عشق تو کتابا
پارت۱۹
با دادی که زد کوک که تا الان سرش تو بشقابش بود سرشو اورد بالا معلومه از دختره خوشش نمیاد اخه کی از این خوشش میاد خوب سوجین با عصبانیت زیاد به من نگاه کرد و بعد به تهیونگ
#عوضی....پشیمون میشی
-امیدوارم
#ازت متنفرم
-احساسمون متقابله
سوجین جیغ بلندی زد
#اشغال .... مطمئن باش مطمئن باش نابودت میکنم بابات میدونه ؟میدونه عاشق یه هر...زه شدی؟
تهیونگ خیلی عادی برخورد کرد ناراحت شدم از این حرکتش باید میزد تو گوشش ولی هیچی نگفت جز
-مثل خودت ؟هر دو یکین حالا چه فرقی داره ؟
چشمام نم دار شد این هم به من زد هم به اون کوک با دیدن چشمام عصبانیتش چند برابر شد بلند شد و رفت سمت تهیونگ با گرفتن یقش کوبیدش به دیوار
@حرف دهنتو بفهم هر...زه ؟مرت..یکه اون زنته
تهیونگ پوزخندی زد که حرصمو چند برابر کرد
-مهم نیست
کوک دست مشت شدشو بر بالا تا خواست خالیش کنه تو صورت تهیونگ رفتم جلو و دستشو گرفتم و با گریه
+ولش کن لطفا ارزش نداره لطفا
کوک انگار با دیدنم اروم شد با عصبانیت به تهیونگ نگاه کرد
@اشغال ...
ولش کرد دستشو گرفتم و کشیدمش سمت بالا تا به اتاقش ببرمش وسط راه سوجین که بهت زده بود رسیدیم که با داد کوک یک متر از جاش پرید
@هر....زه خودتی اشغال گمشو
سوجین سریع رفت دستشو دوباره کشیدم و بردم بالا بردمش تو اتاق
@مرسی لازم نیست
+اره لازم نیست اگه نمیومدم الان صورت خوشگلت له شده بود
@منت میزاری
+منت؟ نه باباااا من؟اصلااا فقط خواستم بدونی کی نجاتت داد
خندید با خندش جون گرفتم و منم پا به پاش خندیدم نیم ساعتی نشستیم و گفتیم و خندیدیم که ...
با دادی که زد کوک که تا الان سرش تو بشقابش بود سرشو اورد بالا معلومه از دختره خوشش نمیاد اخه کی از این خوشش میاد خوب سوجین با عصبانیت زیاد به من نگاه کرد و بعد به تهیونگ
#عوضی....پشیمون میشی
-امیدوارم
#ازت متنفرم
-احساسمون متقابله
سوجین جیغ بلندی زد
#اشغال .... مطمئن باش مطمئن باش نابودت میکنم بابات میدونه ؟میدونه عاشق یه هر...زه شدی؟
تهیونگ خیلی عادی برخورد کرد ناراحت شدم از این حرکتش باید میزد تو گوشش ولی هیچی نگفت جز
-مثل خودت ؟هر دو یکین حالا چه فرقی داره ؟
چشمام نم دار شد این هم به من زد هم به اون کوک با دیدن چشمام عصبانیتش چند برابر شد بلند شد و رفت سمت تهیونگ با گرفتن یقش کوبیدش به دیوار
@حرف دهنتو بفهم هر...زه ؟مرت..یکه اون زنته
تهیونگ پوزخندی زد که حرصمو چند برابر کرد
-مهم نیست
کوک دست مشت شدشو بر بالا تا خواست خالیش کنه تو صورت تهیونگ رفتم جلو و دستشو گرفتم و با گریه
+ولش کن لطفا ارزش نداره لطفا
کوک انگار با دیدنم اروم شد با عصبانیت به تهیونگ نگاه کرد
@اشغال ...
ولش کرد دستشو گرفتم و کشیدمش سمت بالا تا به اتاقش ببرمش وسط راه سوجین که بهت زده بود رسیدیم که با داد کوک یک متر از جاش پرید
@هر....زه خودتی اشغال گمشو
سوجین سریع رفت دستشو دوباره کشیدم و بردم بالا بردمش تو اتاق
@مرسی لازم نیست
+اره لازم نیست اگه نمیومدم الان صورت خوشگلت له شده بود
@منت میزاری
+منت؟ نه باباااا من؟اصلااا فقط خواستم بدونی کی نجاتت داد
خندید با خندش جون گرفتم و منم پا به پاش خندیدم نیم ساعتی نشستیم و گفتیم و خندیدیم که ...
۹۶۲
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.