رمان زندگی با بی تی اس💕

#زندگی_با_بی_تی_اس
#part7
"ویو ات"
سون هی داشت غذا درست میکرد منم رفتم تو اتاقم و فیلم نگاه کردم
"دوساعت بعد"
سون هی:اتتتت(داد)
ات:چیهههههه(داد)
سون هی:بیا درست شددد(داد)
اخخ جوننننن...بلاخره درست شدددد...بدو بدو از اتاق رفتم بیرون
ات:اوممممم
نشستم روی صندلی و شروع کردم به خوردن تا بقیه اعضا هم اومدن
ات:عرررر خیلی خوشمزه شدههههه
سون هی:(خندید)
جین:تو هم دستپختت خوبه هاااا
شوگا:با اینکه نارنگی پلو درست نکردی ولی ...خوشمزه شدهههه
سون هی:اووو...اخه این غذا اصلا وجود ندارهههه
کوک:عالی شدهههههههه
تهیونگ:افرین سون هی...خیلی خوشمزه استتتتتت
جیهوپ:عاشقشون شدمممم
جیمین:فکر نمیکردم انقدر غذاهات خوشمزه باشهههه
نامجون:بازم از این جرعت حقیقتا بازی کنیددددد
شام خوردیم و میخواستم برم تو اتاق که
کوک:کجا؟
ات:برم بخوابم دیگه
کوک:اوو...بدو برو...ظرفا با توعههه
ات:چی نخیرممممم
کوک رفت و بم و اورد
ات:عااا اکی باشع
اعضا داشتن بازی میکردن منم داشتم ظرفا رو میشستم...
شوگا:هه از شانس گندت ظرف شور امروز خراب شد😂
ات:ساکت شوووووو