p61
p61
با این حرف تازه فهمیدم اون فرد منم... ولی طوری نشون دادم که انگار چیزی نفهمیدم
جیهوپ. اوه متاسفم(میدونن اتس)
کوک. نه بیخیال ادامه بدیم
ات. سرویس بهداشتی کجاس؟
جین. کوک راهنمایش کن
کوک...... باشه از این طرف
هوفففف خدایا من محو کن پشت سرش راه افتادم که منو به داخل خونه برد...
کوک. هنوزم بلاکم؟
ات. دلیلی ندارم از بلاکی درت بیارم
کوک. اینجاست
بدون هیچ حرفی رفتم داخل... دستامو شستمو تا درو باز کردم توی بغل گرمی فرو رفتم... دوباره نه نمیخوام...
ات. ولم کن داری چیکار میکنی
کوک. ات... سه سال این بغل گرمو ازم گرفتی لطفا فقط چند ثانیه...
چیزی نگفتم همنجوری که بغلم کرده بودو موهامو نوازش میکرد گفتم...
ات. همش تقصیرخودته... تمام این دوری جدایی سختی هایی که کشیدم همش تقصیر خودته...
کوک. میدونم.... میدونم ولی من پشیمونم خیلی زیاد بیشتر از چیزی که فکرشو کنی بعد رفتنت نابود شدم...
ات. تو هنوز یاد نگرفتی گاهی اوقات پشیمونی هیچ تاثیری روی قلب شکسته نداره؟
خودمو از جدا کردمو گفتم...
ات. همش گذشت... دیگه مهم نیستی برام... همونطوری که من برات مهم نبودم
بدون توجه بهش رفتم حیاط کیفمو گوشیمو برداشتم گفتم
ات. جیمین هیونگ تولدت مبارک باشه امیدوارم سال های خوشی رو داشته باشی این کادوعه من به توعه اینم از طرف میاس گفت بهت بدم... من باید برم فعلا
اعضا به جز کوک. چرا؟ چیزی شد؟
ات. نه مینهو منتظرمه باید برم خونه بنگچان (الکی برای حرص دادن پسرم)
نامجون. این وقت شب؟
ات. به کار فوری پیش امده خب خدافظ
جیمین. بزار بدرقت کنم
جیمین تا دم در بدرقم کرد میخواستم برم که گفت..
جیمین. ات؟
ات. بله؟
جیمین. راستش من شماره م...
ات. خودش بهم گفت(خنده)
جیمین. عه.. من ازش خوشم امده ولی نمیدونم چطوری بهش بگم!
ات. خودم بهش میکم ولی تضمینی نمیکنم بعد گفتنش زنده باشه
جیمین.(خنده)
ات. خب خدانگهدار
جیمین. خدافظ مراقب خودت باش.. راستی
ات. هوم؟
جیمین. الکی گفتی میری خونه بنگچان؟(نگاه شیطون)
ات. آره تا حرصش در بیاد
جیمین. و در آمد
ات. خب دیگه واقعا خدافظ
جیمین. خدافظ
از اونجا دور شدم روی نیمکت پارک نزدیک اونجا نشستم بغضی که گلمو چنگ میزد رو شکستم اشکام همینطوری سرازیر بود ساعت12شب بودو من بلند بلند گریه میکردم احساس سنگینی میکردم....
ویو کوک
بعد رفتن ات حالم اصلا خوب نبود تصمیم گرفتم برم هوا بخورم
کوک. گایز من میرم یکم هوا بخورم
جیمین. کوک... ات دروغ گفت
کوک. چیو
جیمین. خونه بنگچان(ای خیانت کار)
لبخند محوی روی صورتم نشست یعنی هنوزم واسش ارزش دارم که میخواد حرصم بده
یونگی. اووووو ببین کی لبخند زد
کوک. من برم یکم هوا بخورم
جین. برو ولی زود برگرد
نامجون. مراقب باش
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
با این حرف تازه فهمیدم اون فرد منم... ولی طوری نشون دادم که انگار چیزی نفهمیدم
جیهوپ. اوه متاسفم(میدونن اتس)
کوک. نه بیخیال ادامه بدیم
ات. سرویس بهداشتی کجاس؟
جین. کوک راهنمایش کن
کوک...... باشه از این طرف
هوفففف خدایا من محو کن پشت سرش راه افتادم که منو به داخل خونه برد...
