Part 6
ویو کوک :
( بعد اومدن ات )
ببین کی اینجاست . راستش انگار منتظر بودم ات بیاد . قشنگ میشد حدس زد که داره سعی میکنه باهام چشم تو چشم نشه ( خرگوش زرنگ )
بینمون سکوت حکم فرما بود که
_ خانم جانگ ، خیلی وقته همو ندیدیم ( تمسخر )
+ درسته ، تغییر زیادی نکردین ، منتهی عوضی تر شدین ( جدی )
_خب شما چی ؟ چه تغییری کردین ؟ ترسو تر شدین ؟( پوزخند )
+ اگر ترسو بودم واقعیت رو تو صورتتون نمیکوبیدم ( خونسرد )
این رو گفت و بلند شد .
+ با اجازه میرم سرویس بهداشتی .
& داداش چرا جلو همچین کسی کم آوردی ؟
* منظورت از همچین کسی چیه ؟ ( جدی )
د.د.ف: هرزه و کند فهم ؟( پوزخند )
* عزیزم ات آینه نیست که بهش بگی هرزه و کند فهم ( لبخند حرصی )
_خانم ناآشنا کسی نگفت میتونی توی بحثمون شرکت کنی
د.د.ف : ( پوزخند )
* این خودش یک بحث جداست ، پس کی به شما اجازه داد توش شرکت کنی ؟( جدی )
ویو ریوجین :
این رو گفتم و پاشدم رفتم پیش اون دختری که من رو راهنمایی کرد تا باهاش آشنا بشم .
ویو جونگ کوک :
اوففف چقدر رو مخن اه دیگه مخم نمیکشه . بلند شدم که
& تو دیگه کجا
_ تو رو سنن قربونت برم ( تمسخر )
ویو ات :
( خیلی ویو تو ویو شد ولی دیگه... )
رفتم توی wc تا یکم فکر کنم . چند دقیقه ای میشد که اینجام . دستام رو شستم و رفتم بیرون که ....
ویو ریوجین :
با دختره آشنا شدم ، دختر خوبیه اسمش هوانگ یجیه 23 سالشه . داشتیم حرف میزدیم که گفت یک کاری داره و رفت . منم نشستم یکجا تا بیاد . دو نفر صندلی کناریم نشسته بودن و باهم حرف میزدن .
؟؟ اون پسره بود که بهت گفتم
؟ اوهوم ، که روش کراش داشتی ؟
؟؟ آره همون ، میخواستم بعد پارتی بهش بگم ولی میدونی چی گفت ؟....توی جمع همه نشسته بودیم یهو دوستش پرسید تو دوست دختر داری اونم گفت《 آره، چند باری هم باهاش رابطه داشتم ، لعنتی خیلی خوبه 》
؟ دوس دخترش کیه ؟ گفت ؟
؟؟ اوهوم ، پسره عوضی .... لی فلیکس رو میشناسی ؟ همون پسر جذاب مو بلونده که کنار جئون جونگ کوک نشسته . پسره با دوست دختر فلیکس رابطه داره .
؟ الکی میگیییی چه دنیایی شده اوففف ( نشسته به در نگاه میکنه )
پوزخندی زدم . بعد من میگم هرزه تو بگو نه . برگشتم و نشستم سر جام .
د.د.ف: تو چرا گم نمیشی ؟
* منم همین سوال رو از تو دارم . آها راستی ، یک سوال دیگه ، با چند نفر در آن واحد میری تو رابطه ؟
د.د.ف: مغز خر خوردی ؟ جرا همچین سوالی میپرسی ؟ من دوست پسر دارما ( یکم نگران )
* میخواستم معمول تعداد رابطه های هرزه ها رو بدونم .
ویو ات :
رفتم بیرون که یکی من رو کشید توی یک اتاق و پرتم کرد روی تخت .( #منحرف_نباشیم )
به خودم اومدم و دیدم جونگ کوک عه . در رو قفل کرد و دستاش رو برد توی جیبش .
