PΛЯƬ19
(از دید ا/ت)
خیلی هیجان زده شدم و رفتم سریع بالا
رفتم توی اتاق لباس و درو بستم
پشت در وایسادم و با خودم اروم گفتم:واییییی نکنه اونم از من خوشش میاد؟
نه نه نه اون خودش دوست دختر داره
وایی اصلا من چرا اومدم توی این اتاق
لباس خوابا همشون توی اتاق خوابن وایییی من چقدر خنگم
درو باز کردم و رفتم تی اتاق خواب دیدم که جیمین نشسته روی تخت
انگار منتظرم بوده
گفت:چرا همینجوری برگشتی؟
گفتم:یادم رفته بود لباس خوابا توی این اتاقن
گفت:یعنی اینقدر هیجان شدی که خل شدی؟
با عصبانیت و جدیت رفتم سمت کشو و یک لباس برداشتم و گفتم:من هیجان زده نشدم فقط یادم رفته بود و از روی عادت اینجوری شد
داشتم به سمت دستشویی میرفتم تا لباسمو عوض کنم
گفت:ولی نه مثل اینکه بچتو خیلی زود میخوای نه؟
با عصبانیت گفتم :چی میگی جیمین
گفت:چرا با من دعوا داری؟لباسی که برداشتی رو ببین
لباسو دیدم که یه لباس سکسی و باز بود
چشام از تعجب گرد شد و سریع رفتم سمت کشو ویک لباس خواب معمولی برداشتم
جیمین خندید و گفت:دیدی ؟کرم از خود درخته
همینجور که میرفتم سمت دستشویی تا لباسمو عوض کنم گفتم:خفه شو
رفتم دستشویی و لباسمو عوض کردم و ارایشمم پاک کردم
رفتم بیرون و دیدم که جیمین روی تخت خوابه
رفتم روی مبل و دیدم که پتو نیست
رومو کردم به جیمین و دیدم که هم پتو روشه و هم ملافهه
گفتم: یاااا حداقل روی تخت خوابیدی پتو رو بده
گفت:نمیخوام سردمهه
گفتم:به من چه بدش به من خواب نمیرم
چشماشو باز کرد و با لبخند کیوت گفت:نه
رفتم سمتش تا پتورو بگیرم
مانع شد بیشتر سعی کردم و که پتورو از چنگش در بیارم که پام خورد لبه تخت و افتادم روی جیمین
چشامو باز کردم و دیدم که صورتامو توی کمتر 5 سانت فاصله دارن
خواستم بلند شم که کمرم گرفت و دوباره انداختتم روی خودش
با صدای بم و خمار گفت:نظرت چیه امشب بچمونو بسازیم
چند لحظه سکوت کردم
حتی میخواستم قبول کنم که یادم اومد اون دوست دختر داره
از صورتش فاصله گرفتم و گفتم:نه جیمین تو دوست دختر داری من نمیتونم با مردی که با دوتا زنه رابطه داشته باشم
دوباره خواستم بلند شم که کارشو تکرار کرد
گفت:من از اون جدا شدم ا/ت من دیگه با اون نیستم اون روز هم سو تفاهم شده بود (قضیه رو تعریف کرد)
نیشخند زدم و گفتم:نصیحت گرگ مرگه
ایندفعه دیگه پسش زدم و بلند شدم و وایسادم
خواستم برم روی مبل بخوابم که دستمو گرفت و نشست
گفت:بیا یه شرط بندی کنیم
گفتم:چی؟
گفت:تا یک ماه من توی امتحانم اگه به سمت اوم کی یا هر ئختر دیگه ای نرفتم بچه دار میشیم
گفتم:حالا اگه رفتی؟
گفت:نمیدونم تو بگو
گفتم:منو طلاق میدی اوکی؟
با تردید گفت : باشه قبوله
دستش جلو اورد و منم دستمو جلو دادم و باهاش دست دادم
گفتم:فک نکنی من خنگم.ما دخترا حس شیشممون از همه چی بهتر کار یکنه اگه بفهمم که رفتی اخلاقت سریع عوض میشه و منمد متوجه مشیم
گفت:باشه
پتو رو از روش قاپیدم و رفتم روی مبل خوابیدم
پشتمو کردم بهش و اروم خندیدم
خوابیدم
(دوروز بعد)
دیدم که دارن زنگ درو میزنن
از خواب بیدار شدم و دیدم ساعت 5 صبحه
اخه کدوم خری ساعت 5 صبح زنگ درو میزنه
