بد باش ولی ماله من باش Part 3
بد باش ولی ماله من باش Part 3
٪ دخترم ؟؟
+ هوم.....بله آجوما
٪ بیا و برای ارباب ناهار درست کن .
+ چشم آجوما ، اومدم .
از دید سویون : ذوق کردم بالاخره می تونم آشپزی کنم . بدو رفتم آشپز خونه و غذا رو درست کردم به خورده دوبوکی ، رامیون با دو تا تخم مرغ و کمی گوشت و چابچه درست کردم و بردم برای یونگی .
تق تق
_ بفرمایید تو .
+ وارد شدم : ناهارتون رو آوردم .
_ اومممم.....ممنون .
گذاشتم می خواستم برم که گفت سویون .
+ بله ؟
_ برو سوجو با لیوان بردار بیار با یه چاپستیک دیگه .
+ چشم
رفتم پایین و دیدم تو یخچال ۱۰ تا سوجو بود واسه کی اینارو خریده بود . بالاخره دوتاش رو برداشتمش و با یه چاپستیک دیگه . این واسه کی بود ؟؟؟ (بس که باهوشی قوبونت برم واسه خودته دیگه😐😐😐)
تق تق
_ بیا تو . + منم . و دو تا سوجو تو بغلم بود و تو دستم یه چاپستیک گذاشتمشون و خواستم که برم ولی دوباره منو صدا زد . + بله ؟؟؟
_ بیا بشین ؟؟
+ بله ؟؟
ای بابا . می گم بیا بشین . 😐😐😐😈(یونگی جان بچه مردم رو اذیت نکن عه قیافتم کیوت نکن بچه دلش می ره رو دستمون می مونه😐😐😐)
+ نشستم . حالا باید چیکار کنم ؟؟
_ این چاپستیک و بردار و شروع کن به خوردن .
+ ی....یونگی این ماله شماست . _ منم می گم باید همراه با من بخوری ؟ دو یو آندرِستَند ؟؟ + چشم . اول شما یه مزه کنید چطوره ؟؟
_ مزه کرد . قیافش شبیه گربه کیوت شد . 💜🥺💜🥺💜🥺💜🥺
+ خوبه ؟؟ _ عالیه . بخوریم . نشستیم پی خوردن .
از ویو یونگی : چرا اینقدر خوشگله . نکنه من دوسش دارم ؟؟؟ ن...نکنه من اگر بهش بگم و ماله خودم بشه از دستش بدم . اوممممم........اگرم ماله خودم شد که نه دیگه نمی زارم .
_ اون سوجو رو بده . + بفرمایید .
بعد از غذا ، لطفا چهار تا دیگه سوجو وردار بیار .
تعجب کردم + چشم .
رفتم و آوردم خیلی خورده بود ، اینقدررر خورد که مست شد .
+ خیلی خوردی . _ اوهوم می دونم . یه سوال
+ بله ؟؟ _ ف...فکر می کنی کسی که از دست بدی ،چه حالی داره ؟
+ هومم...چون برای خودمم اتفاق افتاده بود ، خیلی سخته ، مخصوصا این که بخوای چند تا از عزیزتریناتو از دست بدی . _ تو کیو از دست دادی ؟؟
+ اول بابام رو ، بعدش مامانم رو بعدش خواهر و برادرم رو تویه تصادف فوت شدن و بعدشم اون پسره ی احمق منم اون موقع ۱۹ سالم بود (گریه) _ ببخشید
+ عیبی نداره استراحت کنین . مستین هنوز . بردمش خوابوندمش و رفتم که دستمو گرفت . امم.....یونگی این بار سومه نمی زارید برم . بمون م....می خوام باهات حرف بزنم
____________________________________
(#^.^#) ⓣⓞ ⓑⓔ ⓒⓞⓤⓝⓣⓔⓓ .......ادامه دارد
(●__●)(●__●) (●__●)(●__●) (●__●)(●__●) ;) 😐😐
ادمین خیلی شیطونه
۱۰ تا لایک 8 تا کامنت
٪ دخترم ؟؟
+ هوم.....بله آجوما
٪ بیا و برای ارباب ناهار درست کن .
