فیک کوک (سرنوشت من)پارت۴۸
فردا
از زبان ا/ت
حتی جرات نمیکنم برم پایین صبحونه بخورم چون نمیخوام با هیچکدوم روبه رو بشم ولی گشنمه خب..
شلوار لی گشادم رو با یه تاپ پوشیدم موهامو گوجه ای بستم چشمم به گردنبندی که همیشه توی گردنم بود افتاد همونی که جونگ کوک روز ولنتاین بهم دادش یه لبخند غمگینی زدم توی آینه و رفتم پایین قشنگ با دقت میرفتم که با جونگ کوک و تهیونگ و آنا برخورد نکنم..
خب اینورا نیستن پس برم با خیال راحت صبحونه رو خوردم و رفتم بیرون که قدم بزنم یهو یکی از موهایی که گوجهای بسته بودم گرفت و گفت : کجا ؟
صدای جونگ کوک بود گفتم : ولم کن به تو چه
گفت : با این سر و وضع که شونه هات رو انداختی بیرون کجا میری تک و تنها
موهام رو ول کرد برگشتم سمتش و دستام رو روی سینم گره کردمو گفتم : ببخشید آقای جئون ولی به شما ربطی نداره..
گفت : زبون باز کردی پارک ا/ت
پوزخند زدم و گفتم : فکر نکن ازت میترسم
دستاش رو کرد توی جیبش و خندید
آخ چقدر قشنگ میخنده محو خندش بودم که گفت : نمیترسی الان میفهمیم
انداختم روی کولش داد زدم و گفتم : ولم کن جونگ کوک ولم کن بزارم زمین
گفت : ساکت ، هیچکس جرات نداشت بهش چیزی بگه بردم سمته صندلی گذاشتم روی صندلی خم شد روم فکر کردم میخواد ببوستم ضربان قلبم از ۱۰۰۰ هم گذشته بود چشمام رو محکم بستم و صورتم رو گرفتم سمته مخالفش
با خباثت و آروم گفت : حالا دیدی تو هم ازم میترسی
انگار فقط میخواست اذیتم کنه زل زدم توی همون فاصله کم به چشماش که لبخنده کجی زد و رفت
بازم منو به بازی گرفت و فکر کرد کیه.
به راهش داشتم نگاه میکردم که چقدر بدون مقاومتم که قول هر حرکتش رو میخورم و محوش میشم اون که همون آدم کش مغروره که باعث شکنجه همه میشه
از زبان ا/ت
حتی جرات نمیکنم برم پایین صبحونه بخورم چون نمیخوام با هیچکدوم روبه رو بشم ولی گشنمه خب..
شلوار لی گشادم رو با یه تاپ پوشیدم موهامو گوجه ای بستم چشمم به گردنبندی که همیشه توی گردنم بود افتاد همونی که جونگ کوک روز ولنتاین بهم دادش یه لبخند غمگینی زدم توی آینه و رفتم پایین قشنگ با دقت میرفتم که با جونگ کوک و تهیونگ و آنا برخورد نکنم..
خب اینورا نیستن پس برم با خیال راحت صبحونه رو خوردم و رفتم بیرون که قدم بزنم یهو یکی از موهایی که گوجهای بسته بودم گرفت و گفت : کجا ؟
صدای جونگ کوک بود گفتم : ولم کن به تو چه
گفت : با این سر و وضع که شونه هات رو انداختی بیرون کجا میری تک و تنها
موهام رو ول کرد برگشتم سمتش و دستام رو روی سینم گره کردمو گفتم : ببخشید آقای جئون ولی به شما ربطی نداره..
گفت : زبون باز کردی پارک ا/ت
پوزخند زدم و گفتم : فکر نکن ازت میترسم
دستاش رو کرد توی جیبش و خندید
آخ چقدر قشنگ میخنده محو خندش بودم که گفت : نمیترسی الان میفهمیم
انداختم روی کولش داد زدم و گفتم : ولم کن جونگ کوک ولم کن بزارم زمین
گفت : ساکت ، هیچکس جرات نداشت بهش چیزی بگه بردم سمته صندلی گذاشتم روی صندلی خم شد روم فکر کردم میخواد ببوستم ضربان قلبم از ۱۰۰۰ هم گذشته بود چشمام رو محکم بستم و صورتم رو گرفتم سمته مخالفش
با خباثت و آروم گفت : حالا دیدی تو هم ازم میترسی
انگار فقط میخواست اذیتم کنه زل زدم توی همون فاصله کم به چشماش که لبخنده کجی زد و رفت
بازم منو به بازی گرفت و فکر کرد کیه.
به راهش داشتم نگاه میکردم که چقدر بدون مقاومتم که قول هر حرکتش رو میخورم و محوش میشم اون که همون آدم کش مغروره که باعث شکنجه همه میشه
۱۲۳.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.