_ خانم جانگ ات ، ببینم این دفعه میخوای چیکار کنی ، البته ، نگران نباش ، مثل اون دفعه تنبیهت نمیکنم ، اونموقع دوتا نوجوون احمق بودیم ، اما الان هردومون دوتا دختر و پسر بالغ شدیم ، اینطور نیست ؟ اون ها روش های قدیمی تنبیه بود ، ولی بهتر نیست از راه مدرن و بزرگسالانه ترش بریم ؟( پوزخند )( جمع کنین ذهن منحرفتون رو عه 😦💔)
اومد روی تخت و روم خیمه زد .
+ واقعا میخوای اینکارو کنی ؟ با کسی که ازش متنفری و آزارش میدادی ؟( خونسرد و جدی )
_ اینم یکجور آزار حساب میشه ، تا وقتی تو ازش لذت نبری و درد بکشی
+ میبینم بزرگ شدی ، سطح درکت هم وسیع تر شده ، ولی فکر میکنی این راه درستش عه ؟ خودت هم خوب میدونی نمیتونی کاری بکنی ، منم چیزی واسه از دست دادن ندارم . بزرگ شو! انقدر مثل جوجه اردک خنگ دنبال این و اون نیوفت .
_ سعی داری چی بگی ( جدی )
دستم رو گذاشتم روی لبش و
+ دلت میاد این لبا حروم کسی مثل من بشه ؟
با یک حرکت جاهامون رو عوض کردم . الان من روش بودم .( بیبیدی بابیدی بو🪄)
_ تو ... چجوری
پایین تنم رو چسبوندم بهش و آروم خودم رو روش میکشیدم ( همون جاهایی که فکر میکنین 😾)
+ این دوتا قسمت کلید همن ، ولی تا وقتی که بهم نخورن چه فایده ای داره ؟
آروم آروم روش بلند شدم ، قفل اتاق رو باز کردم ، خارج شدم و در رو پشت سرم بستم .
( بعد اومدن ات )
ببین کی اینجاست . راستش انگار منتظر بودم ات بیاد . قشنگ میشد حدس زد که داره سعی میکنه باهام چشم تو چشم نشه ( خرگوش زرنگ )
بینمون سکوت حکم فرما بود که
_ خانم جانگ ، خیلی وقته همو ندیدیم ( تمسخر )
+ درسته ، تغییر زیادی نکردین ، منتهی عوضی تر شدین ( جدی )
_خب شما چی ؟ چه تغییری کردین ؟ ترسو تر شدین ؟( پوزخند )
+ اگر ترسو بودم واقعیت رو تو صورتتون نمیکوبیدم ( خونسرد )
این رو گفت و بلند شد .
+ با اجازه میرم سرویس بهداشتی .
& داداش چرا جلو همچین کسی کم آوردی ؟
* منظورت از همچین کسی چیه ؟ ( جدی )
د.د.ف: هرزه و کند فهم ؟( پوزخند )
* عزیزم ات آینه نیست که بهش بگی هرزه و کند فهم ( لبخند حرصی )
_خانم ناآشنا کسی نگفت میتونی توی بحثمون شرکت کنی
د.د.ف : ( پوزخند )
* این خودش یک بحث جداست ، پس کی به شما اجازه داد توش شرکت کنی ؟( جدی )
ویو ریوجین :
این رو گفتم و پاشدم رفتم پیش اون دختری که من رو راهنمایی کرد تا باهاش آشنا بشم .
ویو جونگ کوک :
اوففف چقدر رو مخن اه دیگه مخم نمیکشه . بلند شدم که
& تو دیگه کجا
_ تو رو سنن قربونت برم ( تمسخر )
ویو ات :
( خیلی ویو تو ویو شد ولی دیگه... )
رفتم توی wc تا یکم فکر کنم . چند دقیقه ای میشد که اینجام . دستام رو شستم و رفتم بیرون که ....