+ چشم آجوما ، اومدم .
از دید سویون : ذوق کردم بالاخره می تونم آشپزی کنم . بدو رفتم آشپز خونه و غذا رو درست کردم به خورده دوبوکی ، رامیون با دو تا تخم مرغ و کمی گوشت و چابچه درست کردم و بردم برای یونگی .
تق تق
_ بفرمایید تو .
+ وارد شدم : ناهارتون رو آوردم .
_ اومممم.....ممنون .
گذاشتم می خواستم برم که گفت سویون .
+ بله ؟
_ برو سوجو با لیوان بردار بیار با یه چاپستیک دیگه .
+ چشم
رفتم پایین و دیدم تو یخچال ۱۰ تا سوجو بود واسه کی اینارو خریده بود . بالاخره دوتاش رو برداشتمش و با یه چاپستیک دیگه . این واسه کی بود ؟؟؟ (بس که باهوشی قوبونت برم واسه خودته دیگه😐😐😐)
تق تق
_ بیا تو . + منم . و دو تا سوجو تو بغلم بود و تو دستم یه چاپستیک گذاشتمشون و خواستم که برم ولی دوباره منو صدا زد . + بله ؟؟؟
_ بیا بشین ؟؟
+ بله ؟؟
ای بابا . می گم بیا بشین . 😐😐😐😈(یونگی جان بچه مردم رو اذیت نکن عه قیافتم کیوت نکن بچه دلش می ره رو دستمون می مونه😐😐😐)
+ نشستم . حالا باید چیکار کنم ؟؟
_ این چاپستیک و بردار و شروع کن به خوردن .
+ ی....یونگی این ماله شماست . _ منم می گم باید همراه با من بخوری ؟ دو یو آندرِستَند ؟؟ + چشم . اول شما یه مزه کنید چطوره ؟؟
_ مزه کرد . قیافش شبیه گربه کیوت شد . 💜🥺💜🥺💜🥺💜🥺
+ خوبه ؟؟ _ عالیه . بخوریم . نشستیم پی خوردن .
از ویو یونگی : چرا اینقدر خوشگله . نکنه من دوسش دارم ؟؟؟ ن...نکنه من اگر بهش بگم و ماله خودم بشه از دستش بدم . اوممممم........اگرم ماله خودم شد که نه دیگه نمی زارم .
_ اون سوجو رو بده . + بفرمایید .
بعد از غذا ، لطفا چهار تا دیگه سوجو وردار بیار .
تعجب کردم + چشم .
رفتم و آوردم خیلی خورده بود ، اینقدررر خورد که مست شد .
+ خیلی خوردی . _ اوهوم می دونم . یه سوال
+ بله ؟؟ _ ف...فکر می کنی کسی که از دست بدی ،چه حالی داره ؟
+ هومم...چون برای خودمم اتفاق افتاده بود ، خیلی سخته ، مخصوصا این که بخوای چند تا از عزیزتریناتو از دست بدی . _ تو کیو از دست دادی ؟؟
+ اول بابام رو ، بعدش مامانم رو بعدش خواهر و برادرم رو تویه تصادف فوت شدن و بعدشم اون پسره ی احمق منم اون موقع ۱۹ سالم بود (گریه) _ ببخشید
+ عیبی نداره استراحت کنین . مستین هنوز . بردمش خوابوندمش و رفتم که دستمو گرفت . امم.....یونگی این بار سومه نمی زارید برم . بمون م....می خوام باهات حرف بزنم
____________________________________
(#^.^#) ⓣⓞ ⓑⓔ ⓒⓞⓤⓝⓣⓔⓓ .......ادامه دارد
(●__●)(●__●) (●__●)(●__●) (●__●)(●__●) ;) 😐😐
ادمین خیلی شیطونه
۱۰ تا لایک 8 تا کامنت
۲.۴k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.