آوای دروغین
آوای دروغین
part5.
با اینکه شرطا هنوز کامل نشدن ولی چون هفت ماهه تشریف دارم پارت بعد و گذاشتم
تعظیم کردم گفتم خوشبختم منم آو...آروین هستم
کم مونده بود سوتی بدم خوب شد زود جمعش کردم.
بعد یکم حرف زدن قرار شد از فردا وسایلمو جمع کنم برم خونه شون ، چرا دروغ بگم ولی راحتی خاصی پیششون داشتم و معذب نبودم
شاید بخاطر اینکه خیلی خونگرم بودن و کاری نمیکردن که به انسان احساس حقارت دست بده.
ماهان منو رسوند خونه و خودش رفت همین که پامو گذاشتم دخل خونه مونا هجوم آورد به سمتم:واییییییییییی چیشد دیدیشوننن چی گفتینننن
به زور از خودم جداش کردم ک گفتم:هیچی مگه قرار بود اتفاق خاصی بیوفته قبولم کردن فردا هم قراره برم خونهشون
خلاصه اون روز مونا بالاخره بعد از اینکه همه چیزهایی که گفتیم و با جزئیات از زیر زبونم کشید بیرون ولم کرد
شب چمدونم که نه ساکمو جمع کردم و چندتاهم لباس زیر برداشتم و گذاشتم اون زیرا به اصرار مونا دو دست هم لباس راحتی دخترونه برداشتم که مطمئن بودم استفاده نمیکنم.
بالاخره فردا با کلی اشک و آه از هم جدا شدیم و به سمت خونه پسرا راه افتادیم.
میدونم بد شده به روم نیارید
part5.
با اینکه شرطا هنوز کامل نشدن ولی چون هفت ماهه تشریف دارم پارت بعد و گذاشتم
تعظیم کردم گفتم خوشبختم منم آو...آروین هستم
کم مونده بود سوتی بدم خوب شد زود جمعش کردم.
بعد یکم حرف زدن قرار شد از فردا وسایلمو جمع کنم برم خونه شون ، چرا دروغ بگم ولی راحتی خاصی پیششون داشتم و معذب نبودم
شاید بخاطر اینکه خیلی خونگرم بودن و کاری نمیکردن که به انسان احساس حقارت دست بده.
ماهان منو رسوند خونه و خودش رفت همین که پامو گذاشتم دخل خونه مونا هجوم آورد به سمتم:واییییییییییی چیشد دیدیشوننن چی گفتینننن
به زور از خودم جداش کردم ک گفتم:هیچی مگه قرار بود اتفاق خاصی بیوفته قبولم کردن فردا هم قراره برم خونهشون
خلاصه اون روز مونا بالاخره بعد از اینکه همه چیزهایی که گفتیم و با جزئیات از زیر زبونم کشید بیرون ولم کرد
شب چمدونم که نه ساکمو جمع کردم و چندتاهم لباس زیر برداشتم و گذاشتم اون زیرا به اصرار مونا دو دست هم لباس راحتی دخترونه برداشتم که مطمئن بودم استفاده نمیکنم.
بالاخره فردا با کلی اشک و آه از هم جدا شدیم و به سمت خونه پسرا راه افتادیم.
میدونم بد شده به روم نیارید
۳.۵k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.