جیمینم که مثل خرس قطبی خوابش سنگینه
رفتم پایین
درو باز کردم ودیدم پستچیه با قیافه خواب الود سلام کردم
و اونم سلام کرد وگفت:خانم پارک ا/ت؟
گفتم:بله بفرمایید (خمیازه)
گفت:این بسته پستی یک تخت دونفره و یم تشک دونفره مال شماس؟
گفتم:اوه...بله بالاخره رسید؟
گفت:بله فقط لطف کنید اینجارو امضاء کنید
برگه ای رو بهم داد و منم امضاش کردم
بعدش اوردن گذاشتنش داخل عمارت
از اونجایی که خیلی خوابم میومد بدون اینکه بازش کنم همون پایین روی مبل های سفت خوابید و خوبم برد
(2 ساعت بعد)
(از دید جیمین)
اماده شدم و رفتم پایین تا برم شرکت
دیدم دوتا بسه پستی بزرگ توی هاله برام سوال بود ا/ت چرا بالا نیست و چرا پایین خوابیده و این بسته های پستی ها چین
رفتم ا/ت رو از خواب بیدار کنم
اما بیدار نمیشد تا اینکه تکونش دادم که با چشمای بسته گفت:ها...چیه؟...چرا نمیزارین بخوابم؟
گفتم:ا/ت این بسته های پستی چین؟
یه پوفی کرد و بلند شد نشست
(از دید ا/ت)
یه پوفی کردم و بلند شدم نشستم
گفتم:اینا یکشون تخته یکیشونم تشک فهمیدی؟
گفت:تخت؟ماکه تختمون اوکیه
خندیدم و گفتم:این تخت مال منه من ازین به بعد توی اتاق خودم میخوابم
با قیافه ای که انگار ناراحت شده گفت:کدوم اتاق؟
گفتم:همون اتاق هنر
گفت:اما اون که فقط اتاق نقاشیته
گفتم:اون اتاق خیلی بزرگه و جا برای یک تخت نه بلکه ده تا تخت داره
گفت:اها خب اگه اینجوری میخوای باشه ...نمیخوای بازشون کنی؟
بلند شدم و گفتم:چرا میخوام میشه امروز ساعت 8 بری و کمکم کنی؟
خیلی هیجان زده شدم و رفتم سریع بالا
رفتم توی اتاق لباس و درو بستم
پشت در وایسادم و با خودم اروم گفتم:واییییی نکنه اونم از من خوشش میاد؟
نه نه نه اون خودش دوست دختر داره
وایی اصلا من چرا اومدم توی این اتاق
لباس خوابا همشون توی اتاق خوابن وایییی من چقدر خنگم
درو باز کردم و رفتم تی اتاق خواب دیدم که جیمین نشسته روی تخت
انگار منتظرم بوده
گفت:چرا همینجوری برگشتی؟
گفتم:یادم رفته بود لباس خوابا توی این اتاقن
گفت:یعنی اینقدر هیجان شدی که خل شدی؟
با عصبانیت و جدیت رفتم سمت کشو و یک لباس برداشتم و گفتم:من هیجان زده نشدم فقط یادم رفته بود و از روی عادت اینجوری شد
داشتم به سمت دستشویی میرفتم تا لباسمو عوض کنم
گفت:ولی نه مثل اینکه بچتو خیلی زود میخوای نه؟
با عصبانیت گفتم :چی میگی جیمین
گفت:چرا با من دعوا داری؟لباسی که برداشتی رو ببین
لباسو دیدم که یه لباس سکسی و باز بود
چشام از تعجب گرد شد و سریع رفتم سمت کشو ویک لباس خواب معمولی برداشتم
جیمین خندید و گفت:دیدی ؟کرم از خود درخته
همینجور که میرفتم سمت دستشویی تا لباسمو عوض کنم گفتم:خفه شو
رفتم دستشویی و لباسمو عوض کردم و ارایشمم پاک کردم
رفتم بیرون و دیدم که جیمین روی تخت خوابه
رفتم روی مبل و دیدم که پتو نیست
رومو کردم به جیمین و دیدم که هم پتو روشه و هم ملافهه
گفتم: یاااا حداقل روی تخت خوابیدی پتو رو بده
گفت:نمیخوام سردمهه
گفتم:به من چه بدش به من خواب نمیرم
چشماشو باز کرد و با لبخند کیوت گفت:نه
رفتم سمتش تا پتورو بگیرم
