فیک ستارگان درخشان پارت ٢٠
از زبان هانا
برگشتم و به می چا نگاه کردم
هانا : واقعا تمام اینا کار تو بود ؟!
می چا : باورش سخته نه ؟…اینکه ببینی تمام این کارا رو یک دختر آروم و خجالتی انجام داده باشه ؟…هیچ وقت فکر نمی کردی که کار من باشه نه ؟…ولی گول خوردی کیم هانا…
می چا همینجوری به سمتم میومد و من از ترس به عقب قدم برمی داشتم
می چا : واقعا فکر کردی طرفدارتم ؟!...مسخرست…من ازت متنفرم…از دیدن دوبارت حالم بهم میخوره…تو مسبب همه این اتفاق ها هستی…ازت متنفرم کیم هانا
خشم رو می تونستم توی چشماش ببینم…ولی چرا آنقدر از من متنفر بود ؟!...یهو به سمتم هجوم آورد و با دستاش گلوم رو فشار داد…
می چا : باید همون روز میکشتمت…ولی میخواستم عذاب بکشی…تو لیاقت زنده بودن رو نداری
با دستام سعی کردم کمی از فشار دستاش رو کم کنم ولی بی فایده بود…خون جلوی چشماش رو گرفته بود و می خواست واقعا من رو بکشه !...دستم رو دراز کردم تا بتونم گلدونی که روی میز بود رو بردارم…ولی ازم دور بود…دیگه داشت چشمام سیاهی میرفت که بالاخره دستم به گلدون رسید و بدون معطلی گلدون رو محکم زدم توی سرش تا بلکه گلوم از حصار دستاش آزاد بشه و بتونم نفسی تازه کنم…نفس نفس زنان از روی مبل بلند شدم و سعی کردم راهی برای فرار پیدا کنم که گوشیم زنگ خورد با عجله گوشی رو برداشتم و تماس رو وصل کردم و گفتم
جی هو : ها…
هانا : کمکم کن…اون فرد اینجاست…می خواد من رو بکشه…
جی هو : هانا چی شده ؟!...کی اونجاست ؟!
هانا : فهمیدم اون فرد سیاه پوش کیه…می خواد منو بکشه…اون…
با پرت شدن گوشیم از دستم حرف نصفه موند
می چا : دختره ی عوضی به من حمله می کنی ؟
سریع با تمام توانم فرار کردم که می چا از پشت حلم داد و سرم محکم خورد به لبه میز و دیگه چیزی نفهمیدم…
از زبان جی هو
شوکه به گوشی خیره شده بودم…یعنی چه اتفاقی برای هانا افتاده ؟!...که سایه کسی رو دیدم…برگشتم که با جیمین روبرو شدم
جیمین : بیا قهوت…جی هو چی شده ؟!...چرا رنگت پریده ؟!
جی هو : هانا…هانا…
جیمین : هانا چی ؟!
با چشمای اشکیم به جیمین خیره شدم و گفتم
جی هو : اون فرد می خواد هانا رو بکشه
…..
با ماشین پشت سر آمبولانس به سمت بیمارستان میرفتیم…
جی هو : اگر هانا کاریش بشه هیچوقت خودم رو نمیبخشم…اگر توی خونه تنهاش نمیزاشتم این اتفاق براش نمی افتاد😭
جیمین : جی هو تقصیر تو نیست…گریه نکن هانا حالش خوب میشه
به بیمارستان رسیدیم سریع از ماشین پیاده شدم و پشت سر پرستار ها میدویدم که پرستار ها وارد اتاق عمل شدن و من و جیمین روی صندلی های انتظار منتظر هانا موندیم که یهو بچه ها رسیدن و با نگرانی پرسیدن
می هی : چه اتفاقی افتاده ؟!
جی هو : همش تقصیر منه…اگه تنهاش نمیزاشتم اون بهش حمله نمی کرد😭
جیهوپ : کی ؟!
کنیا : جی هو درست حرف بزن ببینم چی میگی
جیمین : هانا خونه تنها بود و اون فرد سیاه پوش بهش حمله کرد و الان هم توی اتاق عمله
کنیا : چی ؟!
