پارت ۳
پارت ۳
سادیا:آبجی سودا گناهی نداره دختره زر زر کرد الانم ی پسر مزاحم خاهر میلاد شدع
رهام:سادیا جان خاهرت عصبیه
امیر:زبون ب دهن بگیر گلم راستم میگ ها کمتر خاهرتونو اذیت کنید اینکارا ب شماها نمیاد
ستین:بلبل زبونی نکنین شما دوتا اینا خاهرای منن من حق دارم دعواشون کنم شماها ب چ جرعتی دارین خدتون قاطی میکنین
رفتم سمت ماشین میلاد در شاگرد و باز کردم نشستم درو بستم
ستین:حالا دعوا کردین راحتش شدین واقعا ن واقعا راحت شدی رگ غیرتت خابید جلوی زن داداشت ک تازه ی هفته است بچ ب دنیا آورده عربده کشی میکنی نمیگی میترسه پسره عاقل من کلی حرف شنیدم از داداشت امروز بفهمه ک بازم باید بشنوم هیچی نگم کمتر خجالتم بدین خاهر من ی چیزی گفته تو هم باید قرار دعوا بزاری با طرف والا حرفای داداشت راسته انتقالی خاهرامو میگیرم میبرمشونا
یهو صدای هق هق گریع ی میلاد اومد بالا سرمو برگردوندم سمت میلاد دیدم دوتا دستش روی چشماشه از ماشین زدم بیرون
ستین:سادیا خاهر و زن و بچ استاد و برسون ب جایی ک میخاستن برن باهاشون باش کنارشون باش جایی خاستن برن برسونینشون پسرا شما هم با سودا ی تاکسی بگیرین برین منم بعد میام
بچ ها رفتن و برگشتم توی ماشین دستمو گذاشتم روی شونه میلاد اما گریه هاش هنو ادامه داشت
ستین:میلاد چی شده خب بهم بگو شاید تونستم حلش کنم
اشکاشو پاک کرد ب جلو خیرع شد
میلاد:بهترین دوستم چشم داره ب خاهرم
ب گریه کردنش ادامه داد دستمو ب هم قفل کردم
ستین:میلاد اونا هم آدمن دل دارن حق عاشق شدن دارن دل میبندن ناراحتی نداره ک
میلاد:آخه من بهش اعتماد داشتم اون تنا دوستم بود
ستین:اون دختر هم تنا خاهرته ب اون چی ب اون اعتماد داری؟
میلاد:معلومه
ستین:بهشون سخت نگیر سودا و سادیا هم من میدونم با امیر و رهام دوستن سخت گرفتم ن چون حق دارن زندانیه من ک نیستن
میلاد:چیکار کنم ؟
ستین:اول آروم کن خدتو بعد بهش زنگ بزن باهاش قرار بزار حرفاتون قشنگ بزنین الانم میزاری من رانندگی کنم بریم دانشگاه
میلاد خدشو آروم کرد و از ماشین پیاده شد جامون عوض کردیم
سادیا:آبجی سودا گناهی نداره دختره زر زر کرد الانم ی پسر مزاحم خاهر میلاد شدع
رهام:سادیا جان خاهرت عصبیه
امیر:زبون ب دهن بگیر گلم راستم میگ ها کمتر خاهرتونو اذیت کنید اینکارا ب شماها نمیاد
ستین:بلبل زبونی نکنین شما دوتا اینا خاهرای منن من حق دارم دعواشون کنم شماها ب چ جرعتی دارین خدتون قاطی میکنین
رفتم سمت ماشین میلاد در شاگرد و باز کردم نشستم درو بستم
ستین:حالا دعوا کردین راحتش شدین واقعا ن واقعا راحت شدی رگ غیرتت خابید جلوی زن داداشت ک تازه ی هفته است بچ ب دنیا آورده عربده کشی میکنی نمیگی میترسه پسره عاقل من کلی حرف شنیدم از داداشت امروز بفهمه ک بازم باید بشنوم هیچی نگم کمتر خجالتم بدین خاهر من ی چیزی گفته تو هم باید قرار دعوا بزاری با طرف والا حرفای داداشت راسته انتقالی خاهرامو میگیرم میبرمشونا
یهو صدای هق هق گریع ی میلاد اومد بالا سرمو برگردوندم سمت میلاد دیدم دوتا دستش روی چشماشه از ماشین زدم بیرون
ستین:سادیا خاهر و زن و بچ استاد و برسون ب جایی ک میخاستن برن باهاشون باش کنارشون باش جایی خاستن برن برسونینشون پسرا شما هم با سودا ی تاکسی بگیرین برین منم بعد میام
بچ ها رفتن و برگشتم توی ماشین دستمو گذاشتم روی شونه میلاد اما گریه هاش هنو ادامه داشت
ستین:میلاد چی شده خب بهم بگو شاید تونستم حلش کنم
اشکاشو پاک کرد ب جلو خیرع شد
میلاد:بهترین دوستم چشم داره ب خاهرم
ب گریه کردنش ادامه داد دستمو ب هم قفل کردم
ستین:میلاد اونا هم آدمن دل دارن حق عاشق شدن دارن دل میبندن ناراحتی نداره ک
میلاد:آخه من بهش اعتماد داشتم اون تنا دوستم بود
ستین:اون دختر هم تنا خاهرته ب اون چی ب اون اعتماد داری؟
میلاد:معلومه
ستین:بهشون سخت نگیر سودا و سادیا هم من میدونم با امیر و رهام دوستن سخت گرفتم ن چون حق دارن زندانیه من ک نیستن
میلاد:چیکار کنم ؟
ستین:اول آروم کن خدتو بعد بهش زنگ بزن باهاش قرار بزار حرفاتون قشنگ بزنین الانم میزاری من رانندگی کنم بریم دانشگاه
میلاد خدشو آروم کرد و از ماشین پیاده شد جامون عوض کردیم
۴.۵k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.