مانع شد بیشتر سعی کردم و که پتورو از چنگش در بیارم که پام خورد لبه تخت و افتادم روی جیمین
چشامو باز کردم و دیدم که صورتامو توی کمتر 5 سانت فاصله دارن
خواستم بلند شم که کمرم گرفت و دوباره انداختتم روی خودش
با صدای بم و خمار گفت:نظرت چیه امشب بچمونو بسازیم
چند لحظه سکوت کردم
حتی میخواستم قبول کنم که یادم اومد اون دوست دختر داره
از صورتش فاصله گرفتم و گفتم:نه جیمین تو دوست دختر داری من نمیتونم با مردی که با دوتا زنه رابطه داشته باشم
دوباره خواستم بلند شم که کارشو تکرار کرد
گفت:من از اون جدا شدم ا/ت من دیگه با اون نیستم اون روز هم سو تفاهم شده بود (قضیه رو تعریف کرد)
نیشخند زدم و گفتم:نصیحت گرگ مرگه
ایندفعه دیگه پسش زدم و بلند شدم و وایسادم
خواستم برم روی مبل بخوابم که دستمو گرفت و نشست
گفت:بیا یه شرط بندی کنیم
گفتم:چی؟
گفت:تا یک ماه من توی امتحانم اگه به سمت اوم کی یا هر ئختر دیگه ای نرفتم بچه دار میشیم
گفتم:حالا اگه رفتی؟
گفت:نمیدونم تو بگو
گفتم:منو طلاق میدی اوکی؟
با تردید گفت : باشه قبوله
دستش جلو اورد و منم دستمو جلو دادم و باهاش دست دادم
گفتم:فک نکنی من خنگم.ما دخترا حس شیشممون از همه چی بهتر کار یکنه اگه بفهمم که رفتی اخلاقت سریع عوض میشه و منمد متوجه مشیم
گفت:باشه
پتو رو از روش قاپیدم و رفتم روی مبل خوابیدم
پشتمو کردم بهش و اروم خندیدم
خوابیدم
(دوروز بعد)
دیدم که دارن زنگ درو میزنن
از خواب بیدار شدم و دیدم ساعت 5 صبحه
اخه کدوم خری ساعت 5 صبح زنگ درو میزنه
جیمینم که مثل خرس قطبی خوابش سنگینه
رفتم پایین
درو باز کردم ودیدم پستچیه با قیافه خواب الود سلام کردم
و اونم سلام کرد وگفت:خانم پارک ا/ت؟
گفتم:بله بفرمایید (خمیازه)
گفت:این بسته پستی یک تخت دونفره و یم تشک دونفره مال شماس؟
گفتم:اوه...بله بالاخره رسید؟
گفت:بله فقط لطف کنید اینجارو امضاء کنید
برگه ای رو بهم داد و منم امضاش کردم
بعدش اوردن گذاشتنش داخل عمارت
از اونجایی که خیلی خوابم میومد بدون اینکه بازش کنم همون پایین روی مبل های سفت خوابید و خوبم برد
(2 ساعت بعد)
(از دید جیمین)
اماده شدم و رفتم پایین تا برم شرکت
دیدم دوتا بسه پستی بزرگ توی هاله برام سوال بود ا/ت چرا بالا نیست و چرا پایین خوابیده و این بسته های پستی ها چین
رفتم ا/ت رو از خواب بیدار کنم
اما بیدار نمیشد تا اینکه تکونش دادم که با چشمای بسته گفت:ها...چیه؟...چرا نمیزارین بخوابم؟
گفتم:ا/ت این بسته های پستی چین؟
یه پوفی کرد و بلند شد نشست
(از دید ا/ت)
یه پوفی کردم و بلند شدم نشستم
گفتم:اینا یکشون تخته یکیشونم تشک فهمیدی؟
گفت:تخت؟ماکه تختمون اوکیه
خندیدم و گفتم:این تخت مال منه من ازین به بعد توی اتاق خودم میخوابم
با قیافه ای که انگار ناراحت شده گفت:کدوم اتاق؟
گفتم:همون اتاق هنر
گفت:اما اون که فقط اتاق نقاشیته
گفتم:اون اتاق خیلی بزرگه و جا برای یک تخت نه بلکه ده تا تخت داره
گفت:اها خب اگه اینجوری میخوای باشه ...نمیخوای بازشون کنی؟
بلند شدم و گفتم:چرا میخوام میشه امروز ساعت 8 بری و کمکم کنی؟
۱.۳k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.