ادامه تکپارتی
تکپارتی تهیونگ درخواستی....
ماشین و روشن کردو راه افتاد...از بازوش خون میومد...
ا.ت: بازوت
تهیونگ: چیزی نیس...
ا.ت: اما خون میاد...
تهیونگ: گفتم چیز نیس...
ا.ت: باشه...
از شیشه به بیرون نگاه میکردم...هوا خیلی خوب بود...داشت آفتاب طلوع میکرد......
یه گوشه ای از خیابان ماشین ایستاد...تهیونگ پیاده شد..و اونور خیابان ایستاد....
منم از ماشین پیاده شدم...و رفتم کنارش...از اینجا میشد همه ی شهر و دید خیلی منظره خوبی داشت.
ا.ت: حالت خوبه...
تهیونگ: چرا ولم کردی؟
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم..
ا.ت: چرا خیانت کردی...
تهیونگ: خودت میدونی بجز تو کسی دیگه ی تو زندگیم نیس پس چرا اینجوری فک کردی....
ا.ت: چون با چشمام دیدم..عکسارو...
تهیونگ: فتوشاپ و میگی...
ا.ت: فتوشاپ...؟
تهیونگ: همش کار اون سئوکه....نقشه اون بود تا رابطه منو تورو از بین ببره..و موافق هم شد...
ا.ت: چجوری باور کنم..
به سمتم چرخید..و دستشو رو شونم گذاشت و دوباره گفت...
تهیونگ: اینکه من عاشقتم کافی نیس....تا ثابت کنم بهت خیانت نکردم..
ا.ت: سخته..
تهیونگ: فقط یه فرصت..یه شانس دیگه...بهت قول میدم دیگه هیچوقت ولت نکنم...
ا.ت: قول میدی...
تهیونگ: قول میدم....
دستمو دور کمرش حلقه کردم و محکم بغلش کردم...
ا.ت: سخت بود تا مانع خودم بشم...مانع بشم...و این عشق و نادیده بگیرم....
با دست سالمش...بغلم کرد...و گفت...
تهیونگ: دیگه نمیزارم....
ازش جدا شدم....و چرخیدیم تا به آفتاب نگاه کنیم...به طلوع آفتاب...با اون عشق ماهم طلوع کرد..و دوباره به وجود اومد...
سرمو آهسته رو شونش گذاشتم ک بلند آخ کرد...
سریع سرمو برداشتم و گفتم...
ا.ت: درد داشت( با قیافه نگران )
خندید و گفت...
تهیونگ: نه...
ا.ت: پس چرا آخ کردی..
تهیونگ: هیچی همنجوری...
ا.ت: خیلی بدی....
تهیونگ: پس یعنی دوسم نداری...( کمی با اخم)
ا.ت: آخی...مگه میشه تور دوس نداشت...به اندازه کل دنیا دوست دارم...
تهیونگ: من بیشتر...
..........................................................................
شاید تعریف من از آدما غلط بوده...شاید همشون مث هم نیستن....اونا عوض میشن اما برای اونایی ک اونو نمیشناسن...اما کسی ک اونو بشناسه و عاشقش باشه...هیچوقت عوض نمیشه..همیشه....عشقت...کسی ک حتی میتونی واسش بیمیری..تا به دستش بیاری...
این عشقه و عاشق هیچوقت عوض نمیشه..
پایان.
بد شد معذرت از این بهتر نمیتونستم بنویسم...با اینکه گفته بودم واسه چند وقتی درخواستی نمینویسم اما خب درخواست کرد و نمیشد نادیده گرفت...
امیدوارم خوشت اومده باشه...
نظرتون واسم همه چیه...پس بدون لایک و کامنت رد نشی...
دوستون دارم💜
اشتباه املایی بود معذرت 💜
#درخواستی
ماشین و روشن کردو راه افتاد...از بازوش خون میومد...
ا.ت: بازوت
تهیونگ: چیزی نیس...
ا.ت: اما خون میاد...
تهیونگ: گفتم چیز نیس...
ا.ت: باشه...
از شیشه به بیرون نگاه میکردم...هوا خیلی خوب بود...داشت آفتاب طلوع میکرد......
یه گوشه ای از خیابان ماشین ایستاد...تهیونگ پیاده شد..و اونور خیابان ایستاد....
منم از ماشین پیاده شدم...و رفتم کنارش...از اینجا میشد همه ی شهر و دید خیلی منظره خوبی داشت.
ا.ت: حالت خوبه...
تهیونگ: چرا ولم کردی؟
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم..
ا.ت: چرا خیانت کردی...
تهیونگ: خودت میدونی بجز تو کسی دیگه ی تو زندگیم نیس پس چرا اینجوری فک کردی....
ا.ت: چون با چشمام دیدم..عکسارو...
تهیونگ: فتوشاپ و میگی...
ا.ت: فتوشاپ...؟
تهیونگ: همش کار اون سئوکه....نقشه اون بود تا رابطه منو تورو از بین ببره..و موافق هم شد...
ا.ت: چجوری باور کنم..
به سمتم چرخید..و دستشو رو شونم گذاشت و دوباره گفت...
تهیونگ: اینکه من عاشقتم کافی نیس....تا ثابت کنم بهت خیانت نکردم..
ا.ت: سخته..
تهیونگ: فقط یه فرصت..یه شانس دیگه...بهت قول میدم دیگه هیچوقت ولت نکنم...
ا.ت: قول میدی...
تهیونگ: قول میدم....
دستمو دور کمرش حلقه کردم و محکم بغلش کردم...
ا.ت: سخت بود تا مانع خودم بشم...مانع بشم...و این عشق و نادیده بگیرم....
با دست سالمش...بغلم کرد...و گفت...
تهیونگ: دیگه نمیزارم....
ازش جدا شدم....و چرخیدیم تا به آفتاب نگاه کنیم...به طلوع آفتاب...با اون عشق ماهم طلوع کرد..و دوباره به وجود اومد...
سرمو آهسته رو شونش گذاشتم ک بلند آخ کرد...
سریع سرمو برداشتم و گفتم...
ا.ت: درد داشت( با قیافه نگران )
خندید و گفت...
تهیونگ: نه...
ا.ت: پس چرا آخ کردی..
تهیونگ: هیچی همنجوری...
ا.ت: خیلی بدی....
تهیونگ: پس یعنی دوسم نداری...( کمی با اخم)
ا.ت: آخی...مگه میشه تور دوس نداشت...به اندازه کل دنیا دوست دارم...
تهیونگ: من بیشتر...
..........................................................................
شاید تعریف من از آدما غلط بوده...شاید همشون مث هم نیستن....اونا عوض میشن اما برای اونایی ک اونو نمیشناسن...اما کسی ک اونو بشناسه و عاشقش باشه...هیچوقت عوض نمیشه..همیشه....عشقت...کسی ک حتی میتونی واسش بیمیری..تا به دستش بیاری...
این عشقه و عاشق هیچوقت عوض نمیشه..
پایان.
بد شد معذرت از این بهتر نمیتونستم بنویسم...با اینکه گفته بودم واسه چند وقتی درخواستی نمینویسم اما خب درخواست کرد و نمیشد نادیده گرفت...
امیدوارم خوشت اومده باشه...
نظرتون واسم همه چیه...پس بدون لایک و کامنت رد نشی...
دوستون دارم💜
اشتباه املایی بود معذرت 💜
#درخواستی
۱۹.۰k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.