جونگ کوک : حالش خیلی بده ؟!
جی هو : به سرش ضربه خورده بود…از سرش خون میومد
بچه ها با غم زیادی هر کدوم گوشه ای نشسته بودن و منتظر بودن…با بیرون اومدن دکتر از اتاق عمل همه به سمتش هجوم بردند
جی هو : آقای دکتر حالش چطوره ؟
دکتر : خوشبختانه زود به بیمارستان رسیدند و تونستیم عمل رو به خوبی انجام بدیم…
همه از حرف دکتر خوشحال شده بودند و همدیگر رو بغل کردند که دکتر گفت…
دکتر : ولی هنوز برای خوشحالی زوده…
جونگ کوک : منظورتون چیه آقای دکتر ؟!
دکتر : ما عمل رو به خوبی انجام دادیم ولی…همه چیز بعد بیدار شدن بیمار مشخص میشه…راستش ضربه شدیدی به سرشون خورده و این ضربه میتونه عوارض زیادی هم داشته باشه
جی هو : چی ؟!
احساس کردم دنیا داره رو سرم خراب میشه…اصلا حالم خوب نبود…جیمین کمکم کرد تا روی صندلی بشینم…گریم گرفته بود…همه اینا تقصیر من بود
جی هو : همش تقصیر منه…هانا به خاطر من توی این وضعیته…به خاطر من هانا به این حال افتاده😭
می هی : جی هو آروم باش
ولی من حالم اصلا خوب نبود و هر لحظه گریم شدید تر میشد…قلبم درد میکرد…نمیتونستم تحمل کنم بهترین دوستم توی این حال باشه…اگر اتفاقی براش بیفته من هیچوقت خودم رو نمی بخشم😭💔
#فیک
#بی_تی_اس#فیک_بی_تی_اس
#جونگ_کوک#فیک_جونگ_کوک
#تهیونگ#فیک_تهیونگ
#جیمین#فیک_جیمین
#جیهوپ#فیک_جیهوپ
#نامجون#فیک_نامجون
#شوگا#فیک_شوگا
#جین#فیک_جین
برگشتم و به می چا نگاه کردم
هانا : واقعا تمام اینا کار تو بود ؟!
می چا : باورش سخته نه ؟…اینکه ببینی تمام این کارا رو یک دختر آروم و خجالتی انجام داده باشه ؟…هیچ وقت فکر نمی کردی که کار من باشه نه ؟…ولی گول خوردی کیم هانا…
می چا همینجوری به سمتم میومد و من از ترس به عقب قدم برمی داشتم
می چا : واقعا فکر کردی طرفدارتم ؟!...مسخرست…من ازت متنفرم…از دیدن دوبارت حالم بهم میخوره…تو مسبب همه این اتفاق ها هستی…ازت متنفرم کیم هانا
خشم رو می تونستم توی چشماش ببینم…ولی چرا آنقدر از من متنفر بود ؟!...یهو به سمتم هجوم آورد و با دستاش گلوم رو فشار داد…
می چا : باید همون روز میکشتمت…ولی میخواستم عذاب بکشی…تو لیاقت زنده بودن رو نداری
با دستام سعی کردم کمی از فشار دستاش رو کم کنم ولی بی فایده بود…خون جلوی چشماش رو گرفته بود و می خواست واقعا من رو بکشه !...دستم رو دراز کردم تا بتونم گلدونی که روی میز بود رو بردارم…ولی ازم دور بود…دیگه داشت چشمام سیاهی میرفت که بالاخره دستم به گلدون رسید و بدون معطلی گلدون رو محکم زدم توی سرش تا بلکه گلوم از حصار دستاش آزاد بشه و بتونم نفسی تازه کنم…نفس نفس زنان از روی مبل بلند شدم و سعی کردم راهی برای فرار پیدا کنم که گوشیم زنگ خورد با عجله گوشی رو برداشتم و تماس رو وصل کردم و گفتم
جی هو : ها…
هانا : کمکم کن…اون فرد اینجاست…می خواد من رو بکشه…
جی هو : هانا چی شده ؟!...کی اونجاست ؟!