ویو ریوجین :
با دختره آشنا شدم ، دختر خوبیه اسمش هوانگ یجیه 23 سالشه . داشتیم حرف میزدیم که گفت یک کاری داره و رفت . منم نشستم یکجا تا بیاد . دو نفر صندلی کناریم نشسته بودن و باهم حرف میزدن .
؟؟ اون پسره بود که بهت گفتم
؟ اوهوم ، که روش کراش داشتی ؟
؟؟ آره همون ، میخواستم بعد پارتی بهش بگم ولی میدونی چی گفت ؟....توی جمع همه نشسته بودیم یهو دوستش پرسید تو دوست دختر داری اونم گفت《 آره، چند باری هم باهاش رابطه داشتم ، لعنتی خیلی خوبه 》
؟ دوس دخترش کیه ؟ گفت ؟
؟؟ اوهوم ، پسره عوضی .... لی فلیکس رو میشناسی ؟ همون پسر جذاب مو بلونده که کنار جئون جونگ کوک نشسته . پسره با دوست دختر فلیکس رابطه داره .
؟ الکی میگیییی چه دنیایی شده اوففف ( نشسته به در نگاه میکنه )
پوزخندی زدم . بعد من میگم هرزه تو بگو نه . برگشتم و نشستم سر جام .
د.د.ف: تو چرا گم نمیشی ؟
* منم همین سوال رو از تو دارم . آها راستی ، یک سوال دیگه ، با چند نفر در آن واحد میری تو رابطه ؟
د.د.ف: مغز خر خوردی ؟ جرا همچین سوالی میپرسی ؟ من دوست پسر دارما ( یکم نگران )
* میخواستم معمول تعداد رابطه های هرزه ها رو بدونم .
ویو ات :
رفتم بیرون که یکی من رو کشید توی یک اتاق و پرتم کرد روی تخت .( #منحرف_نباشیم )
به خودم اومدم و دیدم جونگ کوک عه . در رو قفل کرد و دستاش رو برد توی جیبش .
_ خانم جانگ ات ، ببینم این دفعه میخوای چیکار کنی ، البته ، نگران نباش ، مثل اون دفعه تنبیهت نمیکنم ، اونموقع دوتا نوجوون احمق بودیم ، اما الان هردومون دوتا دختر و پسر بالغ شدیم ، اینطور نیست ؟ اون ها روش های قدیمی تنبیه بود ، ولی بهتر نیست از راه مدرن و بزرگسالانه ترش بریم ؟( پوزخند )( جمع کنین ذهن منحرفتون رو عه 😦💔)
اومد روی تخت و روم خیمه زد .
+ واقعا میخوای اینکارو کنی ؟ با کسی که ازش متنفری و آزارش میدادی ؟( خونسرد و جدی )
_ اینم یکجور آزار حساب میشه ، تا وقتی تو ازش لذت نبری و درد بکشی
+ میبینم بزرگ شدی ، سطح درکت هم وسیع تر شده ، ولی فکر میکنی این راه درستش عه ؟ خودت هم خوب میدونی نمیتونی کاری بکنی ، منم چیزی واسه از دست دادن ندارم . بزرگ شو! انقدر مثل جوجه اردک خنگ دنبال این و اون نیوفت .
_ سعی داری چی بگی ( جدی )
دستم رو گذاشتم روی لبش و
+ دلت میاد این لبا حروم کسی مثل من بشه ؟
با یک حرکت جاهامون رو عوض کردم . الان من روش بودم .( بیبیدی بابیدی بو🪄)
_ تو ... چجوری
پایین تنم رو چسبوندم بهش و آروم خودم رو روش میکشیدم ( همون جاهایی که فکر میکنین 😾)
+ این دوتا قسمت کلید همن ، ولی تا وقتی که بهم نخورن چه فایده ای داره ؟
آروم آروم روش بلند شدم ، قفل اتاق رو باز کردم ، خارج شدم و در رو پشت سرم بستم .
۷.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.