Part 30
Part 30
ا.ت ویو:
مین:قرار داد درمورد رییس باند
ا.ت:چیییی؟ چراااا؟ یعنی به من اعتماد ندارین رییس مین؟؟
مین:اوه ا.ت این چه حرفیه معلومه که بهت اعتماد دارم ولی این قرار داد مهمیه اینطوری باندمون قوی تر میشه
ا.ت:آره ولی چرا با کیم؟ اووووف
همون چور که کلافه دست توی موهام میکردم و به سمت بالا هدایتشون میکردم
ا.ت:باشه قبول
مین:خوشحالم که مقاومت نکردی
همون طور که به سمت در میرفتم یهو یه جرقه توی ذهنم زده شد
همون جا وایستادم میتونستم نگاه متعجب رییس رو حس کنم
روی نوک پاهام چرخیدم و با فکری که توی سرم بود یه لبخند مرموزی زدم که رییس تعجبش بیشتر شد
مین:ا.ت چی تو سرته؟
ا.ت:رییس مین نظرتون چیه که دونفر رییس باند بشن؟
و همراهش یه لبخند شیطانی زدم
مین:خوب باید با کیم حرف بزنم ببینم اون مشکلی ندار...
حرفشو با حرف خودم قطع کردم
فعلا که من رییس باندم پس من مشکلی ندارم
همون جور که نگاه ناخونم میکردم ادامه دادم
ا.ت:تازه باندمون هم قوی تر میشه با اداره دوتا کار بلد
و نگاهمو دادم به رییس تا واکنشش رو ببینم
ا.ت:نظرتون چیه رییس؟
مین:خب اینم فکر خوبیه به کیم خبر میدم
ا.ت:بهترم همین الان بهش بگین بیاد رو در رو باهم مذاکره کنیم رییس
مین:فکر خوبیه
همون جوری که رییس به دستیارش میگفت به کیم زنگ بزنه بیاد اینجا منم روی کاناپه توی اتاق نشستم و پامو انداختم رو پام که یهو در اتاق زده شد یکی از خدمتکار ها با یه سنی که دوتا قهوه داخلش بود وارد اتاق شد یکی شو گذاشت جلوی من که همراه با چیز کیک بود و یکی هم گذاشت برای رییس که قهوه خالی بود و از اتاق رفت بیرون
توی همین هین رییس سکوت رو شکست و گفت
مین:ا.ت میخوام بدونم تو با کیم تهیونگ نسبتی داری
داشتم قهوه میخوردم که پرید تو گلوم
بعد از اینکه با چند تا سرفه حالم جا اومد نگاهمو دادم به رییس
ا.ت:چرا همچین سوالی میپرسین؟
رییس کمی مکث کرد و ادامه داد
مین:چون وقتی با کیم ملاقات کردم چهره هاتون شبیه هم بود
ا.ت:....
ادامه دارد
ا.ت ویو:
مین:قرار داد درمورد رییس باند
ا.ت:چیییی؟ چراااا؟ یعنی به من اعتماد ندارین رییس مین؟؟
مین:اوه ا.ت این چه حرفیه معلومه که بهت اعتماد دارم ولی این قرار داد مهمیه اینطوری باندمون قوی تر میشه
ا.ت:آره ولی چرا با کیم؟ اووووف
همون چور که کلافه دست توی موهام میکردم و به سمت بالا هدایتشون میکردم
ا.ت:باشه قبول
مین:خوشحالم که مقاومت نکردی
همون طور که به سمت در میرفتم یهو یه جرقه توی ذهنم زده شد
همون جا وایستادم میتونستم نگاه متعجب رییس رو حس کنم
روی نوک پاهام چرخیدم و با فکری که توی سرم بود یه لبخند مرموزی زدم که رییس تعجبش بیشتر شد
مین:ا.ت چی تو سرته؟
ا.ت:رییس مین نظرتون چیه که دونفر رییس باند بشن؟
و همراهش یه لبخند شیطانی زدم
مین:خوب باید با کیم حرف بزنم ببینم اون مشکلی ندار...
حرفشو با حرف خودم قطع کردم
فعلا که من رییس باندم پس من مشکلی ندارم
همون جور که نگاه ناخونم میکردم ادامه دادم
ا.ت:تازه باندمون هم قوی تر میشه با اداره دوتا کار بلد
و نگاهمو دادم به رییس تا واکنشش رو ببینم
ا.ت:نظرتون چیه رییس؟
مین:خب اینم فکر خوبیه به کیم خبر میدم
ا.ت:بهترم همین الان بهش بگین بیاد رو در رو باهم مذاکره کنیم رییس
مین:فکر خوبیه
همون جوری که رییس به دستیارش میگفت به کیم زنگ بزنه بیاد اینجا منم روی کاناپه توی اتاق نشستم و پامو انداختم رو پام که یهو در اتاق زده شد یکی از خدمتکار ها با یه سنی که دوتا قهوه داخلش بود وارد اتاق شد یکی شو گذاشت جلوی من که همراه با چیز کیک بود و یکی هم گذاشت برای رییس که قهوه خالی بود و از اتاق رفت بیرون
توی همین هین رییس سکوت رو شکست و گفت
مین:ا.ت میخوام بدونم تو با کیم تهیونگ نسبتی داری
داشتم قهوه میخوردم که پرید تو گلوم
بعد از اینکه با چند تا سرفه حالم جا اومد نگاهمو دادم به رییس
ا.ت:چرا همچین سوالی میپرسین؟
رییس کمی مکث کرد و ادامه داد
مین:چون وقتی با کیم ملاقات کردم چهره هاتون شبیه هم بود
ا.ت:....
ادامه دارد
۲.۱k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.