هانا : فهمیدم اون فرد سیاه پوش کیه…می خواد منو بکشه…اون…
با پرت شدن گوشیم از دستم حرف نصفه موند
می چا : دختره ی عوضی به من حمله می کنی ؟
سریع با تمام توانم فرار کردم که می چا از پشت حلم داد و سرم محکم خورد به لبه میز و دیگه چیزی نفهمیدم…
از زبان جی هو
شوکه به گوشی خیره شده بودم…یعنی چه اتفاقی برای هانا افتاده ؟!...که سایه کسی رو دیدم…برگشتم که با جیمین روبرو شدم
جیمین : بیا قهوت…جی هو چی شده ؟!...چرا رنگت پریده ؟!
جی هو : هانا…هانا…
جیمین : هانا چی ؟!
با چشمای اشکیم به جیمین خیره شدم و گفتم
جی هو : اون فرد می خواد هانا رو بکشه
…..
با ماشین پشت سر آمبولانس به سمت بیمارستان میرفتیم…
جی هو : اگر هانا کاریش بشه هیچوقت خودم رو نمیبخشم…اگر توی خونه تنهاش نمیزاشتم این اتفاق براش نمی افتاد😭
جیمین : جی هو تقصیر تو نیست…گریه نکن هانا حالش خوب میشه
به بیمارستان رسیدیم سریع از ماشین پیاده شدم و پشت سر پرستار ها میدویدم که پرستار ها وارد اتاق عمل شدن و من و جیمین روی صندلی های انتظار منتظر هانا موندیم که یهو بچه ها رسیدن و با نگرانی پرسیدن
می هی : چه اتفاقی افتاده ؟!
جی هو : همش تقصیر منه…اگه تنهاش نمیزاشتم اون بهش حمله نمی کرد😭
جیهوپ : کی ؟!
کنیا : جی هو درست حرف بزن ببینم چی میگی
جیمین : هانا خونه تنها بود و اون فرد سیاه پوش بهش حمله کرد و الان هم توی اتاق عمله
کنیا : چی ؟!
جونگ کوک : حالش خیلی بده ؟!
جی هو : به سرش ضربه خورده بود…از سرش خون میومد
بچه ها با غم زیادی هر کدوم گوشه ای نشسته بودن و منتظر بودن…با بیرون اومدن دکتر از اتاق عمل همه به سمتش هجوم بردند
جی هو : آقای دکتر حالش چطوره ؟
دکتر : خوشبختانه زود به بیمارستان رسیدند و تونستیم عمل رو به خوبی انجام بدیم…
همه از حرف دکتر خوشحال شده بودند و همدیگر رو بغل کردند که دکتر گفت…
دکتر : ولی هنوز برای خوشحالی زوده…
جونگ کوک : منظورتون چیه آقای دکتر ؟!
دکتر : ما عمل رو به خوبی انجام دادیم ولی…همه چیز بعد بیدار شدن بیمار مشخص میشه…راستش ضربه شدیدی به سرشون خورده و این ضربه میتونه عوارض زیادی هم داشته باشه
جی هو : چی ؟!
احساس کردم دنیا داره رو سرم خراب میشه…اصلا حالم خوب نبود…جیمین کمکم کرد تا روی صندلی بشینم…گریم گرفته بود…همه اینا تقصیر من بود
جی هو : همش تقصیر منه…هانا به خاطر من توی این وضعیته…به خاطر من هانا به این حال افتاده😭
می هی : جی هو آروم باش
ولی من حالم اصلا خوب نبود و هر لحظه گریم شدید تر میشد…قلبم درد میکرد…نمیتونستم تحمل کنم بهترین دوستم توی این حال باشه…اگر اتفاقی براش بیفته من هیچوقت خودم رو نمی بخشم😭💔
#فیک
#بی_تی_اس#فیک_بی_تی_اس
#جونگ_کوک#فیک_جونگ_کوک
#تهیونگ#فیک_تهیونگ
#جیمین#فیک_جیمین
#جیهوپ#فیک_جیهوپ
#نامجون#فیک_نامجون
#شوگا#فیک_شوگا
#جین#فیک_جین
۴۰.۳k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.