کوک. هنوزم بلاکم؟
ات. دلیلی ندارم از بلاکی درت بیارم
کوک. اینجاست
بدون هیچ حرفی رفتم داخل... دستامو شستمو تا درو باز کردم توی بغل گرمی فرو رفتم... دوباره نه نمیخوام...
ات. ولم کن داری چیکار میکنی
کوک. ات... سه سال این بغل گرمو ازم گرفتی لطفا فقط چند ثانیه...
چیزی نگفتم همنجوری که بغلم کرده بودو موهامو نوازش میکرد گفتم...
ات. همش تقصیرخودته... تمام این دوری جدایی سختی هایی که کشیدم همش تقصیر خودته...
کوک. میدونم.... میدونم ولی من پشیمونم خیلی زیاد بیشتر از چیزی که فکرشو کنی بعد رفتنت نابود شدم...
ات. تو هنوز یاد نگرفتی گاهی اوقات پشیمونی هیچ تاثیری روی قلب شکسته نداره؟
خودمو از جدا کردمو گفتم...
ات. همش گذشت... دیگه مهم نیستی برام... همونطوری که من برات مهم نبودم
بدون توجه بهش رفتم حیاط کیفمو گوشیمو برداشتم گفتم
ات. جیمین هیونگ تولدت مبارک باشه امیدوارم سال های خوشی رو داشته باشی این کادوعه من به توعه اینم از طرف میاس گفت بهت بدم... من باید برم فعلا
اعضا به جز کوک. چرا؟ چیزی شد؟
ات. نه مینهو منتظرمه باید برم خونه بنگچان (الکی برای حرص دادن پسرم)
نامجون. این وقت شب؟
ات. به کار فوری پیش امده خب خدافظ
جیمین. بزار بدرقت کنم
جیمین تا دم در بدرقم کرد میخواستم برم که گفت..
جیمین. ات؟
ات. بله؟
جیمین. راستش من شماره م...
ات. خودش بهم گفت(خنده)
جیمین. عه.. من ازش خوشم امده ولی نمیدونم چطوری بهش بگم!
ات. خودم بهش میکم ولی تضمینی نمیکنم بعد گفتنش زنده باشه
جیمین.(خنده)
ات. خب خدانگهدار
جیمین. خدافظ مراقب خودت باش.. راستی
ات. هوم؟
جیمین. الکی گفتی میری خونه بنگچان؟(نگاه شیطون)
ات. آره تا حرصش در بیاد
جیمین. و در آمد
ات. خب دیگه واقعا خدافظ
جیمین. خدافظ
از اونجا دور شدم روی نیمکت پارک نزدیک اونجا نشستم بغضی که گلمو چنگ میزد رو شکستم اشکام همینطوری سرازیر بود ساعت12شب بودو من بلند بلند گریه میکردم احساس سنگینی میکردم....
ویو کوک
بعد رفتن ات حالم اصلا خوب نبود تصمیم گرفتم برم هوا بخورم
کوک. گایز من میرم یکم هوا بخورم
جیمین. کوک... ات دروغ گفت
کوک. چیو
جیمین. خونه بنگچان(ای خیانت کار)
لبخند محوی روی صورتم نشست یعنی هنوزم واسش ارزش دارم که میخواد حرصم بده
یونگی. اووووو ببین کی لبخند زد
کوک. من برم یکم هوا بخورم
جین. برو ولی زود برگرد
نامجون. مراقب باش
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۴.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.