کنم مگر اینکه خیال خودم باشه .
با همه این فکرا گفتم : راست میگی .
جین : ا/ت فکر کنم اگه فقط یکم منتظر بمونی جونگ کوکم احساساتشو نشون میده .
چیزی نگفتم و فقط یه نفس عمیق کشیدم .
جین : یادمه یه بار از جیمین شنیده بودم که بهت گفته بود اگه بتونی قلبشو بدست بیاری تا اخر عمر دوستت داره ، ا/ت بهت راست گفته جونگ کوک همچین آدمیه .
از بغلش آوردم بیرون و پیشونیم و بوسید بعدم رو سرم دست کشید گفت : ا/ت حتی اگه احساسات اون فرق میکرد تو نمیتونی برای همیشه مخفیش کنی .
ا/ت : یعنی چی ؟
جین : دوست داشتن هیچ وقت پنهون نمیمونه ا/ت و یه روزی اونی که نباید میفهمه پس بهتره قبل از اینکه بفهمه تو بگی
ا/ت : هوم
جین : از اینکه اینو شنیدم خیلی خوشحالم
ا/ت : چرا ؟
جین : همیشه منتظر بودم که تو و جونگ کوک عاشق هم بشین
ا/ت : اما الان فقط منم که ...
نذاشت حرفم تموم بشه و سریع پرید وسط حرفم و گفت : مگه تو میدونی ؟
ا/ت : چی ؟
جین : احساسات جونگ کوکو
چیزی نگفتم راست میگفت من چیزی راجب احساسات اون نمیدونستم پس نمیتونم بگم چه احساساتی داره ، مغزم میگفت خوش خیالی نکن ولی قلبم میگفت شاید اونم اینطوری باشه ولی نمیتونم زیاد به قلبم اعتماد کنم چون فکر میکنم احتمالش تقریبا زیر صفره ، قبلا تو یه روانشناسی خوندم که وقتی کسی ، کسی رو دوست داره ناخوداگاه فکر میکنه طرف مقابلم اونو دوست داره اما واقعا به احساسات شخص مقابل بستگی داره پس من نمیتونم توی ذهنم احساسات اونو تصورم کنم مگر اینکه خیال خودم باشه .
با همه این فکرا گفتم : راست میگی .
جین : ا/ت فکر کنم اگه فقط یکم منتظر بمونی جونگ کوکم احساساتشو نشون میده .
چیزی نگفتم و فقط یه نفس عمیق کشیدم .
جین : یادمه یه بار از جیمین شنیده بودم که بهت گفته بود اگه بتونی قلبشو بدست بیاری تا اخر عمر دوستت داره ، ا/ت بهت راست گفته جونگ کوک همچین آدمیه .
از بغلش آوردم بیرون و پیشونیم و بوسید بعدم رو سرم دست کشید گفت : ا/ت حتی اگه احساسات اون فرق میکرد تو نمیتونی برای همیشه مخفیش کنی .
ا/ت : یعنی چی ؟
جین : دوست داشتن هیچ وقت پنهون نمیمونه ا/ت و یه روزی اونی که نباید میفهمه پس بهتره قبل از اینکه بفهمه تو بگی
۱۸.۷k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.