Black Cigarette P26
قیافه سونی پوکر شد.
"یعنی چی نهار نخوردی؟ یعنی چی که زوده؟
ساعت دو بعدازظهره."Sony
" حالا جوش نزن، نهار هم میرم بعداً میخورم."Jimin
"بعداً دیره الان برو نهار بخور." Sony
"باشه. می خواستم یه چیزی بگم، حالا که خوب شدی میتونی حرف بزنی، میتونم راحت حرفامو بزنم."Jimin
"اول بیا بشین. چرا سر پا وایستادی." Sony
جیمین کنار تخت سونی نشست.
"خب الان بگو چته. آها راستی اون دختره بود.....آه خدایا...عام....اسمش چی بود؟ به هرحال یادم نیست ولی خب بگو ازش خبر داری یا نه؟چیشد؟"Sony
"آرومممم، یه نفس بگیری بد نیستاا."jimin
سونی خندید. "خب مشتاقم بدونم دیگه بگووو." Sony
" باشه باشه. وای سونی باورت نمیشه اگه اینو بهت بگم شاخ در میاری.
اون دختره که اسمش ورونیکا بودددد، خب خواهرمه. یعنی ناتنیه."Jimin
چشمان سونی گشاد شد. جیغی زد.
" یعنی چییییی؟ دروغ میگییی جیمینا!" Sony
" نه بخدا دروغم چیه. اون روز که باهاش حرف زدم بهم در مورد خودش گفت، پدرش هم من و خانوادمو اذیت کرد و از بین برد، به علاوه. به دختر خودش هم رحم نکرده. ما مامانمون یکیه ولی پدرامون فرق میکنن."Jimin
" آخی، فکر میکردم آدم خیلی بدیه. ناراحت شدم که انقد بهش ظلم شده. ولی خوشحالم جیمین هیونگ، الان صاحب یه خواهری."Sony
" اوهوم ولی سونی دلم براش تنگ شده." Jimin
" مگه چی شده؟ مگه تو این بیمارستان نیست؟" Sony
"یعنی چی نهار نخوردی؟ یعنی چی که زوده؟
ساعت دو بعدازظهره."Sony
" حالا جوش نزن، نهار هم میرم بعداً میخورم."Jimin
"بعداً دیره الان برو نهار بخور." Sony
"باشه. می خواستم یه چیزی بگم، حالا که خوب شدی میتونی حرف بزنی، میتونم راحت حرفامو بزنم."Jimin
"اول بیا بشین. چرا سر پا وایستادی." Sony
جیمین کنار تخت سونی نشست.
"خب الان بگو چته. آها راستی اون دختره بود.....آه خدایا...عام....اسمش چی بود؟ به هرحال یادم نیست ولی خب بگو ازش خبر داری یا نه؟چیشد؟"Sony
"آرومممم، یه نفس بگیری بد نیستاا."jimin
سونی خندید. "خب مشتاقم بدونم دیگه بگووو." Sony
" باشه باشه. وای سونی باورت نمیشه اگه اینو بهت بگم شاخ در میاری.
اون دختره که اسمش ورونیکا بودددد، خب خواهرمه. یعنی ناتنیه."Jimin
چشمان سونی گشاد شد. جیغی زد.
" یعنی چییییی؟ دروغ میگییی جیمینا!" Sony
" نه بخدا دروغم چیه. اون روز که باهاش حرف زدم بهم در مورد خودش گفت، پدرش هم من و خانوادمو اذیت کرد و از بین برد، به علاوه. به دختر خودش هم رحم نکرده. ما مامانمون یکیه ولی پدرامون فرق میکنن."Jimin
" آخی، فکر میکردم آدم خیلی بدیه. ناراحت شدم که انقد بهش ظلم شده. ولی خوشحالم جیمین هیونگ، الان صاحب یه خواهری."Sony
" اوهوم ولی سونی دلم براش تنگ شده." Jimin
" مگه چی شده؟ مگه تو این بیمارستان نیست؟" Sony
۷.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.